۱۳۹۸/۰۷/۰۲
۷:۵۲ ق٫ظ

جام‌جم از محصولات فرهنگی ایرانی در عراق و شناخت مردم 2 كشور از یكدیگر می‌گوید.

توی عالم همسایگی

به گزارش الأمه:

ما همسایه‌ایم، از آن همسایه‌هایی كه روزهای عجیبی را در كنار هم گذرانده‌اند. روزی آنها حاكمی داشته‌اند به نام صدام. همان حاكمی كه سال 1350 هزاران ایرانی یا افرادی را كه جد ایرانی داشتند از عراق اخراج كرد، سفر ایرانی‌ها به شهرهای مذهبی عراق را كه یكی از مهم‌ترین اتفاقات زندگی شیعیان ایرانی بود، ممنوع اعلام كرد و مرزهای عراق را به روی ایران بست. بسیاری از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما آرزوی زیارت كربلا و نجف و كاظمین به دلشان ماند و این حسرت همیشه با آنها بود. همین جناب حاكم بعد از پیروزی انقلاب ایران هم روزهای سختی را برای مردم دو كشور رقم زد. آنها را در شرایطی قرار داد كه سلاح به‌دست بگیرند و روبه روی هم بایستند. جنگی هشت ساله كه بی‌شمار، مادر و پدر ایرانی و عراقی را داغدار كرد و كودكان بسیاری را از داشتن نعمت پدر محروم. اینها هر چند در حافظه ما و همسایگانمان ثبت شده، اما همه می‌دانیم آنچه سیاست‌های غلط یك حاكم رقم می‌زند، عمر كوتاهی دارد. همان‌طور كه آن حاكم مستبد بالاخره سرنگون شد، اندیشه‌های نادرست و كدورت‌ها هم باید با گذر زمان حل شوند دیگر... در این گزارش سری می‌زنیم به جامعه عراق امروزی، كشوری كه البته بعد از جنگ حاكم سابقش صدام با ایران، اتفاقات نامیمونی چون حمله آمریكا و روزهای دشوار جنگ با داعش را هم پشت سر گذاشته است. جامعه‌ای كه درست مانند افغانستان، هر چند با روزهای بدی دست و پنجه نرم كرده، اما هنوز مردمش زندگی می‌كنند، عاشق می‌شوند، ازدواج می‌كنند، در خیابان‌ها راه می‌روند و خرید می‌كنند و ... . به قول دوستی، زندگی است دیگر، از پس هر جنگی برمی آید و دوباره پیروزمندانه به راهش ادامه می‌دهد. نقشه جغرافیا را بگذارید مقابلتان. منظورم نقشه كشور عراق است. به نام استان‌های مختلف آن چشم بدوزید، كشوری با 18 استان كه نام بسیاری از آنها برایمان آشناست. كربلا، نجف، بصره، بابل، قادسیه، دیاله، نینوا، اربیل و ... شاید شما به‌هر‌دلیلی استان‌های دیگر را هم بشناسید و درباره شان شناختی داشته باشید. در این گزارش اما رفته ایم سراغ عراق و مردمش، شیوه زندگی و شناختشان نسبت به ایران. از همین حالا هم بگوییم راستش راضی نیستیم! دو كشور دوست با فرهنگ‌های نزدیك به هم و این همه نسبت به فرهنگ، هنر و چهره‌های فرهنگی هم بی‌اطلاع... راضی‌كننده نیست دیگر!

كتاب جای چندانی ندارد


عراقی‌ها قبل از گرفتار شدن به دست حزب بعث و حكومت دیكتاتوری صدام، كشوری با سرمایه‌های زیرزمینی نفت، خاكی حاصلخیز، آبی فراوان در بین‌النهرین، تاریخ و تمدنی غنی و شهرهای اصلی علم‌آموزی در تاریخ جهان اسلام بودند، اما با شروع دیكتاتوری، زورگویی و ظلم‌های صدام و خصوصا بعد از تحریم‌های جهانی علیه عراق به دلیل حمله به كویت اوضاع كشور از لحاظ اقتصادی و علمی و فرهنگی رو به وخامت نهاد.
عراقی‌ها در دوران قبل از صدام انسان‌هایی اهل مطالعه در جهان عرب شناخته می‌شدند. ضرب‌المثلی عربی بود كه می‌گفت: مصری‌ها كتاب می‌نویسند، لبنانی‌ها چاپ می‌كنند و عراقی‌ها می‌خوانند. اما حالا روحیه كتابخوانی در جامعه عراق كمرنگ شده است. در بازار كتاب بغداد هنوز داستان‌های عربی می‌فروشند و خواننده دارند، جنگ و ناامنی مجال آدم‌ها را برای مطالعه كم می‌كند. مگر در گزارش مربوط به كشور افغانستان هم به همین نكته نرسیدیم؟
حالا هم مردم عراق می‌گویند مفاتیح الجنان از ایران خریده و آشنایی شان با بازار كتاب ایران خیلی نیست. هر چند مبادلات كتابی ایران و عراق به نظر خیلی كمرنگ است، اما میان نویسندگان و مترجمان ایران و كردستان عراق، روابطی شكل گرفته و كتاب‌ها رفت و آمدی دارند؛ رفت و آمدی كه باید امیدوار بود میان ایران و نویسندگان عرب‌زبان عراقی هم شكل بگیرد.


موسیقی، هنر مغفول مانده


درست است كه هیچ وقت نتوانستم عربی یاد بگیرم، اما اگر منهای كم‌هوش بودن خودم در این زمینه قرار باشد درباره زیبایی‌های یك زبان اعتراف كنم، اول از همه می‌روم سراغ عربی. اصلا حرف‌های معمولی‌شان هم لحنی دارد كه انگار یك مرغ دریایی نشسته و برای دریا عاشقانه می‌خواند. چند ماه پیش هم كه رفته بودم استانبول به زیبایی عربی مطمئن‌تر شدم. میان همهمه و شلوغی بی‌حد خیابان استقلال مادری عرب فرزندش را گم كرده بود و با چنان مویه‌ای صدایش می‌زد عبدا... كه دلم می‌خواست همه چیز را رها كنم و پا به پایش بروم تا بشنومش. او كلمه‌هایش را با آهنگی ادا می‌كرد كه نمی‌شود گفت زیباتر از آن در جهان وجود دارد، بگذریم از آموزش تاسف‌برانگیز عربی در مدارس ایران و دیدگاه‌های غلطی كه درباره این زبان شكل گرفته است. حالا تصورش را بكنید وقتی این زبان برود كنار موسیقی چه معجزه‌ای می‌شود... و حالا به این فكر كنید كه چرا ما اغلب خوانندگان مهم عرب زبان و به‌خصوص عراقی را نمی‌شناسیم. شاید برخی مثلا كاظم الساهر را بشناسند، اما این شناخت هم در حد چند قطعه موسیقی خواهد بود و چندان جدی نیست. و عجیب این‌كه مردم عراق هم در حد چند خواننده پاپ مانند محسن یگانه و محسن چاوشی از موسیقی ما شناخت دارند. شاید بگویید همزبان نیستیم و عادی است. من هم می‌گویم شما و مردم عراق لطفا هر كدام پنج خواننده انگلیسی‌زبان نام ببرید. مسلما چند نفری را می‌شناسید. آیا با آنها همزبان هستید؟
در این بخش هم حساب كردستان عراق را جدا كنید، مردم این بخش از عراق با كردهای ایران ارتباط خوب و تبادل موسیقایی خوبی لااقل در حد خوانندگان و نوازندگان و موسیقی كردی دارند.

لبنیات و پفك ایرانی در صدر


یكی از دوستان مجازی‌ام اهل عربستان سعودی است؛ شیعه‌ای كه عاشورای سال گذشته مخفیانه به كربلا رفت و گذرنامه‌اش را هم برای چند سالی از دست داده است. وقتی از او پرسیدم برای دختر كوچكش چه چیزی سوغات آورده گفت پفك ایرانی. یادم است آن زمان كلی خندیدم كه واقعا پفك؟ و آقای دوست برایم شرح داد كه پفك‌های ایرانی در منطقه بهترین هستند. وقتی مردم عراق می‌گویند كه از میان محصولات ایرانی لبنیات و به‌خصوص شیر، ماست، بستنی و همین‌طور چیپس و پفك ایرانی را می‌شناسند، دیگر خنده‌ام نمی‌گیرد. این بار می‌دانم حتما پفك‌های ایرانی از تولیدات مشابه منطقه بهتر هستند. شكلات ایرانی هم در عراق پرطرفدار است و خبرگزاری‌های خودمان هم در این باره بسیار نوشته‌اند. هر چند كارشناسان داخلی هم گفته‌اند این كه شكلات ایرانی در كشورهای منطقه بازار خوبی دارد، در برخی موارد كیفیتش را پایین آورده و ممكن است... بحث را همین جا متوقف كنیم دیگر، این چیزها كه به ما ربطی ندارد... دارد؟ مردم عراق هم مانند بسیاری از دیگر كشورها فرش‌های ایرانی را دوست دارند. به همین دلیل فرش ایرانی می‌خرند و این كالا در میانشان خواهان دارد. همچنین آنطور كه مردم كربلا گفته‌اند، ظاهرا به‌تازگی پای لوازم خانگی و كالاهای دكوری ایرانی به این شهر باز شده است. لباس‌فروشی‌ها هم در قرق چین و تركیه است. ال‌سی وایكیكی، دیفكتو و دیگر محصولات ترك و چینی آنجا برو و بیایی دارند. خیلی از ایرانی‌هایی كه هم به عراق سفر می‌كنند از همین محصولات برای سوغات می‌خرند. انگار كه ما سوغات‌‌ها و فرهنگ سوغات بردن از یك دیار را فراموش می‌كنیم...


از علی دایی تا ایهاب المالكی


ورزش مورد علاقه مردان و پسران عراقی فوتبال است. نوجوانان عراقی فوتبال را با حرارت زیادی بازی می‌كنند. همچنین در تماشای مسابقات فوتبال از تلویزیون نیز بسیار پرشور حاضر می‌شوند، خصوصا در نگاه كردن به بازی تیم‌ها یا باشگاهی ملی عراق. از ورزشكاران و هنرمندان ایرانی فقط علی دایی و علی كریمی شناخته‌شده و محبوب‌اند. در بین تیم‌های ورزشی ایرانی، تیم فوتبال سپاهان را خوب می‌شناسند. احتمالا به دو دلیل، اولا دو نفر از بازیكنان محبوب تیم ملی عراق در این تیم ایرانی توپ می‌زدند؛ یعنی عبدالوهاب ابوالهیل و عماد محمد رضا، ثانیا موفقیت‌های چندساله اخیر این تیم سبب معروف شدن و محبوبیت سپاهان در عراق شده است.
شاعر و نویسنده ایرانی خاصی هم نمی‌شناسند، اما فكر می‌كنند ایهاب المالكی شاعر خوبی است كه اگر به مردم ایران معرفی شود، دوستش داشته باشند. حالا با این حساب بررسی كنید و ببینید چقدر در شناخت چهره‌های فرهنگی هم كم‌كار بوده ایم. چقدر دولت‌ها و سیاستگذاران فرهنگی مان باید كار می‌كرده‌اند و ... . حالا هم كه دیر نشده، كاش بجنبند.

مواجهه‌های ما و آنها


چند هفته پیش در یك مهمانی گفتم دوست دارم بروم نجف. گفتم سفر به عراق و البته دیدن بابل برایم خیلی مهم است و امیدوارم بتوانم زود راهی شوم. یك نفر كه تازه از كربلا برگشته بود گفت برو و ببین چقدر با ایرانی‌ها بدرفتاری می‌كنند. عراقی‌ها اصلا از ایرانی‌ها بدشان می‌آید. حالا هر قدر هم آدم خوبی باشی حالت را جا می‌آورند! خیلی تعجب كردم. بعد گشتم و تصویر پیرزن عراقی را پیدا كردم كه با چشم كبود شده ایران را ترك كرده بود. نشانش دادم و گفتم واقعا همه كشورها آدم‌هایی با شخصیت‌های مختلف دارند، یكی خوش‌اخلاق است و دیگری عصبی. در ایران خودمان هم همین‌طور است. بعد هم ذهنم رفت سراغ مهمان‌نوازی‌هایی كه زائران ایرانی از پیاده‌روی اربعین نقل می‌كنند. این‌كه مردم عراق در تمام مسیر چنان میزبانی می‌كنند كه باید، پس در دیگر ایام سال چه اتفاق یا اتفاقاتی می‌افتد كه ما این همه از همدیگر بد می‌گوییم.
جالب است بدانید در میان حرف‌هایی كه عفاف سادات با مردم عراق زده است هم آنها از ایرانی‌ها ناراحت بوده و می‌گفته‌اند ما مردم ایران را دوست داریم، اما آنها در خرید و فروش و معامله از ما سوءاستفاده می‌كنند. احتمالا الان غیرتی شده‌اید كه به چه حقی چنین حرفی زده‌اند! اما ما خودمان را نقد كنیم و شاید عراقی‌ها هم روزی خودشان را نقد كردند. ما هیچ‌وقت آنطور كه با مو بلوندها و غربی‌ها مهربان و مهمان‌نواز بوده‌ایم، هرگز با كشورهای همسایه‌مان برخورد نكرده‌ایم. همیشه فكر كرده‌ایم ما از همه بهتر و بالاتریم و می‌توانیم هر طور دلمان می‌خواهد رفتار كنیم. آن هم در حالی كه ما پیروان دینی هستیم كه همه را برابر می‌داند، مگر در تقوا و عمل صالح. آیا باید هنوز هم امیدوار بود كه ما و همسایگان همدیگر را بهتر بشناسیم و بیشتر دوست شویم؟ بله، چرا نباشیم؟

آی‌فیلم با مختار و یوزارسیف


عراقی‌ها هر قدر با كتاب‌ها و موسیقی ما آشنا نیستند و البته سینمایمان را نمی‌شناسند، مشتری پر و پا قرص شبكه آی‌فیلم هستند. به‌خصوص سریال‌های یوزارسیف و مختارنامه از جمله تولیدات تلویزیونی ایران است كه حسابی مورد علاقه‌شان بوده و تماشایش می‌كنند. اما باید اینجا هم از نفوذ تركیه بگوییم، هر چند مردم عراق آی‌فیلم می‌بینند، اما دكوراسیون خانه هایشان را مطابق سریال‌های تركی تنظیم می‌كنند. برخی هم آنقدر با همدیگر چشم و هم چشمی دارند كه كارشان به دعوا بكشد. راستی تركیه با ما و كشورهای همسایه چه می‌كند؟ مردم خودش در مترو و خیابان كتاب می‌خوانند، حتی برخی دستفروش‌ها! دكتر برنا كاراگزاوغلو، استاد دانشگاه این كشور در گفت‌وگو با جام‌جم اما از این حرف زدند كه زندگی مردم كشورش هیچ شباهتی به سریال‌هایشان ندارد، كشورهای همسایه درگیر سبك زندگی‌ای شده‌اند كه تركیه برایشان تعریف می‌كند؛ مصرف‌گرایی مداوم...

جوان ایرانی، شهید راه ایران


عفاف سادات زین‌الدین همان كسی كه در نوشتن این گزارش و كسب اطلاعات همراهی‌ام كرد، عروس خانواده ماست. یكی از همان كسانی كه صدام خانواده‌اش را به جرم داشتن اجداد ایرانی از عراق رانده است. بدون این‌كه فارسی بلد باشند، بدون این‌كه فرصت كنند چمدانی دست بگیرند و راهی شوند، آنها را به مرز ایران می‌آورند و رهایشان می‌كنند.
این ماجرا را همه‌مان كم و بیش می‌دانیم، نكته جالب برای من در آشنایی با عفاف در چیز دیگری بود؛ عموی شهیدش. عمو نجیب كه در 31 سالگی و در عملیات كربلای 5 شهید می‌شود. مهندس است، در سوریه درس خوانده و رژیم وقت عراق تمایل به حفظ او دارد و به او می‌گوید به جنگ نرود، بماند و بگذارد افراد بی‌سواد و كسانی كه چندان نیازی به آنها نیست وارد میدان جنگ شوند، اما او نمی‌پذیرد. راهی جنگ شده و بعد خود را به نیروهای ایرانی می‌رساند. می‌گوید می‌خواهم برای ایران اسلامی بجنگم. می‌گوید نباید مقابل كشور مسلمان جنگ كرد. از چند سال پیش كه اینها را شنیده‌ام تا همین حالا، هنوز هم متعجبم. مگر می‌شود برای انتخاب راهی كه فكر می‌كنی درست است، از وطنت هم بگذری؟ بله اما كار هر كسی نیست. این‌كه از جغرافیا هم به خاطر حق رد شوی، كار هر كسی نیست، كار آدم‌هایی است مثل عمو نجیب.
عفاف می‌گوید كم نبوده‌اند عراقی‌هایی كه از ارتش صدام فرار كرده، برای ایران جنگیده و شهید شده‌اند. می‌گوید بچه‌هایشان اما مشكلات زیادی در ایران داشته‌اند، در كنكور شركت كردن، شناسنامه گرفتن و ... و تاكید می‌كند بعضی‌شان هنوز هم شناسنامه ندارند. بعد هم می‌رود سراغ یك موضوع دیگر كه چرا ایرانی‌ها این شهیدان عراقی را نمی‌شناسند؟ چرا وقتی رفتم اردوی راهیان نور كسی از عمویم و عراقی‌های دیگری كه از آن‌طرف مرز آمدند تا این‌طرف بجنگند، چیزی نمی‌گوید؟ چرا تلویزیون سراغ خانواده‌هایشان نمی‌رود؟ چرا و ده‌ها چرای دیگر كه من برایش جوابی ندارم.

 

منبع: روزنامه جام جم