چهل و پنج سال گذشته، درست در چنین روزهایی، شعر مدرن عربی یکی از درخشانترین نمادهای بنیانگذار خود را، یکی از بارزترین رجال تجسم کننده روح شعر و گوهر و مضمون آن را بدرود گفت. منظورم شاعر نامی عربی-عراقی بدر شاکر السیاب است. در اینجا نمیخواهم از شاعرانگی بنیان افکن او یا شاعرانگی فوران کننده زبانی وی و طغیان تام بر همه ریشهها و قواعد معمول صحبت کنم، و قصد ندارم در باب فن بیان والا یا سخنوری فاخر و زیبای او سخن بگویم، بلکه میخواهم به فوران این منبع آکنده و خلوص غریزی و آفرینش خودجوش تصاویر بیانی اشاره کنم. مرگ سیاب به همان میزان حیات کوتاه او رنجناک بود. حیاتی که صبحدم چهلم آن مقهور بیماریهای مختلف شد. او، یعنی یکی از بزرگترین شاعران معاصر عرب، در یکی از بیمارستانهای کویت، فقیر، معلول و ناشناس درگذشت، بی آنکه کسی را بیابد که با او همدردی کند یا نعش او را مشایعت کند؛ مگر اندک شمار مردانی از اهل وفا که شماره آنان از شماره انگشتان یک دست هم فراتر نمیرود. شاید این غربت او سمبلی باشد برای اشاره به حال بزرگ فرهیختگان کنونی عرب که در غربت خود تنها میزیند، در جامعه ای که ارزش و رسوم فرهنگی آن به سوی پسرفت هولناکی در حرکت است، جامعه ای که یاس و ناامیدی جای رویاپردازی زنده را میگیرد و طلبِ حیات را در نطفه خفه میکند. با وجود همه اینها میتوان پرسش کرد که چرا علیرغم گذشت این همه سال از مرگ سیاب نام او همچنان در ذهن همگان حاضر است درست زمانی که نامهای بسیاری به فراموشی سپرده شدهاست؟ آیا مسئله برخاسته از پیشاهنگی او بود، یا برگرفته از تجربه و اسلوب بی همتای اوست، یا منبعث از زندگانی رنجور و لبریز از آلام او بود؟
شاید همه این عوامل باهم باعث شده که او جایگاه بی نظیری را در میان هم مسلکان خود کسب کند و نام بزرگ او را هم در میان سرآمدان شعر و هم در میان قصیده سرایان بزرگ عربی درخشنده کند. هر چند تاکنون بحث بر سر حق پیشاهنگی شعر جدید عرب در میان قصیده «الکولیرا» نازک الملائکه و قصیده سیاب «هل کان حبا» بینتیجه جاری است، اما همه منتقدان عرب متفق اند که نام درخشان سیاب تنها به خاطر اسبقیت زمانی او نبوده، بلکه ناشی از بی همتایی تجربه و نیروی تخیل و اسلوب وی و سیطره زبان شاعری او بر نسلهای شاعران بعدی بودهاست. در واقع پیشاهنگی حقیقی تنها برگرفته از اسبقیت تصادفی زمانی یا رخداد عرضی نمیتواند باشد، بلکه یک غمار زیبایی شناسیک و یک نگرش محوری است، و البته یک دگرسانی دراماتیکی در نگاه به عالم و افزودهای ساختاری به ادبیات پیشین؛ و همه اینها به روشنی در بسیاری از آثار و قصاید سیاب قابل رویت است. نظر من این است که موهبت لبریز این شاعر و آشنایی عمیق او با پیچش قصیده عربی و رازهای آن، و البته نزدیکی زبان او با روح مخاطب بارزترین ویژگیهای است که به تجربه او گرامی داشت لازم را عطا کرد و باعث شد در اذهان همگان رسوخ یابد تا جایی که این تجربه به مثابه ارضای نیازی تلقی شد که شاعرانگی عربی برای خروج از افقهای تُنُک خود بدان نیاز داشت.
سخت است در خوانش السیاب رابطه او با اماکنی را که در آنها زیست و کودکی و جوانی را گذراند نادیده گرفت یا به استفاده بسیار او از فولکلور محلی اشاره نکرد که باعث شد او تصویر تمام نمای هویت عراقی باشد. در بیشتر آثار شاعر میزان تأثیر او از محیطی که در آن روزگار گذارند به وضوح در قصاید او قابل رویت است گویی که اینها تکههای است از طبیعت حیات روستایی جنوب عراق و توصیفی گران مایه از ابو خصیب و بصره و یک ترسیم خیالی اعجازآمیز از این اماکن است به ویژه از جویبار بویب که شاعر آن را در تعدادی از قصاید خود مانند رودخانه ای اسطوره ای توصیف میکند در حالی که یک جویبار باریکی است که تنها از نزدیک میتوان آن را مشاهده کرد. اما جیکور روستای زادگاه شاعر در واقع در قصاید او ناف دنیا بود و میعاد و محل نشو و معشر است قبله آرزومندی و اوج احساس نوستالژیک.
یکی دیگر از وجوه شعری السیاب سرعت بداهت اوست گویی که شاعری تنها اسلوبی است که برای تعبیر از حالات درونی در اختیار دارد یا در برابر هر پیشامد بیرونی از خود فوران میکند؛ هر آنچه در عالم خارج حادث میشد به سرعت در قالب شاعرانگی او در میآمد و تحت انقیاد شاعریت او میرفت.
هنگامی که بیماری او را به زانو درآورد و راه نجات در نظر او ناممکن گشت قصیده «غریبی در خلیج» یکی از بلیغترین نبوغ خود را سرود، و در آن ارتباط شاعر با زادبوم خود را به تصویر کشید.. بیهوده نیست که در تندیس او در کنار شط العرب این ابیات او حک شود: «خورشید در سرزمین من زیباتر طلوع میکند و تاریکها حتی تاریکها نیز در آنجا زیباتر است…».