به گزارش الأمه:
چه وسعتی دارد بالهایش... همزبانی را میگویم. اینكه با یك شماره تلفن یا نرمافزار بهراحتی به همكار، دوست یا آشنایت در كشوری دیگر به زبان مادری ات پیام بفرستی و او هم به زبان مادریاش، كه زبان مشتركتان است، پاسخ دهد. برای ما و برای حال این روزهای زبان فارسی عجیب شیرین است. وقتی قرار شد برویم سراغ وضعیت محصولات فرهنگی میان ایران و همسایههایش، همین همزبانی و چندین و چند اشتراك دیگر ما را برد به افغانستان و دوستانی كه حالا در تابستان، زیر آفتاب داغ كابل جان روزگار میگذرانند. هر چند حق با جناب آقای مولاناست و همدلی از همزبانی خوشتر است، اما همزبانی خودش همدلی میآورد، اصلا چند قدم از همدلی را همین همزبانی پیش میبرد. بعد از خواندن گزارش، شما هم خواهید دید كه چگونه زبان و فرهنگ مشترك رفت و آمدهای فرهنگی را میان ایران و این همسایه شرقی سرعت بخشیده و حالا بیشمار كتاب و شعر و سریال است كه برای ما مردمان دو كشور دركنار یكدیگر فكر، جهانبینی و خاطره میسازند.
اگر شما نبودید، چه میخواندیم؟
آنها هم با مشكلی شبیه ما مواجهند؛ كمبود كتابخوان. اما این موجب نمیشود بازار كتاب تعطیل شود. اهالی فرهنگ در افغانستان بسیار تلاش میكنند تا كتاب را به بطن جامعه ببرند. جامعهای كه هر چند سالهای دراز است آنطوركه باید امنیت به خود ندیده اما مردمانی هم دارد كه میدانند امنیت با كتاب و داشتن جامعه كتابخوان راحتتر و وزدتر میتواند مسیر بازگشت را پیش بگیرد. محمدی میگوید: در افغانستان، تقریبا 80درصد بازار كتاب را كتاب ایرانی تشكیل میدهد، به طور مثال پاساژ ملی كه بزرگترین پاساژ كتاب در كابل است و همچنین در شهركتاب و جاده كتابفروشی كه متشكل از 400 كتاب فروش هستند، میانگین 80 تا 85 درصد كتابها چاپ ایران هستند. فرهوش هم با اشاره به همین موضوع از بازار كتاب افغانستان اینطور حرف میزند: در این سالهای ناامنی، چند كتاب بیشتر در افغانستان ترجمه نشده و به همین دلیل هم باید بگویم ما مترجم خوب نداریم، چون فضای كار برای مترجمان فراهم نشده كه بتوانند خودشان را تقویت كنند. پس هر كتابی كه میخوانیم مدیون بازار كتاب ایران هستیم. مدیون مردم ایران و ترجمههایی كه در ایران انجام شده است. او ادامه میدهد: بخش عمده كتابهایی كه امروز در افغانستان داریم، به بركت ایران به دستمان میرسند. اگر مترجمان ایرانی نبودند امروز كمتر كسی در افغانستان چخوف، راسل، نیچه، الیف شافاك، اورهان پاموك، جومپا لاهیری و ... را میشناخت. حالا آنطور كه فرهوش میگوید، در شرایطی كه بسیاری از مردم افغانستان درگیر تامین آب و نان خود هستند، هنوز هم هستند كسانی كه دنبال كتاب باشند. قشر خاصی كه در هر حالت خواندن را رها نمیكنند و دنبال كتاب میگردند.
فاضل نظری، بزرگ علوی
آیا فقط كتابهای ترجمه ایرانی در بازار افغانستان جایگاه ویژهای دارند و كتابهای تالیفی آنطور كه باید مورد توجه نیستند؟ محمدی و فرهوش بازهم از دو جنبه مختلف پاسخ میدهند. محمدی معتقد است ایران در این زمینه خوب عمل نكرده است و نمایشگاههای كتاب كه از سوی وزارت امور خارجه ایران در افغانستان برگزار میشود، تنها طیف خاصی از كتابها را به نمایش میگذارد و طبعا این به تنهایی نمیتواند مردم یك كشور دیگر را به خود جذب كند. بعد از حرفهای محمدی ذهن من هم مشغول میشود كه چرا باید با این رویكرد در كشور همسایه و همزبانمان كتاب ارائه كنیم، میتوانیم با گستردهتر دیدن، امكان بیشتر دیده شدن كتابهای مدنظرمان را هم فراهم كنیم، نه آنقدر دایره را ببندیم كه نه ما به خواستهمان برسیم و نه كسی برای دیدن و خرید كردن بیاید. فرهوش اما به معرفی ایرانیهای پرفروش میپردازد. او میگوید: شعر ایران اینجا خیلی مخاطب دارد. اگر صد جلد كتاب شعر فاضل نظری بیاوریم، یك هفتهای تمام میشود. این شاعر به كابل آمد و وقتی میخواند، حاضران شعرهایش را حفظ بودند و راهنماییاش میكردند. او ادامه میدهد: همینطور آثار بزرگ علوی و بهخصوص «چشمهایش» خیلی مخاطب دارد و نیامده تمام میشود.
دلبری مختار و یوسف
سریالهای ایرانی هم بعضا در افغانستان مخاطب دارند. محمدی در اینباره میگوید: در میان سریالهای ایرانی، تنها سریالهای مذهبی ایران مثل یوسف و مختار در ایام مذهبی تماشا گر پیدا میكنند.
سریالهای تركی همانطور كه پیشتر در ایران سبك زندگی مردم را تحتتاثیر قرار داده بودند، حالا در افغانستان تركتازی میكنند.
مردم تمام تلاش خود را میكنند به سبك این فیلمها خانهشان را چیدمان كنند و لباس بپوشند.
حالا اینها را بگذارید كنار حرفهای دكتر برنا كاراگزاوغلو مدرس دانشگاه در كشور تركیه كه میگفت سریالهای ترك، هیچ شباهتی با زندگی مردم كشورش ندارند!
آیا این سریالها برای ما كشورهای همسایه ساخته میشوند؟
تركتازی سریالهای ترك
وقتی از محمدی و فرهوش درباره وضعیت فیلمهای سینمایی و سریالهای ایرانی در افغانستان میپرسم، باز هم هر یك موضوع را از جنبهای بررسی میكنند. فرهوش نكات مثبت را میگوید و البته از قشر خاصتر و فرهنگیتری در افغانستان حرف میزند، اما محمدی به آسیبشناسی موضوع میپردازد. فرهوش میگوید، فیلمهای سینمایی ایران در میان قشر خاصی در كشورش مخاطب دارند، اما سریالهایی چون «شهرزاد» ساخته حسن فتحی و «یوسف پیامبر» ساخته زندهیاد فرجا... سلحشور از جمله آثاری بودهاند كه همه را به خود جلب كردهاند. او از عبارت جذابی استفاده میكند و میگوید: «در افغانستان «شهرزاد» را سنگ و چوب دیدند» و با همین عبارت ساده و اصیل بیان میكند كه همه اقشار مردم درگیر این سریال شدهاند. محمدی اما اینطور پاسخ میدهد: یك سینما، هر هفته فیلم ایرانی نشان میدهد اما در كل خیلی علاقهمند ندارد، در عرصه سریال هم متاسفانه باید بگویم، سریالهای تركی گوی سبقت را ربودهاند و البته حمایت نهادی دولتی ترك هم بیتاثیر نیست، سریالها چون نتایج اقتصادی دارند برای تركها جذاب هستند. جالب است بدانید بعد از هر سریال، فروش مبل، لباس و اقلام تركی چند برابر میشود و در عوض تنها مغازه ایرانی كابل جایش را به صدها مغازه تركی داده است. مغازههایی كه حتی به طور خاص بازار كفش و لباس را در قرق تركیه درآوردهاند.
خارجی و داخلی، در هم
وقتی میرسم به ماجرای موسیقی فرهوش برایم از محیطی كه در آن حضور دارد، صدا ضبط میكند و میفرستد.
شجریان آنجا از حافظ میخواند، او قبل از ما به دو همزبان همسایه رسیده است و آواز سر داده، اما این همه ماجرا نیست. مردم افغانستان به موسیقی خود پایبند هستند و موسیقی سنتی خود را میشنوند.
اما واقعیت این است كه عامه مردم بیشتر موسیقی پاپ را ترجیح میدهند. آن هم از نوع داخلیاش گرفته تا خارجی. مثلا در بسیاری از رستورانها و گردشگاهها یا به قول فرهوش، موطرها دو خواننده فقید ایرانی مرتضی پاشایی و ناصر عبداللهی میخوانند.
همینطور خانواده شجریان و در كنارش علی عبدالمالكی و البته تا دلتان بخواهد خوانندههای ایرانی آنور آبی. البته در عرصه موسیقی باید به این نكته مهم هم دقت كرد كه مردم دیار همسایه از گذشته به موسیقی هندوستان هم علاقه دارند.
رسانهها كجای كارند؟
اگر رسانهها را تلویزیون در نظر بگیریم باید بگوییم در افغانستان اوضاع رسانههای فارسیزبان هم درست مثل موسیقی است. مردم برخی شبكهها و برنامههای تلویزیونی ایران را دنبال میكنند، اما من و تو و بی بی سی فارسی هم جزو علایقشان است. خیلیها به سایتها و روزنامههای ایرانی آنلاین مراجعه میكنند و قشر باسوادتر هم تلاش میكند هر آنچه در رسانههای ایران درباره كشورشان نوشته میشود را دنبال كنند.
فرهوش میگوید برخی مجلات ایرانی در كابل بسیار مورد توجه هستند. مثلا هستند كسانی كه ماهنامه بخارا را كامل میخوانند و تمام شمارههای مختلف آن را دارند.
این همسایههای مهربان
همیشه بهعنوان یك ایرانی گوشه ذهنم هست كه میزبانان خوبی نبودهایم، مدام در ذهنم مرور میكنم نژادپرستی تلخ ایرانیها را و نامهربانیهایی كه با اغلب كشورهای همسایهشان حتی در برخوردهای كلامی دارند. همیشه هم فكر میكنم این تفكرات نادرست جمعی ما كه برای همسایگانمان هم شناخته شده است، باید موجب شود آنها چندان مهربان نباشند و دوستمان نداشته باشند. اما دو دوست همزبان در جریان نگارش این گزارش آنقدر نسبت به ایران مهربان بودند كه حیرتزده شوم. شاهد فرهوش بارها و بارها در جای جای صحبتهایمان به نقش مهم و پررنگ بازار نشر ایران در تامین كتاب و به تبع آن خواندن و آگاهی در افغانستان اشاره كرد. محمدی هم با تمام نقدهایش و گاه تیزی كلامش آنقدر با ایران مهربان بود كه لبخند بزنم و دلخوش شوم به اینكه ماجرا آنقدرها هم كه من فكر میكردهام وحشتناك نیست، خواسته و ناخواسته آنقدرها هم بد نیستیم.
در كشور همسایه چه كردهایم؟
در زمان كسب اطلاع و جمعآوری اطلاعات هستم و راستش گاه فكر میكنم محمدی به عملكرد ما در كشور همسایه كمی زیادی نقد دارد كه یك روزنامهنگار ایرانی از تعطیلی چند بانك و كسب و كار ایرانی در افغانستان مینویسد، از فرصتهایی كه ایران در كشور همسایه و همزبان از دست میدهد و البته ابزار امیدواری میكند تغییرات انجام شده از سوی وزارت خارجه شرایط را بهبود ببخشد. آنجاست كه كمی بیشتر میپرسم و جستوجو میكنم و بعد هم میبینم حق با محمدی بوده است. او شاید بدبین نبوده، شاید فقط میخواسته لابهلای سطور این گزارش، نكات مهمی را هم بیان كند كه دركشان كمك خواهد كرد و از دست رفتنشان...
محمدی میگوید جز كتاب، فرش و صنایع دستی ایران هم بازار گرمی در كابل دارند . نهتنها بازار افغانستان بلكه بخش عمده بازار آسیای میانه از شیرینی و شكلات ایرانی پر است. خب همینها مگر فرصتهای كمی است برای برنامهریزیهای اقتصادی و فرهنگی و آمد و شدهای بیشتر میان ما و كشور همسایه.
همینطور كمبود منابع دانشگاهی دیگر موضوعی است كه در دانشگاههای افغانستان احساس میشود، ما كشور همسایه و همزبان میتوانیم با یك برنامهریزی ساده، هم نیاز كشور همسایه ما را برطرف و هم خودمان گوشهای از اقتصاد نشرمان را فعالتر كنیم. فرهوش هم از گرانی كتابها آن هم در شرایط اقتصادی افغانستان ابراز ناراحتی میكند، به او میگویم این درد، ظاهرا بیدرمان شده است. درد مشترك ما و شماست. كتاب در ایران هم آنقدر گران شده كه ما هم حیرت زدهایم، حسابی برایش توضیح داده و خاطرش را جمع میكنم تا بداند ایرانیها كتابها را گران به دستشان نمیرسانند و اوضاع بازار كتاب در مدت كوتاهی چنان افزایش مبلغهای چشمگیری را تجربه كرده كه كتابخوانهای ایران هم حیرت زدهاند. خدا را چه دیدید، شاید روزی یادمان آمد فرهنگ ما و كشور همسایه چه به هم نزدیك است، به هم لبخند زدیم، با عشق مرزهای جغرافیایی را رد كردیم و با مهربانی مهمان خانههای هم شدیم.
میشناسیدشان؟
از افغانستان جز جنگ و ناامنی چه میدانید؟ اصلا به این فكر كردهاید كه اگر ناامنی در حدی بود كه ما فكر میكنیم، چطور آدمها آنجا زندگی میكنند، كتاب میخوانند، عاشق میشوند و ...
اصلا چند چهره برجسته فرهنگ و هنر افغانستان را میشناسید؟ امیدواریم كه بشناسید اما مثلا یوسف كهزاد نقاش بزرگ افغانستان را میشناسید؟ رهنورد زریاب نویسنده مطرح افغانستان كه به گفته فرهوش متاسفانه كتابهایش در افغانستان هم چندان فروشی ندارد را میشناسید؟ چندین و چند شاعر مطرح كه در ایران پا گرفته و رشد كرده، برخی هم ماندگار شدهاند، محمد كاظم كاظمی، سید ضیاءقاسمی، ابوطالب مظفری، سید رضا محمدی كه در نوشتن همین گزارش با ما همكاری كرده و... احمد ظاهر یا ظاهر هویدا خوانندههای مطرح افغان و دهها و صدها نام دیگر... بیایید از خودمان بپرسیم چرا این قدر همسایه هایمان را نمیشناسیم؟
شاهنامه خوانی با نقشه افغانستان
اشتراكات فرهنگی مان از آن چیزی كه فكر میكنید بیشتر است، خیلی هم بیشتر. اگر اهل خواندن متون فارسی گذشتگانمان باشید میبینید چه اتفاقها كه در بلخ، نیمروز، بادغیس و ... میافتد كه جزئی از تاریخ ایران هستند و حالا در خاك كشور همسایهاند.
اصلا چرا راه دوری برویم ماجرای ازدواجهای زال و فرزندش جناب رستم را كه دیگر به خاطر
دارید. رستم یلی است در سیستان اما مادرش رودابه دختر مهراب شاه كابلستان است و همسرش تهمینه دختر شاه سمنگان. دو دیاری كه حالا آن طرف مرز ایران و جزو خاك افغانستان هستند.
مگر ناصرخسرو را با همان بیت معروف «درخت تو گر بار دانش بگیرد...» یا سفرنامهاش نمیشناسید؟جناب ناصرخسرو به دره یمگان در بدخشان امروزی تبعید شده و زندگی گذرانده بود.
مدفن خواجه عبدا... انصاری، ناصر خسرو، سنایی، ابوریحان بیرونی و ... مگر در افغانستان نیست؟ اصلا میدانستید؟ میدانستیم؟