هدفم را گسترش ارتباط و شناساندن شیعه و فرهنگ شیعی قرار دادم؛ تاکید میکنم «فقط شناساندن تشیع و نه شیعه کردن اهل سنت پاکستان.» الگوی من در این زمینه حضرت امام رحمة الله علیه بودند. امام (ره) حتی یک بار هم مساله شیعی بودن انقلاب اسلامی را مطرح نکردند و همیشه دغدغه اصل اسلام و انقلا
تجربهنگاری فعالیت فرهنگی در پاکستان؛ هدف باید شناساندن تشیع باشد نه تبلیغ آن
به گزارش الأمه:
تحقق وحدت اسلامی یکی از آرمانهای بسیاری از دلسوزان اسلام و نظام اسلامی در کشور ماست. آقای رئیس السّادات در طول فعالیت فرهنگی خود در پاکستان، تجربیات گرانقدری در این مورد اندوخته و منشأ اثرات بسیاری در این زمینه بودهاست؛ نزدیکی به گروههای ضدشیعی، دعوت از علمای اهل سنّت مانند مدرسین و دانش آموخته های دارالعلوم (مدرسه دینی) حقانی، آقایان سمیع الحق و فضل الرحمن و مولانا حسن جان (استاد ملا عمر) به ایران برای شرکت در کنفرانس هفته وحدت و در نتیجه تغییر نگرش آنها نسبت به تشیع، ایران و انقلاب اسلامی و… بخشی از تلاش و کوشش چند سالهی ایشان برای از میان بردن شکاف شیعه و سنی در پاکستان بوده است.
در این مصاحبه دوقسمتی تلاش کردیم تا تجربیات آقای رییس السادات در این حوزه را واکاوی کنیم.
برای شروع بحث لطفا معرفی کوتاهی از فضای دینی پاکستان ارائه بفرمایید؟
برای شناخت پاکستان باید بدانیم که با اقلیت شیعه و اکثریت سنی مواجهیم؛ اما نکته مهمتر این است که اهل سنت پاکستان حنفی هستند با دو شاخه :
- بریلویها، برگرفته از کلمه بریل که نام شهری است در هند.
- دیوبندیها که بازهم نام شهری است در هند و با حدود دویست کیلومتر فاصله از شهر بریل.
این دو شهر در اصل دو مرکز برای آموزش فقه حنفی است. بریلویها مانند اکثر اهل تسنن از دیگر مذاهب دارای اندیشهای نزدیک به شیعهاند. توسلات، اعیاد، بزرگداشتها، موالید و بخصوص ولادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، استغاثه، شفاعت و زیارات جزء مناسک و اعتقادات آنهاست. گاهی از این گروه در مشهد و قم مشاهده میشوند که برای زیارت میآیند.
دیوبندیها متاثر از سلفیت هستند. بد نیست بدانیم پدر آقای فضل الرحمن از بنیانگذاران این فرقه در پاکستان است. در حال حاضر رهبریت این گروه با آقای فضل الرحمن است. از مهمترین ویژگیهای آنها داشتن مدارس منسجم، فعالیت در جریان جهاد افغانستان علیه شوری سابق و گسترش مدارس دینی است. طالبان افغانستان ریشه در اندیشه دیوبندی دارد. ملا عمر رهبر طالبان درس خوانده مدارس دیوبند پاکستان بود.
دیوبندیها بیشتر در ایالت های خیبرپختونخواه (سرحد سابق) و بلوچستان هستند و بریلویها عمدتا در ایالت پنجاب و سند ساکنند. اگرچه دیوبندیها در سند و پنجاب نیز حضور دارند اما نکته مهم این است که در مجموع نسبت به جمعیت پاکستان در اقلیتند. این خلاصه ای است از وضعیت مذهب حنفی پاکستان. شیعیان پاکستان هم همه دوازده امامی نیستند بلکه بین شیعیان اقلیتهای اسماعیلی و زیدی و بهره هم داریم.
چطور با اینکه دیوبندیها در اقلیتند عمده فعالیت دینی پاکستان به عهده این گروه است؟
همانطور که عرض کردم این گروه مدارس منسجمی دارند. علاوره بر آن در بحث تحصیلات دینی اهتمام بالایی دارند و برنامهریزی دقیق و مشخصی در این زمینه انجام دادهاند. در امور سیاسی هم از انسجام حزبی برخوردارند. این انسجام در امور دینی و حزبی باعث شده این گروه پیوند محکمتری بین اعضا ایجاد کرده و فعالیتهایشان اثرگذارتر باشد و صدای آنها بیشتر از باقی گروههای دینی شنیده شود. در حالی که بریلویها علیرغم داشتن تعداد بسیار بیشتر مدرسه پراکندهاند. نکته دارای اهمیت دیگر اینکه دیوبندیها معمولا ملاتر و درسخوانده ترند.
با توجه به این چند دستگی فرهنگی برای ورود به فضای فرهنگی پاکستان آیا میشود با یک برنامه منسجم در پاکستان فعالیت کرد و یا باید برای هر گروه برنامهی جداگانهای در نظر گرفت؟
اعتقاد شخصی بنده و آنچه عملا در طول دو دوره تجربه خود بدان رسیدم آن است که علاوه بر اینکه ما باید به شیعیان پاکستان توجه داشته باشیم نباید برادران اهل سنت و بویژه دیوبندیها را فراموش کنیم و یا در برنامههای خود نادیده بگیریم. کمااینکه توجه به اهل سنت در دل خود حمایت از شیعیان را هم خواهد داشت. چراکه یکی از دلایل ضدیت با شیعیان و تکفیر شیعیان نه فقط به دلیل دلارهای نفتی و تبلیغات عربستان بود بلکه مهمتر از آن به دلیل عدم آگاهی اهل سنت نسبت به اندیشههای شیعی و آشنایی آنها با تشیع صرفا از دریچه شیعیان پاکستان بود.
متاسفانه بین عوام شیعیان پاکستان بدعتهای ناجوری وجود دارد که بین شیعیان ایران وجود ندارد. مثلا قمه زنی شاید در بین ایرانیها به ندرت دیده میشد اما در پاکستان بوفور و با اعتقاد قلبی وجود داشت. یا در تعزیه ها احتمالا دیدهاید که اسبی را تحت عنوان ذوالجناح در صحنه حاضر میکنند. این اسب در پاکستان بسیار مقدس است. یعنی اسبی که شد ذوالجناح نه تنها دیگر از آن بار نمیکشند بلکه حتی حقوقی هم برایش درنظر میگیرند؛ علوفه خاص، زین خاص و حتی محل سکونت برایش در نظر میگیرند به حدی که به نقل و شکایت یکی از امام جماعتها که اخیراً در فضای مجازی خواندم، شهریه ماهیانه او در یک روستا 1500 روپیه و شهریه ذوالجناح 6000 روپیه است!
این نوع بدعتها شیعه را در اندیشه اهل سنت آن هم دیوبندیهای ملا و درس خوانده پاکستان بدنام کرده است. اگر ما بتوانیم این آگاهی را در بین اهل سنت و دیوبندیهای پاکستان ایجاد کنیم که تفکر شیعه آن چیزی نیست که شما از این مردم میبینید، و نیز اگر بتوانیم سطح سواد عمومی و اعتقادات و باورهای صحیح را در بین عوام شیعه بالا ببریم، بسیاری از تبلیغات سوء، اختلافات و دشمنیها را از بین خواهیم برد.
برفرض که این آگاهی بین اهل سنت ایجاد شد، وقتی شیعیان پاکستان با چنین خرافاتی درگیرند آیا اهل سنت میپذیرد چنین کسانی با چنین خرافاتی در کنارشان زندگی کنند؟
خوب این دو کنار هم زندگی میکنند اما حداقل اهل سنت به این باور میرسد این کسی که من به اسم شیعه میشناسم از سر جهل و ناآگاهی و ناآشنایی به تفکر شیعه واقعی با این خرافات زندگی میکند؛ وقتی ما شیعه را معرفی کردیم و «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» شد، جریان به گونه دیگری رقم خواهد خورد که در ادامه در بیان تجربیات تعامل با اهل سنت نقل خواهم کرد.
آقای رئیس السادات چگونه باید وارد عمل شد و چه برنامهای در دستور کار خود قرار داد تا بتوانیم به لحاظ فرهنگی در پاکستان موفق باشیم؟
احترام به افراد و گروهها توام با پیگیری و عمل در چارچوب سیاستهای کلان جمهوری اسلامی، روش کار بنده بود. با این نگاه به لطف خدا در ایالت خیبر پختونخواه که مرکز همه مسائل و مشکلات امنیتی بود بیشترین و تاثیرگذارترین فعالیتهای فرهنگی را به ثمر رساندیم. کلید این موفقیتها در دست یافتن به یک هدف بود «ما باید به رهبران اهل سنت نشان دهیم که تفکر واقعی شیعه چیست.»
این هدف را پیش از ورود به پاکستان سرلوحه برنامههای خود قرار دادید و یا در طول ماموریت انگیزههای دستیابی به آن شکل گرفت؟
قبل از اینکه ماموریت خود را آغاز کنم شروع به مطالعه درباره محل ماموریت خود نمودم. با توجه به ماموریت قبلی اشراف اطلاعاتی زیادی داشتم و اخبار بیشتری به دستم میرسید. در دور اول سرپرست مدارس ایرانی بودم و فقط با ایرانیها سر و کار داشتم با این حال سعی میکردم با مردم بومی هم در ارتباط باشم. اما در دور دوم هدفم را گسترش ارتباط و شناساندن شیعه و فرهنگ شیعی قرار دادم؛ تاکید میکنم «فقط شناساندن تشیع و نه شیعه کردن اهل سنت پاکستان.» الگوی من در این زمینه حضرت امام رحمهالله علیه بودند. امام (ره) حتی یک بار هم مساله شیعی بودن انقلاب اسلامی را مطرح نکردند و همیشه دغدغه اصل اسلام و انقلاب اسلامی را داشتند. همین هم باعث شد بدون تلاش ما در سالهای ابتدایی، انقلاب به سرعت به کل دنیا صادر شود. به این ترتیب به این نتیجه رسیدم که در پاکستان باید به نمایندگان اصلی سه اندیشه نزدیک شوم تا بتوانم به هدف خود که شناساندن تفکر شیعی است دست یابم.
این سه گروه چه کسانی بودند؟
این سه گروه مرکز اندیشههای ضد شیعی در پاکستان بودند. و هدف من نزدیک شدن به این سه گروه، نه برای شیعه کردن اعضای آن بلکه فقط برای معرفی شیعه بود. برای اینکه به آنها بگویم شهید گنجی و شهید رحیمی و دیگر شیعیان ایرانی و پاکستانی که ترور شدند کافر نبودند، مسلمان بودند.
ابتدا آقای فضل الرحمن رهبر جمعیت علمای اسلام شاخه فضل الرحمن، که عرض کردم پدر ایشان از بنیانگذاران دیوبندیه در پاکستان بود. دوم آقای سمیع الحق سرشاخه تندروتر جمعیت علمای اسلام که حوزۀ علمیه و مدرسۀ دینی ایشان در شهر اَکوره خَتَک مرکز آموزش و پرورش طالبان بود. این دو از رهبران دیوبندی بودند که کفر شیعه را امضا و تایید کرده بودند، هم به دلایل سیاسی و هم به خاطر مواردی که ذکر کردم از جمله برخی اعتقادات بدعت آلود گروههایی از شیعیان پاکستان که بهانه ای بود و هست برای بدنام کردن شیعیان و استفاده از احساسات اهل سنت ناآگاه یا کم آگاه و نیز به خاطر نفوذ و تاثیر اندیشه وهابیت عربستان بر اهل سنت پاکستان. سوم: سپاه صحابه که از هر دو گروه تندروتر بود و عزیزانی از ما و از شیعیان آنجا را به شهادت رسانده بود. روی این جریانهای فکری مطالعات زیادی انجام داده بودم و تا حدود زیادی نسبت به آنها شناخت داشتم و گمان میکردم و گمان میکنم میتوانیم مشکلاتمان را با آنها حل کنیم.
پس برنامههای از پیش تعیین شدهای در ماموریت چند ساله خود داشتید. شیوهی اجرا خلق فرصت بود یا استفاه از فرصتهای پیش رو؟
بحث تقریب و کارها، فعالیّتها و ارتباطات فرهنگی حتماً باید قلبی و برخاسته از دل باشد تا تأثیر داشته باشد. مصنوعی و ساختگی نمیتوان مبلّغ بود. حالا مسلما جزئیات و چند و چون را شرایط تعیین میکرد و البته بهرهبرداری از شرایط هم ملزومات خود را داشت که مهمترین آنها ارتباط گیری عاطفی و ایجاد حس نزدیکی با آنها بود که برای این کار هم از ابزارهای سادهای میشد استفاده کرد. چند چیز ابزار من برای جذب مردم و نفوذ در دلهای مردم و مسئولین پاکستان بود. غیر از مراسم رسمی لباسم پاکستانی بود و این باعث میشد که مرا از خود بدانند. ظاهرم، ظاهر مردم آنجا بود و به زبان اردو که زبان خودشان بود صحبت میکردم. لطف الهی همواره در این مسیر شامل حالم بود. همان حدود که به پاکستان رفته بودم، در شرف نزدیک شدن به هفته وحدت بودیم. در خانه فرهنگ دو همکار محلی داشتیم یکی شیعه و یکی اهل سنت. این دو نفر را به اتاقم خواستم و گفتم میخواهم آقای فضل الرحمن را به عنوان مهمان خصوصی به مراسم هفته وحدت دعوت کنم. هر دو شگفت زده شدند و ناباورانه به یکدیگر نگریستند. به نظر آنها این غیرممکن بود. گفتم تحت هر شرایطی باید آقای فضل الرحمن را ببینم و شخصاً ایشان را برای مراسم دعوت کنم. شما راهش را پیدا کنید. اینکه در ملاقات با وی چه اتفاقی میافتد با من، شما نگرانش نباشید. این دو همکار محلی ام رفتند تا با هم چاره اندیشی کنند. پس از ساعتی با این گزارش آمدند که فلانی رئیس یکی از دانشکدههای دانشگاه پیشاور و برادرش داماد آقای فضل الرحمن است. از طریق او میتوان مولانا فضل الرحمن را دید.
آیا ملاقات با خود رئیس دانشکده راحت بود؟
بنا شد به عنوان یک چهره دانشگاهی و دیدار با او و سه چهار نفر دیگر از اساتید مذهبی دانشگاه عصر جمعه همان هفته به دانشگاه پیشاور بروم. جلسه ای خودمانی با حضور برخی از چهرههای دانشگاهی که از طرفداران جمعیت علمای اسلام شاخه فضل الرحمن بودند، برگزار شد. الحمدلله در بین دانشگاهیان به پشتوانه نظام و انقلاب از عزت و احترام برخوردار بودیم. در این جلسه هدف خود را مطرح کردم و گفتم میخواهم آقای فضل الرحمن را به عنوان مهمان ویژه هفته وحدت دعوت کنم. همه متعجب شدند. نماز عصر را نخوانده بودم گفتم اگر اجازه بدهید من نماز عصرم را بخوانم. این مساله خودبخود یکی از اتهامات وارده به شیعه را هم برطرف میکرد. آنها فکر میکردند که شیعه معتقد به نماز سه گانه است و نه پنج گانه؛ یعنی اینگونه جا افتاده که شیعه اصلا نماز عصر و عشاء نمیخواند. بعد از نماز متوسل به حضرت رسول و ائمه اطهار علیهم السّلام شدم که قدمم را برای شما برداشته ام. وقتی برگشتم گروه تصمیم خود را گرفته بود که چه کسی پیغام را به آقای فضل الرحمن برساند و جلسهای برای ملاقات با او ترتیب داده شود.
مولوی فضل الرحمن
پس دانشگاه سکویی برای دست یافتن شما به اولین هدفتان شد؟
بله این گروه با اینکه فضل الرحمنی بودند اما اساتید دانشگاه بودند و همین کار را تسهیل میکرد. پیغام به فضل الرحمن رسید و چند روز بعد جلسهای ترتیب داده شد. لازم به ذکر است که سرکنسول محترم ما به گفته خودشان قبلا سه بار اقدام برای ملاقات با آقای فضل الرحمن کرده بودند اما موفق نشده بودند. روز موعود فرا رسید. آقای فضل الرحمن، دبیر جمعیت را برای راهنمایی بنده فرستاد. لطف خدا به واسطه این فرد بار دیگر شامل حال من شد. دبیر به من اطلاع داد که آقای فضل الرحمن چندی پیش یک تجمع موفق چند صد هزار نفری از پیروان دیوبندیه داشتهاند. آنچه من در ذهن داشتم که در جلسه مطرح کنم صحبت پیرامون مواضع آقای فضل الرحمن نسبت به امام بود. با اینکه ایشان شیعه را قبول نداشت اما بارها در صحبتهایش اظهار داشته بود کاش پاکستان هم رهبری مثل امام خمینی داشت. به این ترتیب آغاز صحبت خود را با تبریک بابت موفقیت اخیر او شروع کردم و همین امر باعث شد جلسه با احترام و محبت شروع و پیش برود. بعد سعی کردم از نقاط مشترک دیگر استفاده کنم. با خود همکار محلی شیعه ام را داشتم که سخنانم را به پشتو، زبان مادری آقای فضل الرحمن و زبان ایالت پختونخواه، ترجمه میکرد. از آقای فضل الرحمن پرسیدم شما فارسی نمیدانید؟ در مدارس دیوبندیه زبان فارسی تدریس میشد و این گروه به دلیل ارتباط با طالبانِ افغانستان، فارسی میدانستند. او پاسخ داد چرا من زبان فارسی میدانم و بعد شروع کرد به خواندن شعر بلندی از مفتی محمود، که پدر او و بنیانگذار جمعیت علمای اسلام بود. این شعر بسیار زیبا و درباره وحدت بین مسلمانان بود. در همان جلسه پیشنهاد دادم مجموعه اشعار مرحوم مفتی محمود به زبان فارسی را چاپ و منتشر کنم؛ اگر چه این پیشنهاد بنا به دلایلی جامه عمل نپوشاند و یک آرزو باقی ماند. این از جمله کارهایی است که باید بوسیله خانه فرهنگ انجام شود. آقای فضل الرحمن در این جلسه به خانه فرهنگ و بعنوان مهمان خصوصی مراسم هفته وحدت دعوت شد و آن را پذیرفت.
فکر میکنید چه عاملی باعث موفقیت شما در ارتباط گیری با آقای فضل الرحمن شد؟
اولین نکته مربوط به موقعیت ما میشود؛ آقای سرکنسول یک جایگاه سیاسی داشتند و بنده در جایگاه فرهنگی قرار بودم؛ در مجموع برای هر مسئولی در هر کشوری مثل پاکستان ارتباط گیری با رایزن فرهنگی حاشیه کمتری نسبت به ارتباط گیری با مقام سیاسی مثل سرکنسول به دنبال دارد. این امر حتی در ارتباط با دانشگاهیان پاکستانی نیز قابل مشاهده بود که به راحتی به خانه فرهنگ رفت و آمد میکردند تا سرکنسولگری، چون در آنجا هر برچسبی ممکن بود بخورند اما در خانه فرهنگ این طور نبود. نکته دوم مسیر ورود به مساله بود. یعنی بنظر بنده چندین بار پیغام فرستادن از طریق داماد آقای فضل الرحمن از جانب جناب سرکنسول درست نبود. وقتی یک بار پیام فرستادند و نتیجه نگرفتند باید از مسیر دیگری ورود میکردند. همینجا برخود لازم میدانم ذکر خیری بکنم از جناب سرکنسولمان که بسیار مردمدار بودند و زبان اردو و انگلیسی را روان صحبت میکردند.
به این ترتیب شما به هدف اول خود دست یافته بودید؟
مسلما با این ملاقات به نخستین هدف خود رسیده بودم. انتشار خبر ملاقات بنده با آقای فضل الرحمن منافع و پیامدهایی داشت که در اینجا نمیخواهم به آن بپردازم. در جریانات بعدی ایشان با آقای ساجد نقوی، جانشین شهید علامه عارف حسین الحسینی رهبر شیعیان پاکستان و گروههای دیگر (شاخه دیگر جمعیت علمای اسلام به رهبری آقای سمیع الحق، آقای قاضی حسین احمد و جماعت اسلامی، دکتر طاهر القادری و حزبش تحریک عوام، مولانا نورانی و گروه جمعیت علمای پاکستان) از گروههای مذهبی، تشکیل یک حزب دادند به نام مجلس متحده عمل؛ این حزب در انتخاباتی که پرویز مشرف برای تبدیل دولت نظامی به دولت غیر نظامی براه انداخت، در ایالت سرحد اکثریت آرا را به دست آورد و به این ترتیب آقای فضل الرحمن و دیگران در مقام اپوزیسیون در ایالت سرحد دولت تشکیل دادند. آقای اکرم درّانی که در حال حاضر دبیر کل جمعیت علمای اسلام(شاخه فضل الرحمن) است، در آن زمان رئیس دولت و یا سروزیر ایالت سرحد شد. پاکستان دارای نظام فدرالی است که از یک دولت مرکزی و چهار دولت ایالتی تشکیل شده است. دولت ایالت سرحد به دست حزب متحده عمل افتاد. آن ارتباط اولیه با آقای فضل الرحمن از جمله ارتباطم را با دولت محلی و همه گروههای حزب عمل تسهیل کرد.
یعنی اهداف دینی به اهداف دولتی گسترش یافت؟
بله. حتی در سطحی که پیش از آن در جمهوری اسلامی سابقه نداشت. افتخار حسین شاه، گاورنر ایالت سرحد بود. [گاوِرنِر مقامی بالاتر از استاندار ما، منتخب و جانشین نخست وزیر (و در آن زمان پرویز مشرّف) در ایالتهاست و از جایگاه بالایی برخوردار است که فقط یک بار آن هم برای جشنهای 2500 ساله به خانه فرهنگ ایران آمده بود.] سعی کردم در جلساتی که شرکت میکردم با او نیز ارتباط بگیرم. دانستن زبان انگلیسی و اردو در این ارتباط گیری بسیار موثر بود و باعث میشد بدون مترجم و به صورت مستقیم با افراد دولتی و… ارتباط برقرار کنم. ثمره این ارتباط گیری آن بود که در طول ماموریتم گاورنر 5 بار در برنامههای مختلف به خانه فرهنگ آمد.
برای کارکنان قوه قضاییه در پاکستان حضور در نمایندگیهای خارجی ممنوع است. اما به لطف خدا شرایطی فراهم شد و با برنامهای رئیس قوه قضاییه که مقر اصلی او در اسلام آباد است را به خانه فرهنگ پیشاور دعوت کردیم.
تغییر اندیشههای فضل الرحمن نسبت به شیعه بعد از این جریانات چگونه خود را نشان داد؟
با نزدیک شدن به آقای فضل الرحمن و تغییر نگرش ایشان نسبت به شیعه باعث شد در جریان راهپیماییهای انتخاباتی مجلس متحده عمل، اعلام کند که «من با سپاه صحابه کاری ندارم» و اجازه نداد این گروه با نام وی و برای وی تبلیغات کند. سپاه صحابه درواقع ثمره تفکر و اندیشه خود اینها بود. میتوان ادعا کرد که بخشی از این موضعگیری نتیجه نزدیک شدن دیپلمات ایرانی به فضل الرحمن و اهمیت پیدا کردن شیعه و ایران برای او و در نتیجه متحد شدن با آقای ساجد نقوی رهبر شیعیان پاکستان بود.
نرگس حجتی
منبع: شعوبا