اگر میخواهید درباره «تروریسم دولتی» بدانید، هیچ راهی بهتر از مطالعه تاریخ 70ساله دولت جعلی اسرائیل نیست؛ و امسال که کتاب «برخیز و اول تو بکش» نوشته رونن برگمن، خبرنگار امنیتی اسرائیلی درباره تاریخچه موساد منتشر شد، ناگفتههای بسیار دیگری از این اقدامات پیش روی جهانیان قرار گرفت.
قصاص قبل از جنایت
اواخر دهه 70میلادی وقتی صدام به تازگی به مقام نخستوزیری رسیده، دولت عراق تصمیم میگیرد تسلیحات هستهای خود را توسعه دهد و برای این کار با فرانسه قرارداد میبندد تا تجهیزات لازم را در اختیارش بگذارد. این درحالی است که در سالهای اوج تعارض کشورهای عربی با اسرائیل و افتادن زمام امور این مبارزه به دست عرفات مصری، صدام تلاش میکند تا آوازه خود را با شعار مبارزه علیه اسرائیل برکشد و به همین خاطر تبدیل به دشمن نوپا و بالقوه اما اعصابخردکنی برای سران اسرائیل شده است. موساد هم تصمیم میگیرد تا زمان آماده شدن تجهیزات هستهای برای عراق و تبدیل شدنش به یک دشمن واقعی، صبوری به خرج ندهد و همانطور که نام کتاب از آموزههای تلمود میگوید، «برخیزد و اول او دشمنش را بکشد.»
شب 6 آوریل 1979، ماموران واحد کیدون سازمان امنیت اسرائیل، اعزام میشوند تا تهدید هستهای عراق را در نطفه در همان خاک فرانسه خفه کنند. آنان در غرب تولون در سواحل مدیترانهای فرانسه وارد ساختمانی متعلق به گروه CNIM میشوند که تخصصش در تولید اجزای بزرگ و پیچیده برای کشتیها و راکتورهای اتمی بود. 30 دقیقه بعد ساختمان منفجر میشود. «شعلهها آسمان شب را میشکافت و اسکله را با رنگهای نارنجی و قرمز روشن میکرد. آتشنشانها شعلههای آتش را پیش از اینکه ساختمان کاملا نابود شود، خاموش کردند، اما همه چیز به شدت آسیبدیده بود. مثلا ماشینی که دو سال برای تولید آن وقت صرف شده بود، نابود شد. این ماشین به همراه بقیه اجزا، رآکتور هستهای 70 مگاواتی را ایجاد میکرد و به قدر کافی بزرگ بود که به راکتور رده ازیریس معروف شود. ازیریس یکی از خدایان باستانی مصریان بود که خدای زندگی پس از مرگ، دنیای زیرزمینی و مردگان محسوب میشد. فرانسویها میخواستند آن را به صدامحسین، دیکتاتور عراق که خود را تجسم نبوخذ نصر {بخت النصر} میپنداشت، بفروشند. نبوخذ نصر پادشاه بابل بود که پادشاهی اسرائیل را نابود کرد.» چند ساعت بعد البته گروهی به نام اکولوژیستس فرانکیس مسوولیت انفجار را پذیرفت اما هیچکس حرفش را باور نکرد و «قطعا اطلاعات فرانسه نیز چنین باوری نداشت. تصور همه این بود که این کار اسرائیلیهاست چرا که آنها بیشترین انگیزه را داشتند.»
خبرنگاران قاتل و آدمربا
موساد در استفاده از پوششهای عجیب و ناجوانمردانه برای پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی، ید طولایی دارد. فقط یکی از این موارد، استفاده از پوشش خبرنگار برای قتل آدمهای معمولی است که در انتفاضه شرکت داشتهاند. نزار، جوان فلسطینی 17سالهای است که در تظاهرات انتفاضه شرکت کرده و به همین بهانه با تلویزیون ABC نیز مصاحبهای داشته است. موساد اما تصمیم میگیرد با همین پوشش، او را ربوده و به قتل برساند. «نزار که همچون هر جوان دیگری از توجهی که به او شده بود، خشنود بود، برای تعویض لباس به سمت یکی از دو ماشینی رفت که در آنجا بودند. هر دو ون دارای لوگوی ABC بودند. وقتی نزار پس از چند ساعت برنگشت، خانواده او نگران شد. آنها صبح روز بعد به دفتر شبکه ABC در تل آویو تلفن کردند. افراد این دفتر از شنیدن این خبر که نزار ناپدید شده، تعجب کردند. در واقع آنها از شنیدن این خبر که کسی از این شبکه خبری در سلفیت بوده، تعجب کردند. بررسی مختصری نشان داد کسی از ABC، نزار را برای مصاحبه نبرده است. ABC به اطلاعات اسرائیل مشکوک بود.»
رییس این شبکه تلویزیونی موضوع را پیگیری میکند. «رون آرلج، رییس بخش خبری ABC با پیژاک شامیر، نخستوزیر اسرائیل تماس گرفت؛ دوستی بین آنها باعث دسترسی او به نخستوزیر شد. آرلج خشمگین بود. او گفت: اقدام شین بت، خطر شدیدی برای امنیت خبرنگاران قانونی است.» شامیر که از این اقدام آگاه نبوده در ابتدا تلاش میکند این موضوع را که حتما در صورت افشا باعث رسوایی بزرگی برای اسرائیل خواهد بود، پیگیری کند اما موثر بودن استفاده از این پوشش نهایتا با اصرار مسوولان شنبت باعث میشود که دولت اسرائیل رسما اجازه استفاده از آن را تصویب کند. بارلف، افسر مسوول این عملیات نوار ویدئویی ضبطشده از این اقدام را به شامیر نشان میدهد. به گفته بارلف، «به تدریج میشد دید که صورت گرفته شامیر باز شد و حتی از این اقدام خوشش آمد.» شامیر خندید. او گفت: «ما نیز هنگامی که به طور زیرزمینی فعالیت میکردیم، گاهی اوقات از این پوشش استفاده میکردیم.» شامیر در نهایت استفاده از پوشش خبرنگاران آمریکایی را ممنوع و این روش قتل هدفمند را تایید و تثبیت میکند.
کشتن خودی برای تحریک دشمن به آغاز جنگ
نمونه دیگری از جنایات عجیب اسرائیل در اوایل دهه 80 میلادی رخ میدهد؛ نمونهای که نشان میدهد بر خلاف سختگیری آیین یهود در قبال کشتن حتی یک یهودی، اسرائیل برای عملیات علیه دشمنانش حتی حاضر است خساراتی از این دست را هم بپذیرد. شارون که وزیر دفاع وقت اسرائیل است، در نقشههای بلندپروازانه خودش، تصمیم به پیشروی در خاک لبنان گرفته تا راه را برای اشغال لبنان هموار کند؛ اما طرح صلح ریگان برای خاورمیانه و فرستادن فیلیپ حبیب بهعنوان میانجی اسرائیل و تشکیلات ساف در لبنان، مانع حمله بزرگ به لبنان و اشغال آن است. بنابراین شارون عملا نمیتواند با لبنان وارد جنگ شود بدون آنکه اقدامات ناقض صلحی از سوی طرف مقابل رخ داده باشد؛ بنابراین انفجارهای کوچک و بزرگی برای روشن کردن شعله جنگ از گوشه و کنار لبنان سر برمیآورد که آتش خشمها را شعلهور میکند، بدون اینکه کسی بداند عامل این انفجارها دقیقا کیست. فقط در یکی از این انفجارها 83نفر کشته و 300نفر مجروح میشوند که بیشتر آنها زنان کارگر در کارخانه پوشاک متعلق به ساف هستند. سازمان جدید و ناشناختهای که خود را جبهه آزادیبخش لبنان از تصرف بیگانگان مینامید، مسوولیت تمام این وقایع را به عهده میگیرد و شارون امیدوار است این حملات، عرفات را تحریک کند تا به اسرائیل حمله کند تا شارون بتواند در پاسخ آن به لبنان حمله کند.
این سازمان جعلی «جبهه آزادیبخش لبنان از تصرف بیگانگان» حمله به تاسیسات سوریها را نیز در لبنان آغاز میکند و حتی ادعا میکند که حملاتی هم علیه واحدهای نظامی اسرائیل داشته است. داگان گفت: «ما هیچگاه با فعالیتهایی که علیه نیروهای خودمان انجام میشده، مرتبط نبودهایم اما این جبهه چنین مسوولیتی را به عهده گرفت؛ گویی در حال عملیات علیه تمام نیروهای خارجی در لبنان بوده است.» واقعیت این است که اسرائیل حاضر است حتی با خسارت گرفتن از نیروهای خودیاش، جرقهای برای برافروختن آتش جنگ با لبنان ایجاد كند.
یاسر عرفات فریب این تاکتیک را نخورد. او موساد را مسوول انفجارها و این جبهه معرفی کرد. هرچند این موضوع کاملا درست نبود و موساد به شدت مخالف اقدامات بن گال و داگان بود. یکی از افسران موساد در آن زمان گفت: «اتفاقات وحشتناکی با حمایت شارون رخ داد. در عملیات ترور شرکت و از آنها حمایت کردهام، اما صحبت در مورد کشتار وسیع و آن هم فقط با هدف کشتار است تا هرج و مرج ایجاد شود. ما چه زمانی الاغ حامل بمب را میفرستادیم تا در مرکز خرید انفجار ایجاد کنیم؟» مأموری دیگر از موساد که آن زمان در لبنان بود، چنین گفت: «انفجار ماشینها و ویرانی کل خیابان را از دور میدیدم. ما به لبنانیها یاد میدادیم ماشین بمبگذاریشده تا چه حد کارایی دارد. هر چیزی که بعدها از حزبالله دیدیم، از اتفاقاتی سرچشمه میگرفت که آنها از چنین عملیاتی میدیدند.»