۱۳۹۸/۰۳/۰۸
۶:۱۷ ق٫ظ

گاهی اوقات در دنیای انتشارات، داستان‌های دلگرم‌کننده‌ای درباره کتاب‌هایی وجود دارد که جانی دوباره به آن‌ها داده می‌شود. داستان سوزان ابوالهوا با عنوان «صبح‌های جِنین» (شهری در فلسطین) که به زبان عربی چاپ شده، یکی از آن داستان‌هاست.

صبح نو گفت‌وگو با سوزان ابوالهوا، نویسنده مشهور فلسطینی که کتاب «صبح‌های جِنین» وی به 23 زبان ترجمه شده است.

حکومت ادبی رو‌به‌زوال رژیم اسرائیل

به گزارش الأمه:

گاهی اوقات در دنیای انتشارات، داستان‌های دلگرم‌کننده‌ای درباره کتاب‌هایی وجود دارد که جانی دوباره به آن‌ها داده می‌شود. داستان سوزان ابوالهوا با عنوان «صبح‌های جِنین» (شهری در فلسطین) که به زبان عربی چاپ شده، یکی از آن داستان‌هاست.

ابوالهوا، زنی فلسطینی است که در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کند و به‌عنوان دانشمند مشغول به کار است. وی «زخم داوود»، نخستین رمان خود را در سال 2006 منتشر کرد.

او با مارک پَرنت، ویراستار فرانسوی، تماس گرفت و مارک حقوق کتاب را خرید و رمان او را با نام جدید یعنی، «صبح‌های جِنین» منتشر کرد. او اعتقاد داشت این کتاب ظرفیت زیادی دارد؛ بنابراین، ابوالهوا را با یکی از نویسندگان مطرح اروپایی، آنا سولرپونت، آشنا کرد. از آنجا به‌بعد، کتاب اوج گرفت و به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های بین‌المللی تبدیل و به 23 زبان زنده دنیا ترجمه شد.

انتشارات بلومزبری در سال 2010 کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه و بلومزبری قطر نیز کتاب را به زبان عربی چاپ کرد. حق ساخت فیلم این کتاب نیز به استودیو ساخت فیلم دبی فروخته شد.


«صبح‌های جِنین» داستانی قدرتمند و غم‌انگیز درباره خانواده ابوالحجی است که مخاطب را با خود به زمین کشت زیتون آن‌ها در روستایی در فلسطین می‌برد. داستان نخستین خشونت نکبه تا‌به‌امروز را با تمام مشکلات، زیان‌های جبران‌ناپذیر و در‌عین‌حال، عشق عمیقی روایت می‌کند که این خانواده تجربه می‌کنند. مارک پَرنت می‌گوید این رمان همه‌چیز دارد و به‌خوبی می‌توان حس کرد که نویسنده داستان را از زندگی واقعی الهام گرفته است.

این رمان داستان منحصر‌به‌فردی است که در تاریخ جای گرفته. ابوالهوا در کویت به‌دنیا آمد و پیش از عزیمت به آمریکا در 13 سالگی، سه سال در یتیم‌خانه دارالطفیل در اورشلیم زندگی کرد. سوزان ابوالهوا در مصاحبه‌ای گفته است: «من خیلی با پدرومادرم بزرگ نشدم و در آمریکا پرستاران مرا بزرگ کردند.

به‌خاطر شرایط خانوادگی، دوران کودکی‌ام بی‌ثبات و بی‌ریشه بود. اغلب آن‌طورکه احساس می‌کردم، درست زندگی کرده‌ام...». این موضوع بی‌ریشه‌بودن از آمال می‌آید. شخصیت اصلی در رمان «صبح‌های جِنین» دانش‌آموز بااستعدادی است که موفق می‌شود بورسیه ادامه تحصیل در آمریکا را کسب کند.

تنهایی مفرط و شخصیت منزوی او دراثر ترومای عاطفی‌اش، با چنان احساساتی به‌تصویر کشیده می‌شود که باور نمی‌کنید آمال همان سوزان ابوالهوا نباشد! البته همانند دیگر داستان‌سرایان قدرتمند، ابوالهوا نیز می‌گوید: «بخشی از وجود من در آمال وجود دارد. فصل «یتیم‌خانه» اتوبیوگرافی است.

من آمال را به‌جای خود در طول سه سالی قرار دادم که در یتیم‌خانه ‌دارالطفل گذراندم. اسامی بعضی از شخصیت‌های داستان تغییر کرده‌اند؛ اما اکثر آن‌ها واقعیت دارند. بین من و زندگی آمال وجه‌های مشترکی وجود دارد که به‌طورناخواسته در داستان خود را نشان می‌دهند.

آمال وقتی به ایالات متحده می‌آید، کاملا تنهاست و درنهایت نیز مادری می‌شود که بدون وجود پدر و هیچ‌یک از اعضای خانواده‌اش بار زندگی را به‌دوش می‌کشد. این‌ها تاحدودی آینه زندگی من است». نقطه عزیمت رمان در سال 2001 و زمانی شروع شد که سیاستمدار فلسطینی، حسن اشراوی، بعد از خواندن مقاله‌ای که ابوالهوا نوشته بود، نامه‌ای به او می‌نویسد.

اشراوی به او گفت: «به‌نظر می‌رسد در نوشتن بیوگرافی تبحر داشته باشید. ما به چنین داستان‌سرایی نیاز داریم». سال بعد که ابوالهوا بعد از شنیدن خبر کشتار در اردوگاه پناهندگان جِنین به آنجا سفر کرد، صحنه‌هایی که آنجا دید، این انگیزه را در او ایجاد کرد که دست‌به‌قلم شود. او در انتهای رمان «صبح‌های جِنین» می‌نویسد: «سرسختی، شجاعت و انسانیت مردم جِنین انگیزه نوشتن را در من ایجاد کرد».


با تمام این‌ها، انتشار رمانی درباره تاریخ فلسطین مدرن در غرب، به‌ویژه در کشوری مثل آمریکا، کار ساده‌ای نیست. در غرب، تنها چند روایت تخیلی نگاشته شده بود. البته، شرح‌حال‌های مختصری تحریر شده بودند که در ذهن خوانندگان ماندگار شده و اثر ماندگارتری درمقایسه‌با بسیاری از مقالات سیاسی داشته‌اند؛ همانند شرح حال دکتر غدا کارمی با عنوان «در جست‌وجوی فاطمه» در سال 2002.

کارمی از قول حسن اشراوی می‌گوید: «در آن زمان متوجه شده بودم روایت صهیونیست‌ها درباره آزار‌واذیت‌ها و رنج‌‌‌وسختی‌ها به‌راحتی ازطریق ابزارهایی مانند رمان، شعر، فیلم و تئاتر منتقل می‌شد. من این را حس می‌کردم؛ اما چرا داستان ما گفته نمی‌شد؟ به‌همین‌خاطر، تصمیم گرفتم داستان زندگی خودم را بنویسم». اگرچه رمان ابوالهوا محبوبیت فراوانی در اروپا کسب کرد، او احساس می‌کرد این محبوبیت به‌آرامی در حال نفوذ در جامعه آمریکاست.

من فکر می‌کنم زمان در حال عوض‌شدن است. نسل جدیدی از نویسندگان به‌وجود آمده‌اند که با وجود اینکه بخش اعظم زندگی خود را در غرب گذرانده‌اند، داستان ما را روایت می‌کنند و حتی با صدای خودمان و به زبان‌های غربی. تا همین اواخر، دنیای ادبیات زیر سیطره روایت‌های یهودی بود؛ به‌ویژه رمان لئون یوریس با عنوان «مهاجرت دسته‌جمعی».

طبیعی بود که روایت نخست باید متعلق به گروهی باشد که فاتح بودند؛ چون اکثر آن‌ها از اروپا بودند و به زبان‌های غربی صحبت می‌کردند و به‌لحاظ فرهنگی نیز با غرب تفاوت‌های اندکی داشتند. آن‌ها داستان‌هایی را می‌گفتند که فراخور غرب بود.


شنیدن داستان سرزمینی که خالی باشد کار ساده‌ای بود و پایان رمانتیک و خوبی هم داشت؛ اما زبان روایت فلسطینی عربی و نچسب بود و در آن‌ سال‌های نخست، آوازه آن به غرب نرسید؛ اما امروز صدای ما به بلوغ رسیده و تصور می‌کنم علاقه زیادی برای شنیدن داستان ما میان مخاطبان وجود داشته باشد.

باوجوداین، ابوالهوا به‌عنوان فعالی فلسطینی در آمریکا با موانع زیادی روبه‌رو بود و در یک مورد، حتی استاد دانشگاه هاروارد، آلن درشوویتز، در جشنواره کتاب بوستون به‌شدت از او انتقاد کرد که البته ابوالهوا با اعتماد‌به‌نفس کامل با آن مقابله کرد. او گفت: «متأسفانه درباره داستان‌های ما همچنان یک تابو وجود دارد؛ در‌حالی‌که از داستان‌های چاپ‌شده اسرائیلی انتقاد چندانی نمی‌شود. بااین‌حال، خوشبختانه این رویه رو‌به‌زوال است؛ به‌ویژه حالاکه ویراستاران برجسته‌ای همچون الکساندر پرینگل از بلومزبری وجود دارند که از شجاعت و جسارت کافی برخوردار هستند تا به رمان‌هایی بپردازند که دیگر ناشران جرأت نشر آن‌ها را ندارند تا مبادا روایت‌هایی که رسانه‌های برتر دنیا با زور و زر تبلیغ می‌کنند، به چالش کشیده شود».

وقتی او نخستین‌بار شروع به نوشتن کتابش کرد، هدفش این بود که روایت‌های فلسطینی را وارد ادبیات غرب کند؛ اما طولی نکشید که مجذوب شخصیت‌های داستان خود شد و رمانی واقعی خلق کرد: «...وقتی شخصیت‌های داستانم روح گرفتند، تنها هدفم این بود که با آن‌ها صادق باشم و داستان آن‌ها را با صداقت بیان کنم.

دیگر به مخاطب و جنبه‌های سیاسی فکر نمی‌کردم و فقط شخصیت‌های داستان برایم مهم بودند. دیگر مسأله، مسأله سرزمین و درختان آن بود و اینکه اگر آن‌ها زبان داشتند چه می‌گفتند. من عاشق تمام شخصیت‌های رمانم شده بودم، بدون استثنا».


همچنین، ابوالهوا داستان کوتاهی که جنبه بسیار شخصی دارد، به مجموعه‌مقالات نویسندگان فلسطینی اهدا کرد. در‌حال‌حاضر، در‌حالی‌که وی به‌صورت تمام‌وقت به‌عنوان دانشمند مشغول به کار است و نیز مسوولیت مؤسسه «زمین بازی فلسطینی‌ها»، مؤسسه غیرانتفاعی‌ای که خودش بنیاد نهاده را برعهده دارد، به نگارش رمان جدیدش نیز مشغول است.

چاپ رمان «صبح‌های جِنین» به زبان عربی باعث شد او احساس تحسین و نیز اضطراب داشته باشد: «بدون شک این مهم‌ترین ترجمه از رمان من است. بالاخره بسیاری از اعضای خانواده من، عموزاده‌ها، عمه‌ها و خاله‌ها و دیگر اقوام، قادر خواهند بود آن را بخوانند.

خیلی برایم هیجان‌انگیز است. دوست دارم به‌عنوان نویسنده‌ای فلسطینی شناخته شوم؛ گرچه به زبان انگلیسی می‌نویسم. اینکه نمی‌توانم به زبان مادری خودم بنویسم، به شرایط ناراحت‌کننده پراکندگی و تبعید مربوط است.

 

منبع: صبح نو