نبرد روایتگری امسال در سریالهای رمضانی شبکههای عربی به اوج خود رسیده است. مصر از یک سو با سریال «النهایه» اندیشه آزادی قدس و زوال رژیم اسرائیل را به تصویر کشیده و عربستان سعودی از سوی دیگر با دو سریال «ام هارون» و «مخرج7» تریبون سازش با رژیم صهیونیستی را به دست گرفته است.
سریال «النهایه»، خیزش مجدد مصر در رویارویی رسانهای با رژیم اسرائیل و نویددهنده تغییرات مثبت در محور مقاومت عربی
رژیم اسرائیل چیزی جز یک پروژه رسانهای نیست
به گزارش الأمه:
نبرد روایتگری امسال در سریالهای رمضانی شبکههای عربی به اوج خود رسیده است. مصر از یک سو با سریال «النهایه» اندیشه آزادی قدس و زوال رژیم اسرائیل را به تصویر کشیده و عربستان سعودی از سوی دیگر با دو سریال «ام هارون» و «مخرج7» تریبون سازش با رژیم صهیونیستی را به دست گرفته است. گفتوگوی «صبحنو» با مهدی شکیبایی، مدیر خبرگزاری قدس و کارشناس رسانهای جهان عرب را درباره پیشینه و نتایج این رویارویی و جایگاه ایران در این جدال میخوانید.
چه شد که امسال شبکههای عربی همزمان به سراغ موضوع رژیم اسرائیل رفتهاند؟ اتفاق جدیدی افتاده است؟
البته نمایش سریالهای رمضانی در کشورهای عربی، موضوع بیسابقهای نیست و در ماه رمضان شرکتهای فیلمسازی عربی با توجه به اینکه منطقه، منطقهای مسلماننشین و محل ظهور اسلام است، معمولاً به این مسائل توجه دارند. بنابراین در سالهای قبل هم سریالهایی داشتیم که به موضوعات اجتماعی مثل فقر و استبداد یا موضوعات مهم برای جوامع عربی مثل اشغال فلسطین میپرداختند و چیز تازهای نیست. اما بررسی آنها در این شرایط، نکات جدید و مهمی در بر دارد.
من معتقدم باید از دو منظر به این پدیده نگاه کرد: منظر اندیشهای و منظر رسانهای؛ فیلم «النهایه» که با موضوع پایان رژیم اسرائیل در مصر نشان داده میشود را باید در محور مقاومت تحلیل کنیم. در مقابل دو سریال «ام هارون» و «مخرج7» رو داریم که روی آنتن شبکههای سعودی رفته تا عادیسازی روابط با رژیم اسرائیل را نشان دهد. درواقع این سریالها دارند دو اندیشه در جوامع عربی را به ما یادآوری میکنند: یک اندیشه که میگوید باید در برابر رژیم صهیونیستی مقاومت کرد و آن را از بین برد و اندیشه دیگری که میگوید باید با این رژیم سازش کرد و آن را پذیرفت.
این تقابل اندیشهای چیزی نیست که در یکی دو سال اخیر ایجاد شده باشد بلکه یکصدسال است که وجود دارد یعنی مصر بهعنوان پایگاه اندیشه مقاومت در جهان عرب، همیشه کشوری بوده که موتور محرکه مقاومت در برابر رژیم اسرائیل بوده و نمونه مهماش هم جریان عبدالناصریسم در دهه50 و 60 میلادی است که به نوعی از مصر رشد و نمو پیدا کرد و به جنگهای متعدد تا سال1967 و حتی سال1973 علیه رژیم صهیونیستی رسید. بنابراین وقتی میبینیم النهایه از مصر میآید، باید بدانیم که این یک عقبهای دارد که به بیش از 50سال قبل برمیگردد.
در مقابلش هم همینطور است. درست همان زمانی که جمال عبدالناصر از طریق ملیگرایی و قومگرایی تلاش کرد با رژیم اسرائیل مبارزه کند، کشورهایی بودند که همسو با غرب، در پی عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی بودند بعد از گذشت نیمقرن، دقیقاً همان دو اندیشه در کشورهای عربی سر باز کرده است. سعودیها همان زمان هم خواستار عادیسازی روابط بودند و الان هم با رسانه همان اندیشه را در جوامع عرب ترویج میکنند و مصریها هم همان خط مقاومت را پیگیری میکنند.
از جهت رسانهای چه ابعادی دارد؟
سعودیها در یکی، دو دهه اخیر از زمانی که همنواییشان در موضوعات سیاست منطقهای با غرب آشکارتر شد، به ایجاد شرکتهای چندمنظوره رسانهای روی آوردند. روزنامههایی مثل الشرقالاوسط، الحیاه، العرب، السیاسه و بسیاری دیگر هستند که دارند تلاش میکنند براساس اندیشه سازش که حکامشان دنبال میکنند، برنامه و محصولاتی برای ترویج این سیاستها در جوامع عربی تولید کنند. شبکهMBC هم در همین جریان است که در ریل سعودی در امارات است و برخی دیگر از این شبکهها در کویت و لبنان.
اما مصریها با توجه به وضعیتی که در یکی، دو دهه اخیر پیشآمده و دیگر آن جایگاه قبلی را در جهان عرب ندارند، احساس میکنند مقدار زیادی از این قافله عقب افتادهاند. سریالهایی شبیه به «ام هارون» و «مخرج7» که مروج عادیسازی روابط با رژیم اسرائیل و توجیهگر حضور آمریکا در منطقه بودند در سالهای گذشته همیشه ساخته میشدند اما آنچه امسال را متفاوت کرده، این است که ما داریم یک اثر هنری در نقطه مقابل یعنی اندیشه مقاومت هم میبینیم.
یعنی مورد سریال مصری اتفاق جدیدی است؟
بله و سؤال باید این باشد چه شده؛ مصری که خصوصاً در سالهای اخیر و دوره آقای السیسی به سعودیها نزدیک شده و با رژیم اسرائیل هم همپیمانی امضاء کرده، حالا دقیقاً در نقطه مقابل سیاست دولتاش چنین فیلمی ساخته است؟ این نشان میدهد که مصریها چون در سالهای اخیر به نسبت عربستان سعودی در رهبری جهان عرب عقب افتادهاند، تلاش میکنند به جایگاه قبلی خود بازگردند.
ببینید هربار مصر اراده کرده و بلند شده، دنیای عرب هم با آن بلند شده است. عربها یک مثل معروفی دارند که میگویند: «المصریون یُفکرون و اللبنانیون یکتبون و العراقیون یقرئون» یعنی مصریها اندیشههای بلندی دارند و هر وقت مصر بلند شده است، دنیای عرب بلند شده و هر وقت بنشیند، جهان عرب هم نشسته است. مصر از یک جایگاه سنتی در دنیای عرب برخوردار است که بهخاطر پول سعودی و حمایت آمریکا از آن، این جایگاه را از دست داده است. از این بابت کار «النهایه» مهم است چون رژیم اسرائیل مایل است بگوید همه جهان عرب، موافق عادیسازی روابط با اوست. اینکه در مصر در چنین شرایطی این فیلم ساخته شده، نشان میدهد ملت مصر همسو با سیاستهای حکومت خود در قبال رژیم اسرائیل نیست.
اما سریال نشان میدهد عقبنشینی مصر در دهههای اخیر و پیشروی ایران در پرچمداری محور مقاومت، باعث تغییر رویکرد مصریها در رویکرد ناسیونالیستیشان به مقاومت نشده است. ایران جایگاهی در این نبرد روایت و همراهی با محور مقاومت نداشته؟
بحث ما در محدوده رقابت رسانهای در حوزه جهان عرب است وگرنه از سال1979 که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، پرچم مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی به ایران منتقل شد.
واقعاً این اتفاق افتاد؟ یعنی برداشت جهان عرب هم همین است؟ مثلاً مصریها این را قبول دارند؟
یک بحث اندیشه است و یک بحث عملیات. بخشی از مصریها یا ناسیونالیستهای عرب مخالف رژیم اسرائیل، معتقدند که ایران بهخاطر مسائل داخلی و منافع خودش، پرچم مقاومت را بلند کرده است. از دید آنان، ایران با رژیم اسرائیل مخالفت استراتژیکی ندارد. آیا این واقعاً دید ماست؟ سیاست خارجی ما کاملاً درگیر مسأله فلسطین است. اگر نمایش یا تاکتیک بود که تا الان کوتاه آمده بودیم!
اما الان یک آگاهی در مردم منطقه بهوجود آمده که در اتفاقات شاخصی که در سوریه، یمن، لبنان و امثالهم میافتد، مصر یا عربستان سعودی، حامیان صادقی در مسأله فلسطین و مقاومت نیست بلکه جمهوری اسلامی ایران است که در این مسأله صداقت نشان داده است. بله! ممکن است کسانی در امارات، قطر و اردن باشند که بگویند اصلاً ایران چرا باید دخالت کند و این موضوع، یک مسأله عربی است. ولی باور عمومی اینطور نیست. در ذهنتان مرور کنید که آیا عراق، سوریه، یمن یا حتی بحرین، 15سال پیش در نگاه به ایران همینطور بودند که الان هستند؟ واقعاً اینطور نیست.
اما در حوزه جهان عرب به هرحال مسأله طور دیگری است. مصر به هرحال کشوری صاحب تمدن و تاریخ است. مصر اصلاً با امارات، اردن یا سعودی اصلاً قابل قیاس نیست و ساخت سریالهایی مثل «النهایه» تلاشی برای نمایش این تفاوت است. البته سریال دیگری هم قبلاً مصریها ساخته بودند با نام «20سال جاسوسی در اسرائیل» که اصلاً آبروی رژیم اسرائیل را برد و جهان عرب را جهانی بسیار باهوش و دقیق نشان داد.
اینکه رسانه رسمی ایران در این نبرد روایتها، سهمی در مسأله فلسطین نداشته، ممکن است پرچم مقاومت را لااقل در اشل رسانهای از دست ایران خارج کند و بازنمایی اشتباهی در منطقه از محور مقاومت به ملتها بدهد؟
ایران در حوزه اطلاعرسانی در سالهای اخیر موفق شده که تا حدود بسیار زیادی، خلأ حضور گفتمان خودش را در دنیای عرب با شبکههایی مثل العالم، سحر، پرستیوی پر کند. اما در حوزه روایتگری و ساخت فیلم نه. ما هنوز به مرحلهای نرسیدهایم که روایت خودمان را از اتفاقات منطقه نشان دهیم. بله شاید در داخل فیلمهای ضداسرائیلی و در حمایت از فلسطین ساخته باشیم اما محصولاتی که مخاطب عربی را درگیر کند، نداشتهایم. ما مختارنامه را ساختیم که ترجمه عربی شد. ترجمه یک بحث است، ساخت فیلم به زبان و برای مخاطب هدف موضوع دیگری است. مثلاً ما شبکه آیفیلم راداریم. آیا این فیلمها برای مخاطب عربی تولید شدهاند؟ ممکن است البته مخاطبانی هم داشته باشد اما واقعاً توانسته اهداف ما را در حوزه مقاومت به گوش آنان برساند؟ فکر نمیکنم اینطور باشد.
واقعاً در حوزه روایتگری، ما عقب هستیم. اما در حوزه اطلاعرسانی العالم تأثیر خوبی داشته و البته اتحادیه رادیو و تلویزیونهای اسلامی شامل مجموعهای از رسانههای منطقه به علاوه جمهوری اسلامی ایران هم وجود دارد که آن هم در حوزه خبر و رویداد فعال است و نه روایتگری.
در قضیه جنگ با داعش، این تجربه را داشتیم که در حوزه روایتگری از رقبای خود در منطقه یعنی حتی از روسیه، ترکیه و عراق در فیلمسازی عقب افتادیم. آیا ممکن است این عقبافتادگی، معادله مقاومت را در منطقه به نفع طرف خاصی تغییر دهد؟ اصلاً علت این عقبافتادگی چیست؟
ببینید اصلاً کل پکیج رژیم اسرائیل، یک پکیج رسانهای است. یعنی چند کشور پیروز جنگ جهانی دوم در روز روشن نشستند تصمیم گرفتند یک اسرائیل یا به قول خودشان، واحد سیاسی را در منطقه تشکیل و آن را به خورد افکار عمومی جهان دادند. الان چرا رژیم اسرائیل تا این حد نگران کروناست؟ چون تمام متحدان غربیاش درگیر مسأله کرونا هستند و نگران است که چه کسی باید تصویر زیبایی را که از رژیم اسرائیل در دنیا منتشر میشد، مخابره کند. برای مقابله با چنین واحد سیاسی که کلش را یک پروپاگاندای رسانهای پشتیبانی میکند، قطعاً یک پروپاگاندای اسلامی هم نیاز است که متاسفانه آن را نداریم و جمهوری اسلامی تلاشهایش معطوف به ائتلافهای رسانهای در حوزه اطلاعرسانهای بوده یعنی نگاهش، رویدادمحور بوده و نه گفتمانمحور.
اما ببینید مصر هر وقت فرصت میکند فیلمی میسازد که واقعاً رژیم اسرائیل را اذیت میکند! اما ما هیچ کاری در مسأله فلسطین نکردهایم. این بحث امروز هم نیست و ما که سالهاست در حوزه فلسطین کار میکنیم مدام این را فریاد زدهایم. چرا فیلمسازان ما به این سمت نمیآیند؟ آیا اطلاعاتش را ندارند یا اصلاً دغدغهاش درگیرشان نکرده است؟ البته مرحوم سلحشور میخواستند کاری در این حوزه انجام دهند که فرصت نشد.
متاسفانه ما خیلی کم کارگردانها و نویسندگانی داریم که در این حوزه پا بگذارند. این در حالی است که جذابیت این موضوع آنقدر زیاد است که حتی اگر آنهایی که کاملاً گیشهای به موضوع سینما فکر میکنند هم میتوانند از آن منتفع شوند. اما پا جلو نمیگذارند. چطور یک سریال مصری آنقدر سروصدا میکند تا حدی که وزارت خارجه اسرائیل را وادار به موضعگیری میکند اما ما که اینجا کارگردانها و تهیهکنندگان خیلی خوبی داریم که حتی اسکار میگیرند و در جشنوارههای جهانی، فیلمهایشان دیده میشود، اصلاً وارد این حوزه نمیشوند.
شاید بهخاطر این است که دغدغهاش را ندارند یا نسبت به آن آگاهی ندارند و شاید هم بخشی از آن به متولیان فرهنگی ما برمیگردد که تشویق نمیکنند. ما طبعاً انتظار نداریم که یک کارگردانی که در حوزه اجتماعی در سینمای داخلی فعالیت میکند، یک دفعه بیاید درباره موضوع حساس و البته جذاب فلسطین فیلم بسازد ولی بالاخره باید جایی باشد که فضاسازی و بسترسازی مناسبی برای ورود ایران به روایتگری در این بحث صورت دهد.
نتایج این عدم ورود چه خواهد بود؟ مصاحبههای سازندگان سریال النهایه نشان میدهد رویکرد مصریها همچنان مقاومت ملیگرایانه است. آیا ما چیز زیادی را از دست خواهیم داد؟
بالاخره ما با ناسیونالیستهای عرب در مواردی همگرا هستیم و در مواردی واگرا. همه ما جزو امت اسلامی هستیم از عربزبان، اردوزبان، بوسنیایی، ترکزبان و فارسزبان. همه در دین همگراییم اما اگر جزئیتر شویم در موضوع فلسطین، قومگراهای عربی، معتقد نیستند که عنصر اسلام الزاماً باید وارد مسأله مبارزه با رژیم صهیونیستی شود. اختلاف ما هم با این رویکرد این است که این نگاه، تجربهاش را در دهه50 و 60 پس داده و قدرت ندارد در مقابل غدهای که با نقاب دین آمده، با رویکرد قومگرایانه رویارویی کند بلکه حریفش هم باید از قدرت عنصر دین برخوردار باشد. جمال عبدالناصر که عنصر ناسیونالیسم را سرحدش مورد استفاده قرار داد، نهایتاً شکست خورد چون سفارت آمریکا که در رژیم اسرائیل بود در مصر او هم فعال بود و عبدالناصر مستظهر به قدرت بیگانه بود. طبیعتاً کشورهایی که خودشان واحد سیاسی را راه انداختند با آن مبارزه نخواهند کرد. نتیجه اینکه اعراب ظرف سه روز در 1967 شکست خوردند. اما نتیجه دخالت عنصر ایدئولوژیک میشود جنگ 33روزه. مثلاً ما در مسأله آزادی فلسطین با هم همگراییم اما در اینکه کجای این منطقه باید آزاد شود باز هم واگراییم. بنابراین تا زمانی که این افتراق در میان ملتهای عرب با دولتهایشان باشد، ما مدام زمان را برای آزادی فلسطین از دست خواهیم داد اما اگر ظرفیت کامل دنیای اسلام که بخش مهم آن یعنی جهان عرب است، در اختیار محور مقاومت از هر شکل آن چه مقاومت ملیگرایانه، چه مقاومت رسانهای یا مسلحانه یا اسلامی قرار گیرد، پیروزی نزدیک خواد بود.
منبع: صبح نو