همسایهمان نیست، اما بهنوعی همسایه همه كشورهای مسلمان محسوب میشود. سرزمین وحی است و خانه خدا میان مكهاش میدرخشد. همین كافی است برای اینكه دل هر مسلمانی بتپد برای اینكه یكبار هم كه شده راهیاش شود، گرد خانه خداوند بگردد، دل به منا و عرفات بسپارد، رمی جمرات را پشت سر بگذارد.
روایت دست اول خبرنگار جام جم از زندگی زیر پوست شهرهای عربستان؛ روایتی که احتمالا کمتر شنیده اید
زیر پوست حجاز
به گزارش الأمه:
همسایهمان نیست، اما بهنوعی همسایه همه كشورهای مسلمان محسوب میشود. سرزمین وحی است و خانه خدا میان مكهاش میدرخشد. همین كافی است برای اینكه دل هر مسلمانی بتپد برای اینكه یكبار هم كه شده راهیاش شود، گرد خانه خداوند بگردد، دل به منا و عرفات بسپارد، رمی جمرات را پشت سر بگذارد و آرام و سبكبال به زندگی عادی خود بازگردد. زندگی عادی كه البته میتواند تحت تاثیر بركات معنوی سفر حج، حال و هوای دیگری به خود بگیرد. عربستان سعودی اما روی دیگری هم دارد، نه... با رویه سیاسی و اتفاقات و تغییرات مداومش كه بعضا تاثیر نامطلوبی بر كشورهای منطقه داشته، كاری نداریم. میخواهیم فارغ از هر نگاه سیاسی برویم میان مردمان این كشور، خیابانها را با شهروندان سعودی راه برویم. بازارها را نگاه كنیم، ببینیم زندگی در این كشور چه هزینههایی دارد و شهرها چه چهرهای دارند. «قل سیرو فی الارض» همین است دیگر، برویم و در زمین بگردیم، عاقبت تكذیبكنندگان را ببینیم و البته به تبع این گشت و گذار، به سرزمینهای تازه، انسانهای دیگر و شیوههای زیست و تفكرشان نگاهی بیندازیم. این هم خودش عبرتی است و داستانی كه یادت میدهد همه جهان را نگاه كنی و به آن فكر كنی و چه چیزی در اسلام از اندیشیدن بالاتر. راه بروی و فكر كنی... آن هم به مردمان سرزمینی که سالانه مسلمانهای بسیاری از سراسر جهان مهمانش می شوند اما شاید کمتر درگیر این شوند که زیر پوست جامعه سعودی چه خبر است و مردمان این دیار چگونه زندگی می کنند، در جامعه شان چه رفتاری دارند و جهانبینی اجتماعی شان چگونه است.
شترهایی كه در خیابان ماغ میكشند
میگویند هر گردشگری كه به ایران میآید از اوضاع عجیب رانندگی ایرانیها تعجب میكند، اما اینبار یك ایرانی تعجب كرده است! اوضاع رانندگی در عربستان حیرتآور است. اینجا آدمها بسیار بد و بیكله رانندگی میكنند و وحشتناك بوق میزنند. فكر میكنند ماشین شتر است كه هرچه بلندتر ماغ بكشد و عره كند راه زودتر باز میشود.ماشین بهشدت بیعزت است.نه كارواشی نه تمیز نگه داشتن. اكثر ماشینهای بیزبان، زدگیهای كهنه و رنگ ریختگی دارند، اما راه میروند، حركت میكنند بیآنكه كسی نگاهی به ظاهرشان بیندازد، دستی بكشد و تمیزشان كند.
آیا با شترهایشان هم چنین رفتاری دارند؟ نمیدانم....
همه جا كولرگازی روشن است و واقعا از عرق و گرما فرار كردن به خنكای دلچسبشان حال میدهد، البته سینوسها را منفجر میكند. در هتل كمی كه خنك میشوم، دور و برم را كه نگاه میكنم، حیرتم بیشتر میشود. اینجا و خیابان را با هم مقایسه میكنم. همه چیز درشت است، گشتهاند و از هر چیز سایز ایكس لارج را پیدا كردهاند! هتلها تا آسمان رفتهاند، بزرگترین ماشینهای آمریكایی در خیابانها لای هم میلولند و مبلهای كت و كلفت بیریخت نشستهاند در لابی هتلها، كنار ستونهایی كه بیشتر از یك متر قطر دارند. انگار كه تناسب كنار هم قرار گرفتن همه چیز قاعدهای ندارد جز اینكه همه چیز باید بزرگ باشد. هر چه بزرگتر، بهتر.
حالا در كنار این همه ساختمان سر به فلك كشیده، مبلهای بزرگ، ستونهای پهن و ماشینهای آخرین مدل چقدر به جزئیات فكر شده است؟ فقط یك مورد را درباره هتلها میگویم قضاوتش را به خودتان میسپارم. هتلهایشان فقط دك و پز دارد، یعنی یك هتل كه از دور ببینیاش از چلچراغ و نمای سنگ و تابلوی نئونش فكر میكنی همه چیز دارد و تو واقعا در رفاه كاملی ولی دوروز كه مستقر شدی میفهمی باید برای شستن لباسهایت خودت بروی پشتبام و زحمت شستن لباس را بكشی!
هر خانواده یك اتاقك
حالا، بله همین حالا كه آوازه اصلاحات بنسلمانی را در جهان میگردانند و در گوشها میچرخانند، باید بیایید و ببینید هر خانواده یك اتاقك دارد. خانه را نمیگویم... رستورانها منظورم هستند. اینجا زنها كنار مردها در رستوران دیده نمیشوند. مردها آن طرفند و زنها این طرف. بخش جداگانهای دارند اگر هم جایی مختلط باشد میز نیست، اتاقك است و خانوادهها با هم میروند داخلش و غذا میخورند.
تازه همه اینها را بگذارید كنار یك نكته مهم دیگر... اینجا واقعا خوراك و غذای درست و درمان ندارند، اگر هندیها و بنگلادشیها نبودند كلا چیزی به نام رستوران وجود نداشت. قند ندارند، همه چای را با شكر میخورند. این ایرانیها را خیلی اذیت میكند و البته كاروانهای ایرانی تدارك قند دیدهاند تا مسأله را حل كنند.
همینطور اینجا هستند نانواییهایی كه معمولا افغانستانیاند، نان تنوری مرغوبی میپزند و میفروشند. صبحها یك دیگ غذایی شبیه عدسی هم بار میگذارند و میفروشند كه خوشمزه است. آن هم در شرایطی كه غذای باب میلت كم است، حالا فكرش را بكنید این عدسی كنار نان تنوریهای مرغوبی كه ذكرشان رفت چه طعم و بویی دارد.
لباس احرام با برند گوچی
در عربستان تقریبا همه چیز وارداتی و تولید ،یك افسانه است. روی اقیانوسی از نفتند. هرچه بخواهند نفت را دلار میكنند و میخرند. چرا زحمت بكشند و تولید كنند؟ عربستان حدود 25میلیون نفر جمعیت دارد و سالی 200 میلیارد دلار از فروش نفت در میآورد و هشت میلیارد دلار از حج. همین هم موجب میشود بازارها در قرق اجناس بی كیفیت چینی در بیاید. از تسبیح گرفته تا دشداشه و سجاده و عروسك و كلا همه چی چینی است، قیمتها هم پرت و پلا، تسبیحم پاره شد یك تسبیح رفتم بخرم گفت35 ریال. گفتم 15 تا بیشتر نمیدهم، قبول كرد. مصرفگرایی و حقنه كردن خرید به حاجی یعنی اینكه مرد عنكبوتی و بن تن و ماشینهای كنترلی هم در حج به جای بوق زدن و شلیككردن و عربده زدن، باتری كه بیندازی داخلشان همه میگویند لبیك ا...م لبیك... مصرفگرایی یعنی اینكه نایك و گوچی و دولچه گابانا هم لباس احرام طراحی كردهاند (همان دوحوله سفید بهعلاوه یكمارك) و یكی بخر دو تا ببر راه انداختهاند. همه مغازهداران باید وقت نماز تخته كنند و بروند، وگرنه پلیس امر به معروف كه سر برسد و مغازه را باز ببیند حسابی نقره داغشان میكند، هم جریمه سنگین و هم زندان میتواند در انتظارشان باشد. جالب اینكه كارتخوان در فروشگاهها كم دیده میشود. در مكه و مدینه سیگار خیلی سخت پیدا میشود و اگر هم پیدا شود بسیار گران است. یك پاكت وینستون معمولی كه در ایران ده هزار تومان است، اینجا برای اینكه به دستش بیاوری و بگذاری جیبت، باید هفتاد چوق پیاده شوی. برخلاف عراق، عربهای عربستان خیلی كم سیگار میكشند. و اما یك موضوع دیگر كه برای ما ایرانیها چقدر هم مهم شده است؛ اینترنت. اینجا اینترنت بسیار گران است. ده گیگ اینترنت یك ماهه تقریبا 250هزار تومان ما. البته بیارزش بودن پول ما هم بیتاثیر نیست. بگذریم...
ونك تا تجریش 200 هزار تومان
در ایام حج و به مناسبت عید قربان دو هفته مكه تعطیل است، اكثر مكیها از شهر میروند بیرون و بعد از حج برمیگردند.
برای حاجیان در همه نقاط شهر در ایام حج اتوبوس رایگان گذاشتهاند و دم به دقیقه میتوانی سوار شوی و در پایانههای منتهی به حرم پیاده شوی. همان بهتر هم که بدوی و به اتوبوس برسی!
تاكسیهایشان وحشتناك گران است و در ایام تشریق، خدا نكند هتلت دور باشد یا از اتوبوس كاروانت جا بمانی. یك مسیر مثلا ونك تا تجریش را باید 200 هزار تومان پول بدهی. رانندههای تاكسی هم معمولا پاكستانی و هندی و بنگلادشیاند، همیشه چراغ بنزینشان روشن است و تا بنشینی كرایهات را میگیرند و سریع میپیچند به اولین پمپ بنزین توی مسیر.
جالب است بدانید ایرانیها حدود 3000 دلار هزینه حجشان است با غذا و رفتو آمد و اسكان. از یك افغانستانی سؤال كردم گفت 4500 دلار داده بدون غذا و فقط صبحانه هتل. هتلشان هم دو شیفت است یعنی كلا باید 12 ساعت، توی اتاق باشد. بقیه ساعات اتاق مال گروه دیگری است.
كوهها و كوهخواران
مكه سراسر كوهستان است، كوههایی زمخت و مهیب. طی این سالها فقط یكبار در منای مكه زلزله گزارش شده و مكه جزو امنترین شهرهای جهان است اما هر شهری از پدیدههای طبیعی هم جان به در ببرد، از دست آدمها گریزی ندارد كه... كوهخواری در مكه بیداد میكند، افتادهاند به جان كوهها، آفریدههای پر هیبت خدا را میتراشند و جایش هتل میكارند. از همان هتلهای بدقواره كه دربارهشان گفتیم.
كوهستانی بودن شهر خیلی چیزها را تحتالشعاع قرار میدهد. اولین مورد اینكه هتلها زیرزمین و پاركینگ طبقاتی زیر ندارند، همه چیز از همكف شروع میشود. هتل ما اینجوری بود طبقههایش: همكف، سه طبقه پاركینگ، یك طبقه سالن اجتماعات، دو طبقه رستوران، یكطبقه كافی شاپ و بعد تازه اتاقها شروع میشدند. حالا اینها به كنار... به همین دلیل كوهستانی بودن، وجود سیستم فاضلاب شهری هم منتفی است، شب به شب تانكرها میآیند دم هتل و فاضلاب هتل را میكشند و میبرند جایی در دوردست میریزند.
باورش كمی سخت است كه سیستم آب زمزم در مسجدالحرام هنوز كلمنی است، هم خیلی وقت و هزینه میبرد و هم از لحاظ بهداشتی میتواند عامل بیماری باشد. آدم با خودش به این فكر میكند كه چرا هنوز فكری برای سیستم لولهكشیاش نكردهاند تا این همه هزینه و احتمال بیماری را حل كنند؟
جالب این كه از آن طرف، اما شوینده و ضدعفونیكننده بسیار استفاده میكنند، چه در مسجدالحرام، چه در هتلها و سرویسهای بهداشتی... همین امر ریهها را میآزارد، نایژكها را ضعیف میكند و به اندك ویروسی چنان سرفههایی میكوبی كه ناك اوتت میكند. نه به آن سیستم آب كلمنی و نه به این همه شوینده بنیان كن...
از مسجدالحرام گفتیم دلم میخواهد یك موضوع دیگر را هم بگویم. باورتان بشود یا نه با این همه تبلیغ و پول و امكانات هنوز وسعتش به اندازه صحن و سرای امام رضا(ع) نیست و در سند چشمانداز سال 2030 آن احتمالا به الان حرم امام رضا(ع) برسد. تبلیغات است دیگر، میتواند واقعیت را طور دیگری جلوه دهد. راستی هر چه چشم گرداندم روزنامهفروشی اطراف حرم ندیدم.
با همه تبلیغات و ساخت و ساز و بزرگیهای ساختمانها و. خیابانها هنوز کعبه ابهتی دارد که هر بزرگی دیگری را تحت تاثیر خود قرار
می دهد.
ابهتی که آدمیزاد هر قدر هم پیشرفت کند و بسازد و ویران کند، هر قدر تلاش کند، نمی تواند گوشه ای از آن را تکرار کند. ابهتی ساده، بی پیرایه و عاری از هر تلاشی برای خودنمایی. سنگ نشانی که صدایت می زند تا بگوید میان این همه همهمه راه را گم نکن.
منبع: روزنامه جام جم