۱۳۹۸/۱۲/۰۴
۷:۲۹ ق٫ظ

حتما تاکنون کتاب‌های زیادی درباره سیره شهدای ایرانی دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم خوانده‌اید. حالا مطالعه سیره شهدای محور مقاومت در منطقه می‌تواند چیزهای زیادی درباره روح مشترکی بگوید که اسلام و ایمان برای مقابله با ظلم و تجاوز در منطقه غرب آسیا زنده کرده است.

برشی از کتاب «منتصر» درباره محمدحسین جونی نوشته غداء ماجد

سیره شهید مدافع حرم لبنانی

به گزارش الأمه:

حتما تاکنون کتاب‌های زیادی درباره سیره شهدای ایرانی دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم خوانده‌اید. حالا مطالعه سیره شهدای محور مقاومت در منطقه می‌تواند چیزهای زیادی درباره روح مشترکی بگوید که اسلام و ایمان برای مقابله با ظلم و تجاوز در منطقه غرب آسیا زنده کرده است. چیزهایی که با قرائت گروه‌های رادیکال اسلام‌گرا که توسط غربی‌ها و سعودی‌ها به منطقه تزریق شده است، فرق‌های اساسی دارد و این تفاوت‌ها را هیچ چیز جز سیره شهدا نمی‌تواند آشکار کند. کتاب «منتصر» شرح سیره شهید محمدحسین جونی یکی از همرزمان شهید جهاد عماد مغنیه است که نویسنده لبنانی، غیداء ماجد آن را جمع‌آوری کرده و یوسف سرشار آن را به فارسی برگردانده است. این جا به چند روایت از سیره این شهید بزرگوار لبنانی نگاهی انداختیم.
محمد‌حسین جونی ملقب به «منتصر»، یکی از شهدای جوان مدافع حرم حزب‌الله لبنان است که در سال‌1394 و در سن‌26 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد. شاید یکی از پررنگ‌ترین ویژگی‌های او تلاش و هوشش در درس بود که او را تا پذیرش گرفتن در دوره دکتری در یکی از دانشگاه‌های انگلستان پیش برده بود. اما این تمام ماجرا نیست. او ویژگی‌های پررنگ‌تری دارد که اعضای خانواده و دوستانش، محمد را با آن‌ها بیشتر به یاد می‌آورند. کتاب
در واقع مجموعه‌ای از خاطرات افراد مختلف درباره این شهید بزرگوار است که از زبان خود آن‌ها نقل می‌شود.

آخرت را در تصمیمات دنیایی‌اش در نظر می‌گرفت
یکی از اولین خاطرات، شرح ماجرای ادامه تحصیل محمد از زبان پدرش است. جایی که مخاطب قرار است نه تنها با میزان تحصیلات بلکه شیوه انتخاب و دغدغه‌های او آشنا شود. «وقتی که محمد تحصیلش در دبیرستان به پایان رسید به او پیشنهاد دادم به دانشگاه معروف آمریکایی لبنان برود. پیشنهادم را بار اول قبول نکرد. کمی هم معلوم بود که ناراحت شده است. تعجب کردم از این که نپذیرفت. هر دانش‌آموزی آرزو دارد که به یکی از بهترین دانشگاه‌ها برود و درس بخواند؛ مخصوصاً وقتی که آن دانش‌آموز در درسش موفق و برتر باشد. وقتی درباره این موضوع از او سؤال کردم گفت: «می‌ترسم که این تصمیم شما در برادران و خواهر من تأثیر بگذارد.»
با تعجب پرسیدم: «چرا تأثیر بگذارد؟»
جواب داد: «می‌ترسم که شما در پرداخت هزینه‌های سنگین تحصیل من در این دانشگاه دچار سختی و مشکل بشوید و بعد از آن دیگر نتوانید خواهر و برادرهای من را در دانشگاه‌هایی که حداقل در سطح این دانشگاه باشند ثبت‌نام کنید.» نهایتاً پدر به او اطمینان می‌دهد که مشکلی برای تأمین هزینه همزمان تحصیل فرزندانش ندارد.
«او در درس فیزیک خیلی موفق عمل کرد و از خودش علاقه نشان داد که درسش را در همین زمینه ادامه دهد. اما به او پیشنهاد دادم که در دانشگاه رشته‌ای انتخاب کند و در گسترش دانش تجربی‌مان به ما کمک کند. مخالفتی با این پیشنهاد نکرد و هیچ تردیدی از خود نشان نداد.... محمد در بقیه رفتارها، باورها و موضع‌گیری‌هایش هم از پشتوانه اعتقادی‌اش کمک می‌گرفت و تبعات آثار آن‌ها را بر آخرتش هم حساب و کتاب می‌کرد. یعنی می‌سنجید آن انتخاب‌هایش قبل از دنیایش چه تاثیری در آخرتش می‌گذارد.»
اما روایت جالب دیگر به رابطه محمد با خواهرش
باز می‌گردد. «ای‌کاش می‌شد همین الان می‌توانستم اعلام کنم که من خواهر محمد جونی هستم؛ همان انسان خاصی که تلاش می‌کرد تو را بدون به سختی انداختنت، به باورها و آن چیزهایی که خودش به آن‌ها ایمان داشت برساند. بدون اینکه خودت خبر داشته باشی یا لازم باشد که این اتفاق به صورت خودآگاه برایت بیفتد: با برق چشم‌هایش و آرامشی که قبل از صحبت کردنش داشت.» این را زهرا جوانی در پایان خاطره‌ای می‌نویسد که در آن شیوه برادر را برای راهنمایی خواهر در انتخاب پوشش و سایر اضلاع سبک زندگی‌اش توضیح داده است.

مشورت در کنار اعتماد به نفس و اقناع
او ابتدا ماجرای طرح پیشنهاد پوشیدن پیراهن بلندتر به جای پیراهن زیر زانو که البته آن هم حدود شرعی را رعایت می‌کند، شرح می‌دهد. پیشنهادی که در جا مورد پذیرش خواهر قرار نمی‌گیرد اما به مرور و پس از قرار گرفتن در یک مسوولیت تشکیلاتی در دانشگاه، زهرا که بار مسوولیت را به شدت روی دوش خود احساس می‌کند، پوشش کامل‌تر را برمی‌گزیند با این تفاوت که این‌بار خود او این پیشنهاد را با برادرش طرح می‌کند و محمد به او اطمینان می‌دهد که در هر صورت شایسته این مسوولیت است و خوب است که آن را برعهده داشته باشد. بدین ترتیب او با این روش نرم مشورت‌دهی مسیر اقناعی را راحت‌تر طی می‌کند.
مثال دیگری برای این ماجرا جایی است که زهرا خاطره‌اش از طرح پیشنهاد مستقل شدن در رفت‌وآمد با برادر را تعریف می‌کند. محمد با احترام پیشنهاد استفاده از وسایل حمل‌و‌نقل عمومی را رد می‌کند اما به جایش خواهر را تشویق به آموختن رانندگی و اتکاء به خود می‌کند. «من را به این بهانه قانع کرد که «فرض کن جنگ شود و جلوی تو هیچ چیز جز یک ماشین نباشد که بتوانی خودت را به مکان دیگری منتقل کنی. چه کار خواهی کرد؟» و تاکید کرد من بروم و رانندگی دو نوع از ماشین‌ها را یادبگیرم.» او هم رانندگی با ماشین‌های دنده دستی و دنده اتوماتیک را یاد می‌گیرد اما باز هم اتفاق دیگری برای انتخاب ماشین مناسب باقی است.

یک دانشجوی حزب‌اللهی واقعی بود
خاطره دیگر را دکتر محمد طحینی از هم‌دانشگاهی‌های شهید جونی تعریف می‌کند. «داخل دانشگاه، ما همیشه در گوشه‌ای کنار در بالای دانشگاه، نزدیک راه‌پله‌ای که دو طرف دانشگاه را به هم مرتبط می‌کرد، می‌نشستیم. پایین پله‌ها محل تجمع دانشجویان امل بود. اما بالای پله‌ها مکانی بود که دانشجوها به آن «حسینیه» می‌گفتند و محل تجمع دانشجویان حزب‌اللهی بود. برای بقیه دانشجویانی که به یک حزب یا جریان خاص گرایش داشتند نیز مکان‌های مخصوص به خودشان وجود داشت. خلاصه دانشگاه صحنه کوچکی از واقعیت همیشگی و معروف کشور لبنان بود.
«حسینیه» محلی بود که در اوقات فراغت ما را دور هم جمع می‌کرد. به‌خاطر آوردم که من و محمد در روزهای اول ورودمان به‌عنوان دو دانشجوی جدید روستایی چگونه بودیم. کارهای دانشجویان منسوب به بسیج تربیتی دانشگاه‌مان را زیر نظر داشتیم. در ابتدا بعضی چیزها برایمان عجیب به نظر می‌رسید؛ یعنی با آنچه تصور می‌کردیم فرق داشت: «به گروه منسوب به حزب‌الله نگاه کن! تمام تلاش‌شان این است که تظاهر کنند. اصلاً نمی‌بینم کار حزبی درست و حسابی انجام دهند.» او نیز با من موافق بود.
اما بعد از مدتی متوجه شدم که او ارتباطات دوستانه‌ای با همان جوان‌ها برقرار کرده و کم‌کم به آن‌ها نزدیک
شده است. یک روز آمد پیش من و گفت: «قضیه آنطور که من و تو فکر می‌کردیم نیست. این برادرها دارند با جدیت کار می‌کنند و نتیجه کارشان هم مثبت و مفید است.» و آهسته آهسته رابطه‌اش با آن‌ها گسترش پیدا کرد تا اینکه در سال دوم درسی، پرونده دانشجویان تازه‌وارد را به او سپردند. خیلی به کار با آن‌ها ایمان داشت و معتقد بود او می‌تواند تغییرات اساسی در گرایش‌ها و رفتارهایشان ایجاد کند.

گزارش فاطمه ترکاشوند

 

منبع: صبح نو