سینمای افغانستان در سالهای اخیر دوباره جان گرفته است و نشانههای این حیات دوباره را میتوان در جشنوارههای جهانی ازجمله سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت که دیشب اختتامیه آن برگزار شد، پیدا کرد.
نگاهی به بازنمایی کشور شرقی همسایه، ساکنان و مهاجران آن در مستندهای افغانستانی و ایرانی جشنواره سینماحقیقت
سیمای افغانستان در سینمای مستند
به گزارش الأمه:
به جرأت میتوان گفت هیچ کشوری و هیچ مردمی به اندازه افغانستان و افغانستانیها با ایران و ایرانی پیوند نخورده است؛ پیوندی که بخشی از آن به تاریخ برمیگردد و بخشی دیگر به وضعیت فعلی دو کشور. حالا پس از سالها، سینما، برای مردم دو کشور نقبی ایجاد کرده که یکدیگر را بهتر (یا شاید بدتر) بشناسند و از وضعیت هم آگاه شوند. در چنین شرایطی رسالت بزرگتری بر دوش سینمای مستند است. امسال هم افغانستان با پنج مستند در سینماحقیقت حضور داشت؛ مستندهایی که برخی توسط کارگردانهای ایرانی و برخی دیگر توسط کارگردانهای افغانستانی ساخته شده بودند.
چالشهای سینما و سیاست در مستند مریم غنی
مستند «آنچه ناتمام گذاشتیم» به کارگردانی مریم غنی را از این حیث که خودش هم به سینما و سیاست و اوضاع افغانستان ظرف نیمقرن اخیر میپردازد، میتوان جلوتر از سایرین دانست. این مستند داستان پرفرازونشیب ساخت فیلمهایی را روایت میکند که در بحبوحه سالهای اواخر دهه هفتاد میلادی و روی کارآمدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای سینمای این کشور روی داد. غنی در این مستند با کارگردانها و بازیگران این فیلمها گفتوگو میکند و ضمن مرور خاطرات آنها از آن دوران، درباره مسائلی نظیر سانسور در دولت همسو با شوروی، ساخت فیلم تبلیغاتی برای کمونیستها و تغییر وضعیت سینما در طول این سالها اطلاعاتی را در اختیار مخاطب قرار میدهد. این تصویر دو گزاره را برای مخاطب پررنگ میکند: اول اینکه سینمای دوره کمونیستها، امکانات زیادی را در اختیار فیلمسازان قرار میداده اما به شدت محتوای فیلمها را کنترل میکرده است. در مقابل سینمای دوره متأخر هیچ امکاناتی در اختیار فیلمسازان قرار نمیدهد و البته انتظاری هم از آنها ندارد. اغلب سینماگرانی که با غنی صحبت کردهاند از احترام و دست بازی که در دوره کمونیستها داشتند به نیکی یاد میکنند و البته غنی هم با تصاویری که از متروکه شدن ساختمان «افغان فیلم» نشان میدهد، با این تحلیل همراهی میکند. کارگردان جوان این مستند البته متولد نیویورک و فارغالتحصیل رشته هنرهای تصویری از یکی از دانشگاههای همان دیار است و مستندش را هم بهعنوان تولید مشترکی از نیویورک، هلند و افغانستان به جشنواره فرستاده است. به علاوه او، دختر رییسجمهوری فعلی افغانستان هم هست.
مردم معمولی افغانستان در مستند ابوذر امینی
اما مستندسازان افغانستانی تنها به موضوعات سیاسی و بازنمایی از حکومت خود علاقهمند نیستند. ابوذر امینی از این دست مستندسازان است که فیلمش را امسال در جشنواره جهانی ایدفا نیز نمایش داد و توجهها را به سمت خود جلب کرد. «کابل شهری در باد» ساخته این کارگردان افغانستانیالاصل و متولد هلند است که در سینماحقیقت نیز به نمایش درآمد. این فیلم با محوریت زندگی دو نوجوان 10 و 12ساله ساکن کابل به زندگی روزمره مردم این شهر میپردازد و تلاش میکند تا شهری را که سالها جز با حضور طالبان و تعداد کشتههایش در نظر مردم جهان بازتاب نداشته، ملموستر و آشناتر سازد. او در یکی از مصاحبههایش میگوید: «مردان کابل هم مانند همه مردان جهان، هر روز 14 تا 18ساعت، به سختی کار میکنند تا هزینه تحصیل دخترانشان را بپردازند.» اما همچنین بر این مسأله تکیه دارد که جهان از این زندگی معمولی خبر ندارد چراکه «آدمهای کابل تبدیل به اعداد شدهاند» و شنیدن پیدرپی اخبار مرگ و کشتار مردان، زنان و کودکان، برای جهان تبدیل به عادت شده و «اخبار، انسانها را نسبت به وحشت موجود در آن خبر، خنثی کرده است». بر این اساس، امینی تلاش کرده تا با پرداختن به زندگی روزمره، آدمهای واقعی و معمولی کابل را نشان دهد و از این طریق خطیر بودن این اخبار را دوباره به ذهن مخاطبانش بازگرداند. او میگوید مستند را با این قصد ساخته تا تماشاگران، «زندگی مردم را احساس کنند نه اینکه فقط خبرها را بخوانند». البته کارگردان درباره تأثیر سیاست و حکومتها بر وضع ناپایدار افغانستان هم نظراتی دارد که در عنوان «در باد بودن» شهری به نام «کابل» نیز انعکاس پیدا کرده است.
موسیقی مهاجران افغانستانی در مستند حسن نوری
«تارهای ممنوعه» آخرین مستندی است که توسط یک افغانستانی تولید شده و در جشنواره سینماحقیقت هم حضور پیدا کرده است. حسن نوری در فیلمش به سراغ موضوعی رفته که پیوند روشنتری میان ایران و افغانستان را نشان میدهد. یک گروه موسیقی راک متشکل از چند جوان افغانستانی ساکن ایران میخواهند اجرای زنده داشته باشند اما آنطور که در مستند نشان داده میشود، در ایران، جایی برای این جنس از موسیقی نیست. آنها تصمیم میگیرند به جشنواره موسیقی «دمبوره» افغانستان در منطقه بامیان بروند تا این فرصت را به چنگ آورند اما طالبان، خطری است که آنان را در راه تهدید میکند. آنان نهایتاً موفق میشوند اما بازگشت مجددشان به ایران و زندگی در دل محدودیتها، گروهشان را از هم میپاشد. شاید مستند نوری، بیش از آن که درباره افغانستان باشد، تعریضهایی به زندگی مهاجران افغانستانی در ایران داشته باشد. با این حال بازنمایی افغانستان بهعنوان کشوری فرورفته در وحشت طالبان خصوصاً برای هنرمندان، تحلیلی است که با دو مستند قبلی چندان سازگار نیست. اگر از مقایسه وضع ایران و افغانستان در فیلم صرف نظر کنیم، این مستند وضعیت اجتماعی و جامعهشناختی افغانستانیها را بیش از شرایط کشورها مورد توجه قرار میدهد و سبک زندگی و خواستههای بخشی از جوانان مهاجر افغانستانی را از منظر خودش به نمایش میگذارد.
زندگی میان داعش و طالبان در مستند
محسن اسلامزاده
اما شاید بتوان گفت که مستندهای ایرانی هم چه در نمایش افغانستان و چه در بازنمایی افغانستانیها، مؤثر و جدی عمل کردهاند. «زندگی زیر پرچمهای جنگی» آخرین اثر محسن اسلامزاده مثل اغلب مستندهای خبری به دل بحرانهای اطلاعاتی و عملیاتی نفوذ میکند و با سوالی جدید از رویارویی داعش با طالبان، به وضعیت این کشور نگاهی میاندازد. منطقهای که هم میزبان قدیمی طالبان بهعنوان نخستین هسته جهادیهای اسلامگرا در منطقه است و هم حالا پذیرای داعش بهعنوان آخرین زاده شوم از جریان جهادیهای تکفیری شده است، میتواند بهترین محل برای یافتن مصادیقی از این تحلیل باشد که آیا همه گروههای تکفیری از یکجا آب میخورند یا خیر. در این مستند البته بیش از آن که افغانستانیها را ببینیم، کشوری را تصور و تجسم میکنیم که همچنان درگیر اندیشههای تندروست و به لحاظ عقیدتی، هیچ اندیشهای نتوانسته است بر آن فائق بیاید و به حضور عقاید پرریسک در این ناحیه خاتمه دهد.
افغانستانیهای متفاوت در سوریه در مستند
صادق رمضانی
محمدصادق رمضانیمقدم، دیگر مستندساز ایرانی است که امسال با مستند «نه کوچک نه بزرگ» به بخش مسابقه ملی جشنواره سینماحقیقت آمد و در آن، پرتره یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون از مدافعان افغانستانی حرم حضرت زینب؟س؟ را به نمایش گذاشت. در سالهای اخیر ایرانیها شاید بیش از هر دریچه دیگری، افغانستانیها را با لشکر فاطمیون، فداکاریها و دلاوریهایش در جنگ با داعش در خاک سوریه شناختهاند و این مستند هم نمونه دیگری از همین دست مستندهاست.
با این حال سینمای داستانی افغانستان هم چه با کارگردانهای افغانستانیالاصل متولد ایران مثل برادران محمودی و چه با کارگردانهای دیگری چون صحرا کریمی حتی در سینمای ایران هم جای خود را باز کردهاند. درباره تصویر افغانستان، ساکنان و مهاجران آن در این فیلمها هم میتوان به بحث و بررسی نشست و آن را با سینمای مستند این کشور تطبیق داد. با این همه شاید بیراه نباشد اگر برخلاف ایران، سینمای مستند این کشور را در بازنمایی و تصویرسازی برای مخاطب جهانی بسیار جلوتر از سینمای داستانیاش بدانیم. اما درنهایت باید دید که مردم و منتقدان افغانستانی تا چه اندازه این بازنماییها را میپذیرند و با آنها همراه هستند.
منبع: صبح نو