بسیار نادر است که عذاب قرین کیف (ژوئیسانس) شود و لذت همراه درد آید و یاس و رجا درهم آمیزد. اینها همه اما در تألیف قرین یکدیگرند. گویی که تألیف و نویسندگی تنها ساحتی است که در آن تناقضات گردهم میآیند و اضداد یکجا مینشیند.
شوربختی مؤلف و لذات تألیف
به گزارش الأمه:
شاید عذاب و رنج تألیف کردن اساساً از ماهیت نحوه شروع آن برمیخیزد ماهیتی که الهامِ نگارش را تبدیل به امر احتراز ناپذیر میکند که دیگر یک گزینه اختیاری نیست که بتوان از انتخاب آن سر وازد و از نتایج و پیامد آن پرهیخت.
به همین شیوه است که تألیف گر در سایه تب و تاب آن اصرار برخاسته از درون به پیش میرود و در میان بادهای غبارآلود که هر دری را جلوی او میبندد میزید و به سوی فریادهای فریبا و نداهای افسونگر رهنمون میشود بی آنکه در برابر آنها گزینه ای بدیل داشته باشد یا راهی به رهایی بیابد. تلاش مؤلف برای نشنیدن و گوش نسپردن بیهوده است مانند این تلاش او برای گریختن از دل گردباد مهیبی که او را به آغوش گرفته و از آن فریادهای مبهم برمیخیزد که او را به کمک فرا میخواند تا بدانها آرامش دهد یا بر تن برهنه آنها جامه ای از کلمات بپوشاند.
البته نگرانی و دلواپسی مؤلف برخاسته از این نیست که او در زندگی جز نوشتن هنری ندارد بلکه ناشی از این است که مرز بین یک تولد و تولد دیگر مجال تازه کردن نفس بدو نمیدهد یا فرصتی پیش رو نمیگذارد که مانند دیگران از سادگی زندگی و خوش بختی آرامش بخش آن لذت برد. این را قبول دارم که لحظات ابداع و الهام تنها بخش اندکی از زندگی را صرف خود میکند اما این را نیز میپذیرم که این لحظات زیر انقیاد مؤلف نمیرود و به طوق اراده او گردن نمینهد بلکه خود عصیان گر است و وقت آمد و رفت خویش را خود معین میکند.
از این رو همه شاعران و ابداع گران باید در انتظار این لحظات بنشینند و برای رسیدن سرزده آنها تأمل نمایند؛ رسیدنی که گاه زود هنگام است و گاه دیرهنگام و گاهی دیگر غیرقابل تحقق.
تألیف و نگرانی
بنا بر آنچه گذشت تألیف را نمیتوان همزاد آرامش و رضایت و دوستی با جهان دانست بل که آن از رحم دلواپسی و پارگیهای نفس و جویش جانکاه حقیقت بر میآید. شاید بیشترین امری که مؤلف و هنرمند را میآزارد این باشد که مسایل آثار آنان همواره در حالت نقصان و عدم تحقق و بی یقینی معلق است. در ساحت سیاست و اجتماع و زندگانی مشاهده میکنیم که مسایلی مانند فقر و بیماری و استبداد و بی عدالتی و نقض حقوق بشر همچنان معلق است و بدون راه حل. همین امر بر مسایل اگزیستانسیال که پیچده تر است نیز صدق میکند و همچنان پرسش از عشق و زمان و ازدست رفتگی و پیری و مرگ و تغییر سرنوشت و معنای زندگی معلق است در فضایی از شک و حیرت و تسلیم. همچنین شوربختی مؤلف ارتباط ناگسستنی با وسعت آگاهی و عمق معرفت او و کاوش جهنمی حقیقت انسانی دارد. همین را المتنبی به زبان شعر سروده بود: «عاقل متأثر از تعقل خویش، در بزم توانگری، شوربختی میبیند- و جاهل شوربختی خود را همچون توانگری میشمارد».
همین مضمون را آن هنرمند اسپانیایی بزرگ پابلو پیکاسو نیز گفته بود: «هر چیز ارزشمند، مثلاً یک ابتکار یا اندیشه نوین، همراه خود ساحتی تاریک حمل میکند. هر جنبشی که در کار میکنیم حامل یک نیستی است و من بر این عقیده ام که هر چیز بزرگ و نیک بهره ای از وحشت همراه خود دارد. بزرگی آینشتاین مولد یک هیروشمیا بود».
اما بهره دیگر شوربختی از ماهیت رازآلود تألیف ابداع آمیز برمیخیزد که گشودن راز آن در علم غیب است و صدفههای کور؛ زیرا شیاطین کلام قادر است دوستان خود را بفریبد یا آنها را ترک گوید؛ و مبارزه دراز با کلمات جز خس و خاشاک ارمغانی ندارد. همین معنا را یک شاعر اموی این گونه بیان کرده بود که درد ناشی از کشیدن یک دندان علیرغم شدت درداش برای او آسانتر از نوشتن یک بیت شعر است.
از سوی دیگر تفاوت فراخ میان کرامندی زندگانی و بیکرانی زبان و مشتقات آن، زبان را در برابر هزارتویی آگنده از احتمال و تعبیرهای گونه گون قرار میدهد که جز مرگ نمیتواند برای آن پایانی گذارد؛ و چون در هر متن ابداع آمیز گونه ای دوری از دلالتهای اصلی واژگان صورت میگیرد از این رو به شاعران و هنرمندان، چنین نگریسته شد که، از حیث زبانی و لغوی، موجوداتی منحرف هستند که عادت گریزاند و از منطق به دور. دیگرانی هم بودند که عدم پایبندی به مفهوم دقیق کلمات توسط شاعران و هنرمندان را نوعی مشکل اخلاقی تلقی کردند. به همین خاطر فیلسوف بی همتایی چون افلاطون شاعران را در جمهوری فاضل خود راه نداد زیرا عقیده داشت شاعران سرکش اند و ناشر هرج و مرج و کافر به خدایان.
دیگرانی هم هستند که شیوههای مختلف ابداع را نوعی بیماری خطرناک میدانند یا نوعی نفرین جاویدان که هیچ احدی نمیتواند از از خطرات آن احتراز کند، یا نوعی از جنون و بیخردی و بی خویشتنی. فرانس کافکا را نظر بدین بود که «تألیف و نویسندگی یک دهش حیرتانگیز است، اما دهشی که مسخر خدمت به شیاطین است و برای هبوط به نیروهای ظلمانی و شکستن معنوی قیود طبیعت به کار میرود».
سرمستی مؤلف
شاید سوءتفاهم میان مؤلف و دوره اش، یا میان مؤلف و خویشتن خویش، سرچشمه سیه روزی و نگونبختی دایمی او باشد. امری که بسیاری از اهل ابداع را به جنون کشاند و بسیاری دیگر را به خودکشی و نیستی مطلق واداشت.
اما تألیف و نویسندگی از نقطه نظر نویسنده و خواننده وجوه دیگری دارد که بازگوی لذت کشف و پیروزی در برابر سکوت و خجستگی ارضا درونی به معرفت است. از منظر اهل ابداع هیچ سرمتی به پای تجربه لحظات الهام نمیرسد، به ویژه اگر این جوشش الهام بعد از یک دوره غیبت حاصل شود و زبان موفق به ترجمان عوالم الهام گر آن شود.
مؤلف هنگام نوشتن تألیف احساس میکند که قبل از هر کس خود را غافل گیر میکند و خود را صراحی لبریز زندگانی و سرشار از منی (اگو) مییابد که از یاس و ناامیدی فرسخها فاصله دارد و تمام روزنههای را بر روی ورود مرگ بستهاست. درست در همین لحظات است که نویسنده احساس جهش به خارج از مرز تن میکند و از قید در لحظه بودن میرهد و به آغوش ابدیت و بیکرانی سرمدی میرود. گزاف نگفتهاند آنهایی که درد ناشی از تولد نوزاد برای یک زن را برابر با دردی میدادند که هنگام زایش یک اثر ابداع آمیز توسط نویسنده و هنرمند بدانها میرسد؛ و البته که گزاف نگفتهاند هنگامی که احساس شادی ناشی از وضع حمل و آغاز یک زندگی را برابر با لحظه تولد یک متن جدید میدانند که مؤلف تفرد و بی همتایی او را از اعماق درون احساس میکند.
شادی خواندن
از منظر خواننده، یک متن ادبی یا یک اثر هنری جدی یک احساس شادمانی مفرط در او به وجود میآورد و روح او را مینوازد: احساسی بسیار نادر که نمیتوان با کارهای دیگر بدان رسید. سرچشمه این احساس از توانایی نویسنده در غافل گیر کردن خواننده ناشی میشود و احساس او که از خوانش یک متن تابنده و فریبا تراوش میکند. این درست است که از خوانش برخی متون مانند قصیده ابن الرومی در رثای یک از فرزندانش دچار اندوه میشویم اما بازهم درست است که این اندوه همزمان شادی است از خواندن متنی سرشار از وجود و لبریز از سوک و سور و شغب و اسلوب بدیع برای تصویر احوال مختلف از دست دادن عزیز.
ماریو فارگاس یوسا میگوید: «کسانی که نمیخوانند آدمیانی هستند که باید به حال آنها دل سوخت زیرا از لذتی که در خواندن وجود دارد بی خبرند. اما جامعه ای که نمیخواند بی تردید یک جامعه ای است با روحی متوحش».
منبع: شرق الاوسط