مهاجران افغانستانی در خط مقدم جنگ تحمیلی حضور داشتند و خود را خون شریک برادران ایرانی میدانستند با این وجود هنوز با تبعیضهای زیادی روبه رو هستند. کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» رشادتهای این مهاجران را به تصویر میکشد.
ناخواسته در حق شهدای افغانستانی جفا شده است
به گزارش الأمه:
مهاجران افغانستانی سالهاست در این مرز و بوم زیست میکنند اما اغلب ما آنها را به عنوان قشری فرو دست میشناسیم، با گذشت چهل سال از ورود آنها به کشور اغلب به عنوان شهروند پذیرفته نمیشوند و با نگاه منفی از سوی جامعه رو به رو هستند. شاید باورتان نشود که هزاران مهاجر افغانستانی در جبهههای جنگ تحمیلی شهید شدند و اگر از جان فشانیهای مهاجران افغان یاد میشد، شاید کمتر آنها را فقط با عنوان کارگر یاد میکردیم. احمد سرور رجایی مهاجر افغانستانی است که برای نوشتن کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» محدویتها و خط قرمزهای مرسوم را پشت سر گذاشته و تلاش کرده تا خاطرات رزمندگان افغانستانی را که سالها مفقود مانده جمع آوری و منتشر کند. به بهانه انتشار این کتاب با محمد سرور رجایی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
با توجه به این که جنگ تحمیلی در ایران مصادف با جنگ در افغانستان بود، چه انگیزهای در رزمندگان افغانستانی وجود داشته که آنها را به جای جبهههای جنگ در افغانستان به میدان جنگ بر ضد نیروهای عراقی فرستاده است؟
اگر به تاریخ سال 1357 نگاه کنیم متوجه میشویم که در این سال دو اتفاق مهم در آسیا رخ داده است که تا به امروز ما دچار تبعات مثبت و منفی آن هستیم. در افغانستان اعضای حزب کمونیستی «خلق» وابسته به شوروی سابق در اردیبهشت سال 57 بر ضد حکومت محمدداودخان کودتا کردند و متاسفانه به قدرت رسیدند. محمد داوودخان رییس جمهور وقت افغانستان را با تمام اعضای خانوادهاش در کاخ ریاست جمهوری به قتل رساندند. چند ماه بعد در ایران، در 22 بهمن انقلاب اسلامی به پیروزی میرسد. از آنجایی که دو ملت ایران و افغانستان همدین و همزبان بودند و ارزشهای مشترک فراوانی داشتند، پذیرش اتفاقات پیش آمده در افغانستان برای هر دو کشور سخت و پیروزی انقلاب اسلامی برای هر دو ملت خوشحال کننده و مایۀ امیدواری بود. مردم افغانستان با الهام از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پیش از جنگ ایران، در شهرهای بسیاری در برابر جبهه دولت کمونیستی وقت و نیروهای اتحادجماهیر شوروی به جهاد پرداختند تا از ارزشهای دینی و باورهای اسلامیشان دفاع کنند. با اشغال افغانستان توسط نیروهای اتحاد جماهیرشوروی سر فصل جدیدی در بخش نظامی ایجاد شد و کشورهای منطقه از مجاهدین افغانستانی حمایت کردند. یکی از آن کشورها که در آغاز از مجاهدین افغانستانی حمایت کرد، جمهوری اسلامی ایران بود. در آن زمان مجاهدین افغانستانی با انگیزه آموزشهای نظامی به ایران میآمدند تا پس از آموزش به افغانستان برگردند و در مقابل روسها مبارزه کنند. زمانی که مجاهدین با این هدف به ایران رسیدند، مصادف با تهاجم عراق در ایران بود. بسیاری از رزمندگان افغانستانی چون مقلد امام خمینی بودند و یگانگی ارزشها را میدانستند و با انگیزه اطاعت از پیام امام خمینی به سوی جبهههای جنگ با عراقیها رفتند و در طی این سالها شهید، جانباز و اسیران بسیاری تقدیم جبهه جهان اسلام کردند.
چه تعداد از رزمندگان افغانستانی در جبهه جنگ حضور داشتند؟
در این چند سال که در این زمینه تحقیق میکنم، متاسفانه به آمار دقیقی از رزمندگان افغانستانی نرسیدم. بسیاری از افغانستانیها در آن زمان با نام مستعار به جبهه میرفتند. به عنوان مثال رزمندهای به نام ناصر، سالها در جبهههای جنگ به نام ناصر قاینی حضور داشته است. شاید به دلایل سیاسی آن زمان، خیلی از رزمندگان افغانستانی نگفته باشد که اهل افغانستان است. براساس تحقیقات میدانی که انجام دادم، با احتساب مهاجرانی که در پادگانهای تهران و در بخشهای مختلف همکاری داشتند، بیش از 20 هزار نفر از نیروهای افغانستانی در زمان دفاع مقدس از پشت جبهه تا خط مقدم حضور داشتهاند. بر این اساس باور من این است که از آغاز جنگ تا پایان آن و به تناوب هفت تا هشت هزار رزمنده افغانستانی در جبههها و عملیاتهای مختلف، از جنوب تا کردستان در کنار رزمندگان ایرانی، حضور داشتند.
اگر وقتی که به گلزار شهدا، در همه شهرها میرویم، دقت کنیم، متوجه میشویم که شهیدان بسیاری از کشورهایی دیگر داریم. مثلا به نمونه اگر شما به گلزار شهدای قم تشریف ببرید، در آن جا میبینید که مزار شهدای افغانستانی، سوری پاکستانی و حتی فرانسوی داریم. مزار شهیدان افغانستانی در بسیاری گلزار شهدای شهرهای مختلف ایران از جمله تهران، مشهد، قم، زاهدان، شیراز و حتی شوشتر دیده میشود. اگر در آن زمان اسمی از آنها برده نشده است شاید دلایلی داشته که من نمیدانم، اما بر سنگ مزار آنها ملیتشان حک شده بوده. متاسفانه در سالهای پیش و در جریان سیاست یکسان سازی سنگمزارها، بر آنها جفا شد و ملیت آنها برداشته شد. یقینا حالا که ما آمدیم و آنها را معرفی میکنیم، رضایت خود شهداست. حالا میبینیم که نشانههایی از شهدای افغانستانی در شهرهای مختلف وجود دارد. اکثریت رزمندگان افغانستانی میگفتند «غیر از اطاعت از فرمان امام خمینی ما هیچ انگیزهای برای رفتن به جبهه نداشتیم، چون که ما مقلد امام بودیم. ما ایران اسلامی را کشور خود میدانستیم وقتی امنیت ایران به خطر افتاده بود ما هم رفتیم و خواستیم از آن دفاع کنیم.»
چرا در ادبیات جنگ تحمیلی و پس گذشت سالها، نویسندهای به سراغ این سوژه نرفته و ما انعکاسی از مبارزات افغانستانیها در جایی مشاهده نمیکنیم و صدای این رزمندگان طی سالها خاموش مانده است؟
معتقدم که در این بخش ناخواسته جفا شده است. اگر خاطرات مجاهدان افغانستانی دفاع مقدس، شهدا و حتی آزادگان افغانستانی ثبت نشود، مطمئن باشید که بخشی از تاریخ شفاهی دفاع مقدس ناقص خواهد ماند. در گذشتهها شاید مسئولان و نویسندگان با این موضوع آشنایی نداشتند و یا فراموش کردند. در آن سالها بخشی از رزمندگان به واسطه احزاب جهادی معرفی شده بودند. یقین دارم که آنها نیز در این زمینه مقصر هستند، چرا که میتوانستند مشخصات و معرفی نامههای این رزمندگان را برای آیندگان ثبت کنند، که نکردند. اگر چه در برخی از نشریات جهادی، اسنادی از حضور رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس را دیدهام. مثلا شهید حسینبخش جعفری یکی از شهدای افغانستانی است که در منطقه عملیاتی بوستان ایران به شهادت رسیده است.
شما به جزء «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» اثری دارید که در راستای این کتاب باشد؟
در این سالها تلاش کردم که نگاه من به موضوع جنگ و جهاد یک جانبه نباشد. از آغاز به دو طرف قضیه و این داد و ستد برادرانه جهادی و ایثارگری نگاه کنم. از یک طرف به رزمندگان ایرانی که در سالهای جهاد با مجاهدان افغانستانی در برابر نیروهای متجاوز اتحاد جماهیر شوروی جنگیدند و شهید شدند، هم بپردازم. کتاب جدیدی با عنوان «ماموریت خدا» را زیر کار دارم که موضوعش برمیگردد به یکی از شهدای ایرانی که در افغانستان شهید شده و مزارش هم در افغانستان است. یقینا کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» ادامه خواهد داشت. در سال آینده کتاب جدیدی با همین موضوع که گفتگوهای دیگری از رزمندگان افغانستانی در دفاع مقدس ثبت و ضبط شده است تدوین و منتشر خواهد شد. انشاالله به مرور این کارها به چند جلد خواهد رسید.
وجه تمایز این کتاب با «ماموریت خدا» در چیست ؟
در بین تحقیقات و پژوهشها من هیچ وجه تمایزی نیست و وجود هم نخواهد داشت. معتقدم که اگر مردم ایران و به خصوص نسل جوان ایران بدانند که افغانستانیهای بسیاری در سالهای دفاع مقدس در کنار رزمندگان ایرانی حضور داشتند. امروز با مدافعان حرم افغانستانی مهربانتر برخورد میکردند. بیشتر باور میکردند که مدافعان حرم به واسطه ارزشهای مشترک دینی و مذهبی به سوریه میروند. هرچه مردم ایران از حضور رزمندگان افغانستانی در دفاع مقدس بیشتر بدانند، همدلیهای ما بیستر میشود و نگاههای ملامتگر هم از ما برداشته خواهد شد. از سوی دیگر اگر، افغانستانیها هم بدانند که ایرانیها در سالهای جهاد در کنار رزمندگان افغانستانی به افغانستان آمدند و جهاد کردند و به شهادت رسیدند. نگاهشان تغییر خواهد کرد.
نقطه عطف این اثر را در چه میدانید؟
نقطه عطف این کتاب، روایت همدلانه برادری و خونشریکی ماست. خیلی از دوستانم، مخصوصا دوستان ایرانی من میگویند: «زمانی که کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» به دست ما رسید، از این همه غفلتی که در این موضوع داشتیم متعجب شدیم و سبب تغییر نگاه ما به جامعه مهاجر شد.» اگر این کتاب چند سال پیش منتشر میشد، یقینا روایت همدلی و برادریهای ما در رسانههای ایران هم تغییر پیدا میکرد. این کتاب باعث شده است که تغییر نگاه را ایجاد کند و تغییر بیان مسئولان جمهوری اسلامی را نسبت به جامعه مهاجر به همراه داشته باشد. این موضوع بزرگترین نقطه عطف این کتاب است.
شما برای نوشتن این اثر چه انگیرهای داشتید؟
انگیزه من به سالهای نوجوانی من باز میگردد. اولین بار با یک شهید ایرانی مواجه شدم که پیش از جنگ ایران و عراق به نام ابوالفضل کربلاییپوریزدی در هرات با مجاهدین افغانستانی شهید شده بود. برای من سوال بود که چه اتفاقی افتاده است که یک ایرانی در افغانستان برای جهاد آمده و شهید شده است. در آن سالها زمانی که تحقیقات خود را برای اطلاعات شخصی خودم آغاز کردم، متوجه شدم که رزمندگان افغانستانی بسیاری در این عرصه در ایران هم شهید شده اند. با خود گفتم چرا این گنجی که در بین دو ملت ما نهفته است که میتواند روابط ما را تقویت کند، فراموش شده است؟ چرا نویسندگان و فرهنگیان ایرانی و افغانستانی از این گنج غافل شدهاند؟ بعدها که بخشی از آثار دفاع مقدس را مطالعه کردم به اثری نرسیدم که دربارۀ شهدا و رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس نوشته شده باشد. تنها رحیم مخدومی در کتاب «جنگ پا برهنه» به شهید عبدالرحیم جمشیدی افغانستانی پرداخته بود. چون او را میشناخته و دوست مخدومی بوده. ما عبدالرحیم جمشیدیهای بسیاری در دفاع مقدس داشتیم که متاسفانه همه آنها ناشناخته و مغفول مانده بودند. تمام تلاشم در این اثر این بود که آنها را از این فراموشی رها کنم.
با توجه به این که نوشتن این کتاب ده سال زمان برده است، شما در این مدت با چه چالشهایی مواجه بودید؟
چالشها و سختیهای بسیاری داشتم. مثلا در سالهای تحقیقم، به عنوان افغانستانی حق بیش از سه بار سفر در یک سال را نداشتم. برای تردد بین شهرهای ایران، حتی تهران و قم دچار مشکل بودم. خیلی از دوستانم از ادامه کار منعم میکردند و میگفتند: «شاید این کار که تا کنون مغفول مانده، خط قرمز باشد، اگر از آن عبور کنی برایت مشکلاتی به وجود میآید.» اما من بدون اعتنا به محبت دوستانم، چون این کتاب را کار ارزشی مشترک دو ملت ایران و افغانستان میدانستم، ادامه دادم. تمام سختی آن سالها را به جان خریدم، حتی مسیرهای زیادی را بدون مجوز رفتم تا اینها را ثبت کنم. حتی برای تهیه بخشی از این مستندات به افغانستان سفر کردم به شهر بلخ باستان رفتم تا بتوانم تعداد عکسهای رزمندهگان را پیدا کنم و منتشر کنم. در کشور خودم هم متاسفانه به واسطه ظلم طالبان حق سفر به ولایتهای مختلف را نداشتم. این بخشی از چالشهای من دراین راه بود. از زمانی که کتاب منتشر شد هیچ حرفی از هیچ مسئولی نشنیدم، آن چه که شنیدم حرف همدلی و تشویق دوستان مسئول بود. آنها این کتاب را کار ارزشمند و پسندیده دیدند و باعث تشویق بیشترم شدند. حالا خوشحالم که در ابتدا پا پس نکشیدم و توانستم بخشی از همدلیهای هموطنانم را که در روزهای سخت مردم ایران در کنارش بودند را برجسته کنم و به جامعه ایران نشان دهم.
چرا اسم اثر را از دشت لیلی تا جزیره مجنون گذاشتید؟
من برای نام کتاب ماهها و حتی سالها فکر کردم. نامهای بسیاری انتخاب کردم اما هر نام دو و سه ماهی در ذهن من بود اما مرا راضی نمیساخت. دشت لیلی، واقعی است. در افغانستان امروز ما وجود دارد. جزیره مجنون را هم میدانیم که سالها محل جنگ و دفاع مردم ایران بوده. بسیاری از رزمندگان افغانستانی در جزیره مجنون شهید شدهند. جدا از آن که ما با دو نام جغرافیای واقعی درگیر هستیم، توجه من به مفهوم آن بیشتر بود. میخواستم با انتخاب این نام ارادت افغانستانیها را به حضرت امام و انگیزه مبارزاتی آنها را بیشتر نشان دهم. سالها پیش زمانی که در جبهه جهادی بودم. یکی از دوستان نقاش من تصویری از عکس امام خمینی (ره) را کشیده بود و در پایین آن تابلوی نقاشی این مصراع شعر را «منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش» نوشته شده بود. به گفتi خوانندگان، اسم کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» ارتباط موثری در بین مخاطبان و اثر داشته است. از این اتفاق خوشحالم.
چه شد که کتاب شما به چاپ دوم رسید و میزان استقبال مخاطب را چطور ارزیابی میکنید؟
این را باید از مخاطبان پرسید. با آن که میدانم چاپ سوم آن هم در راه است. چون این کتاب به موضوعی پرداخته که تاکنون به آن توجه نشده است. چون افغانستانیها در این سالها دربارi خود هر چه شنیده بودند، سیاه و طعنآلود بود. حتی خیلی از آنها نیز باور نمیکردند که مهاجران در دفاع مقدس حضور داشته اند. خیلی از جوانان افغانستانی در در نمایشگاه بینالمللی کتاب، وقتی کتاب را میخریدند، به شوخی میگفتند «ما این کتاب را به دوستان ایران خود میبریم تا روی آنها را کم کنیم. بگوییم که ما هم از ایران دفاع کردیم» به باور من، این جمله را ضمیر ناخودآگاه آنها با لبخند و شوخی بیان میکرد. چون بسیاری از آنها هم نمیدانستند که رزمندگان افغانستانی در دفاع مقدس سهیم بودند. این کتاب حرف دل مردم افغانستان بود که پیش از آن گفته نشده بود. همدلان ایرانی از این کتاب استقبال خوبی کردند. رونماییهای بسیاری از آن صورت گرفت. پارسال از سوی بسیج شهرداری در جشنواره «آتش به اختیار» کتاب اول در بخش دفاع مقدس شناخته شد. چرا؟ چون این اثر حرف نگفته دل مهاجران افغانستانی را صادقانه و صمیمانه بیان میکند.
از دوستانی که در بخش دفاع مقدس فعالیت دارند و تحقیق و پژوهش میکنند، این تقاضا را دارم که بخشی از زمان خود را به روایت برادران افغانستانیشان که حالا حضورشان در دفاع مقدس و دفاع از حرم به ثبت رسیده و دیگر مغفول نیستند بنویسند. مسئولان صدا و سیما هم زمانی را به معرفی آنها در رسانههای ملی اختصاص دهند.
منبع: ایبنا
Naneb rezaee
دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
خیلی عالی بود
پاسخNaneb rezaee
دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
خیلی عالی بود
پاسخلذت بردم
قاب عکس
گزارش تصویری
کلیدواژه ها