همواره ارتباط میان شعر و نثر محل پرسش و مسئله بود و مفاهیم و گستره هر یک در هم میپیچید. درست است که هر یک از این حوزهها زبان را محل فعالیت خود قرار میدهند اما باید اضافه کرد که هر کدام شیوه و اسلوب و ابزار خاص به خود دارد.
نثر شاعران
به گزارش الأمه:
هر چند قدامه بن جعفر بر این بود که میزان تفاوت این همزادِ دشمن را کم رنگ کند اما برخی دیگر از منتقدان، مانند جرجانی و القرطاجنی، این تلقی را نادرست انگاشته و میان شعر و نثر تفاوت بسیار دیدهاند. آنان شعر را عبارت از تخیل و تلمیح و اختصارِ الهام شده دانسته و نثر را آکنده از اطناب و تفسیر تلقی کردهاند که زیر انقیاد عقل و مفاهیم و احکام عقلی است. به هرحال ترجیح شهر به نثر از سوی عربها نتیجه امور فنی نبود بلکه ناشی از این بود که آنان برخی کارویژههای سیاسی و عقیدتی و توده ای به شعر بار کرده بودند که نثر آنها را برنمیآورد. اما با بروز قرآن و بزرگانی چون الجاحظ و ابوحیان التوحیدی و ابن المقفع نثر جان تازه ای گرفت و رونق یافت.
البته در برخی متون علمی مانند متون فریدریش نیچه و گاستون باشلار و… این تفاوت میان نثر و شعر کم رنگ میشود و شعر و نثر دو روی یک سکه میشوند و چنان میبینیم که متون نیچه که سرشار از نثر تخیلی و تمثیل و استعارهای بدیع است به همان میزان شعر ما را افسون میکند و به وجد میآورد. البته شعر از نثر بسیار گرته برداری کرد و انعطاف و پیوستگی و اتصال به زندگی را از آن به عاریت گرفت. در واقع چنانچه شعر به وسیله اختصار و کلام موزون و ضرب آهنگ دلانگیز تمایز مییابد همزمان نثر نیز بخاطر رهایی از قیود وزن و قواعد نگارش و ضرب آهنگهای سنگین دارای آزادی بیان بیشتری است و میتواند تمام کلمات را به کار گیرد تا مضامین خود را به بهترین وجه بیان نماید بی آنکه در مقابل روندگی آن مانع یا قاعده ای وضع شود. بدین ترتیب در هر نثر حقیقی بارقههایی از شعر و افسون آن وجود دارد و در هر شعر حقیقی برخی زیبندگی نثر و روان شدن آزاد آن به چشم میخورد.
همین معنا را ابوحیان التوحیدی چنان عنوان کرده بود که «بهترین سخن سخنی است که آن چنان نظم یافته که گویی نثر است، و نثری بهترین است که گویی بر اساس نظم گفته شده باشد». پس از این گوته بزرگترین شاعر آلمان نیز همین مضمون را چنین بیان کرده بود که «شعری بیشترین تأثیر را دارد و بر روح ما اثر ژرفی میگذارد که از زبان شاعری به زبان نثر تبدیل شود و زبان به زبان گردد».
أدونیس ، أنسی الحاج
دلالت «متن گشاده» نیز در همین مضمون میآید و بدین معناست که انواع بیان ادبی باهم تداخل مییابند و برای یک فرد امکان دارد همزمان که در عالم شعر و فضای آن جنبش میکند به عالم نثر وارد شده و از افق رهای آن بهره برد و انواع معانی را در قالب آن بیان کند. شاید بتوان گفت ترکیب «قصیده نثر» بهترین بیانی است برای اشاره به رابطه میان شعر و نثر و میزان ارتباط میان این نحوههای بیان.
البته از آنجایی که هر متن نثر برخی بارقههای شعر را درون خود دارد و سویههای شعر را یدک میکشد به همین خاطر نثر یک سرای اجباری است که هر شاعری ناگزیر است از آن بگذرد تا به منزل شعر برسد، از این رو هر شاعری به ضرورت یک نثر نویس قهار است اما هر نثر نویسی نمیتواند شاعر باشد. بهترین گواه این مدعا نثر نویسان بزرگی جون نجیب محفوظ و الطیب صالح و عبدالرحمن منیف است که با اینکه نثر نویسی بی بدیل بودند به هیچ عنوان شاعری نکردند و در این زمنیه حرفی برای گفتن نداشتند؛ بنابراین کاملاً طبیعی بود که منتقد بزرگی چون ت.س. الیوت نثر را محک واقعی شاعر تلقی کند. او در کتاب «شعر و شاعران» میگوید «هیچ شاعر بزرگی وجود ندارد که در نثر استاد نباشد». در واقع اگر شاعر نتواند به زبان نثر همان زیبایی شعر را بیان کند نشان دهنده ضعف بیان و قدرت تصویر سازی اوست امری که در شعر در قالب به کار بردن اوزان و الفاظ پر طمطراق پنهان میشود. هر شاعر بزرگی به ضرورت یک نثر پرداز بزرگ است و در عالم نثر میتواند تعابیر و مضامین بلندی را خلق نماید.
منبع: شرق الاوسط