محمدکاظم کاظمی معتقد است همانظور که به فکر گسترش زبان فارسی در خارج از ایران هستیم، باید نگران حیات این زبان در ایران و افغانستان که مورد هجوم واژگان بیگانه قرار گرفته است نیز باشیم.
نگرانم که زبان فارسی روزی زبان اول ایران و افغانستان نباشد/ رواج عجیب واژگان بیگانه به فارسی
به گزارش الأمه:
آموزش زبان فارسی در ایران با چالشهای مختلفی روبهروست. برآورد برخی از کارشناسان بر این است که روشهای آموزشی که طی سالهای گذشته بهکار گرفته شده، نتیجه دلخواه را به دنبال نداشته است؛ بهطوری که دانشآموزان پس از فارغالتحصیلی از مدرسه و در آستانه ورود به دانشگاه و حتی پس از آن بر تمامی مهارتهای زبانی تسلط ندارند. به نظر میرسد که آموزش زبان ملی در سطوح مختلف آموزشی ایران به امری سهل ممتنع تبدیل شده است؛ هم میدانیم که چه میخواهیم و هم نمیدانیم.
کارشناسان دلایل مختلفی را برای ضعف در این زمینه برمیشمارند؛ از تغییر سبک زندگی ایرانیها طی سالهای گذشته گرفته و تغییر اولویتهای تربیتی تا اشکالات اساسی که برای کتابهای درسی و روشهای آموزشی یادآور میشوند. این موضوع حتی میان دانشآموزان رشته علوم انسانی که بیشتر از دیگر دانشآموزان، با منابع درسی ادبیات و زبان فارسی سر و کار دارند نیز دیده میشود. با وجود اینکه طی سالهای گذشته بارها و بارها ضعفها و مشکلات که ممکن است در آینده تأثیر منفی بر فارسیزبانان بگذارد، مطرح شده اما اقدام مناسبی در جهت بهبود وضعیت فعلی صورت نگرفته است.
از سوی دیگر وضعیت ترویج و گسترش زبان فارسی در خارج از ایران نیز چندان روشن نیست، با وجود اقدامات و فعالیتهای بنیاد سعدی در سالهای اخیر هنوز نتوانستهایم همچون ترکها، چینیها و ... در ترویج زبانمان موفق باشیم. وضعیت در کشورهای همسایه همچون افغانستان نیز به همین منوال است، افغانستانیها سالهاست بر طبل جدایی فارسی و دری از هم میکوبند و در این میان البته نخبگان و اهالی فرهنگ تمام تلاش خود را کردهاند که با چنگ و دندان از زبان فارسی در این کشور حمایت کنند. محمدکاظم کاظمی شاعر مهاجر افغانستانی سالهاست در این راه تلاش میکند، کاظمی هر زمان که خطری زبان فارسی را در الفغانستان تهدید کرده تلاش کرده واکنش نشان داده و مسیر صحیح را نشان دهد، آخرین اقدام او را شاید بتوان در واکنش به اظهارات اشرف غنی درباره دزدیدن زبان فارسی توسط ایرانیها دید.
کاظمی معتقد است که امروز بیشتر از آنکه نگران وضعیت گسترش و آموزش زبان فارسی در خارج از کشور باشیم باید نگران حیات زبان فارسی در ایران و افغانستان باشیم. او میکژگوید در سالهای اخهیر بر طبل جدایی فارسی و دری که هیچ واقعیتی ندارد، بسیار کوبیده شده است و امروز واژگان بیگانه هم در ایران و هم در افغانستان به زبان فارسی بسیار راهیافتهاند.
متن گفتوگوی تسنیم با محمدکاظم کاظمی به شرح ذیل است:
* زبان فارسی امروز دیگر جایگاه گذشته را در جهان ندارد، با این حال تلاشهایی برای رشد و گسترش آن در جهان انجام شده است، کرسیهای زبان فارسی یکی از این تلاشهاست که در یک قرن اخیر توجه به آن بیشتر شده است، اما در سالهای اخیر بارها شاهد تعطیلی کرسیهای زبان فارسی در جهان بودهایم، نظر شما درباره وضعیت کرسیهای زبان فارسی چیست؟
اجازه بدهید که در این مورد تفکیکی قائل شوم میان کشورهایی که زبان فارسی در آنها رایج است و کشورهای که زبان فارسی رواج ندارد. اگر این بحث آموزش برای کشورهای غیرفارسیزبان است، بگذارید در این مورد نظرم را خیلی شفاف و بیتعارف عرض کنم. برای من همیشه این پرسش مطرح بوده است که آموزش زبان فارسی با یک سیستم دانشگاهی در کشورهایی که زبان فارسی در آنها رایج نیست، چه سودی و چه آوردهای دارد. هدف این است که با یاد دادن زبان فارسی به جمعی از دانشجویان کشورهای دیگر، چه اتفاقی بیفتد؟ بافت زبانی آن جامعه تغییر کند؟ یا پژوهشهایی درباره زبان فارسی در آن کشورها سامان یابد؟ اولی را که من تصور نمیکنم سودی داشته باشد.
فقط برای دومی میشود امید داشت که ما تعدادی پژوهشگر زبان فارسی در یک کشور غیرفارسیزبان داشته باشیم. البته این قضیه از جنبۀ نمایشی بسیار خوب است، یعنی برد تبلیغی خوبی دارد، مثل این که یک فرد در قلب یک کشور غیرمسلمان، به اسلام میگراید و موضوع خوبی برای رسانهها میشود. ولی جنبه عملی و کاربردی آن چیست؟ البته در مورد دین، قضیه یک مقدار فرق میکند و ما میتوانیم به برتری دیانت خودمان قائل باشیم و این را غنیمت بشماریم. ولی در مورد زبان چه؟
اما اگر بحث کشورهای فارسیزبان و یا کشورهایی که زبان فارسی به هر حال در آنها رایج است یا منابع مکتوبی در این زبان در آن کشورها وجود دارد، به نظرم این موضوع ضرورت دارد و میباید این کار جدی گرفته شود.
اما این که وضعیت کنونی کرسیهای زبان فارسی در خارج از کشور چگونه است؟ من اطلاع دقیقی ندارم. فقط اینقدر احتمال میدهم که شاید یک عامل کاهش کرسیها میتواند امکانات مادی قضیه باشد و عامل دیگر واکنشی که متأسفانه در بعضی کشورها نسبت به ترویج زبان فارسی و آن هم از سوی ایران وجود دارد که به نظرم واکنشی است متعصبانه و حاوی بدگمانیهایی که خیلیها نسبت به ایران، در کشورهای دیگر ترویج میکنند به دلایل سیاسی. چنان که در افغانستان میبینیم که متأسفانه این واکنش گاهی وجود دارد.
* آموزش فارسی چه در ایران و چه در خارج از ایران موضوع بسیار مهمی است، آموزش زبان در خارج از ایران با انتقادهایی همراه است که از مهمترین آنها نبود اساتید شاخص، نبود منابع آموزشی و .. است، اما در ایران وضع چگونه است؟ در مدارس و...
آنقدری که جسته و گریخته منابع و متون آموزشی و سوالات درسی را میبینم، به نظرم وضعیت هیچ خوب نیست. زبان و ادب فارسی بسیار خشک، فنی و حفظ کردنی آموزش داده میشود. من اخیراً چند یادداشت در این مورد نوشتم و اشاره کردم که بسیاری از دروسی که در نظام آموزشی ما چه در حوزه زبان و چه در حوزه ادبیات فارسی یاد داده میشود، حتی برای فردی که قرار است به صورت حرفهای و تخصصی با زبان فارسی سر و کار داشته باشد کاربرد ندارد.
در مورد زبان، غلبه بر لغت و دستور زبان است، دو چیزی که غالباً یادگرفتنشان خیلی کمکی به ما نمیکند و در حوزه ادبیات غلبه بر دستهبندی و تفکیک فنی آرایههای ادبی است، چیزی که حتی به درد شاعران هم که سروکارشان با همین آرایههاست نمیخورد. البته این مشکل خاص زبان و ادب فارسی نیست. در همه مواد آموزشی همین وضعیت را میبینیم که محتوا خیلی کاربردی تدوین نمیشود و اگر هم کاربردی است، شیوه آموزش بیشتر «آزمونمحور» و «تستمحور» است. یعنی تلاش این است که دانشآموز را یک فرد موفق در کنکور بار بیاورد، کسی که دروسی را حفظ میکند و بر بعضی «فنون» تسلط مییابد تا بهتر امتحان بدهد، نه فردی که نسبت به امور میاندیشد و قدرت تحلیل دارد.
به نظر من مشکل کمبود استاد و یا منابع مالی نیست. مشکل شیوه نگرش است که آموزش را بر «آزمون» مبتنی ساخته است. طبیعتاً مافیای اقتصادی که گرد نظام آموزشی چنبره زدهاند هم بسیار مؤثرند.
* در حوزه زبانی وضعیت چگونه است و با چه مشکلاتی مواجهیم؟
در حوزه زبان هم ما مشکلات بسیاری در خود کشور داریم. واژگان بیگانه به شکل عجیبی رو به گسترش هستند. کلماتی مثل «سایز»، «تایم»، «اوکی» و امثال اینها دیگر کلمات فارسی معادل خود را تقریباً از زبان بیرون بردهاند. در حوزه نحو و قواعد خطاهای بسیاری در حال شیوع است. در حوزه نگارش و املا که وضعیت وحشتناک است. حتی بسیاریها با رسمالخط لاتین، فارسی مینویسند.
در مدارس زبان فارسی درس محبوب دانشآموزان نیست و در سطح جامعه نیز این دغدغههای حفظ و پالایش زبان را بسیار نمیبینیم. من فکر میکنم میباید بیشتر به اینها رسیدگی کرد. من نگران این نیستم که چرا زبان فارسی زبان دوم فلان کشور دیگر نشده است. من نگران این هستم که این زبان روزی زبان اول ایران و افغانستان نباشد.
سیستم آموزش امروز دانشآموز را علاقهمند به سرنوشت زبان فارسی نمیکند
* همانطور که شما هم اشاره کردید،آموزش زبان فارسی در مدارس کشور با چالشهای مختلفی روبروست. برآورد برخی از کارشناسان بر این است که روشهای آموزشی که طی سالهای گذشته به کار گرفته شده، نتیجه دلخواه را به دنبال نداشته است؛ به طوری که دانشآموزان پس از فارغالتحصیلی از مدرسه و در آستانه ورود به دانشگاه و حتی پس از آن بر تمامی مهارتهای زبانی تسلط ندارند. به نطر شما چنین است؟
بله بسیار. به نظرم بیش از مهارت، باید روی علاقه کار کرد. این که فرد علاقهمند به سرنوشت زبان فارسی بار بیاید. من نمیدانم متون درسی ما در این زمینه کاری میکنند یا نه. این که دانشآموز با زیباییها و شیرینیهای این زبان انس یابد نه با قواعد و لغات سخت. ولی متون و شیوه آموزش ما در این مسیر نیست. بسیاری از این متون بیش از این که از منظر زیباییشناسی انتخاب شوند، از منتظر «تعلیمی بودن» انتخاب میشوند.
به واقع متولیان امر، عرصه زبان و ادبیات فارسی را نیز عرصه تعلیم دانشآموز در زمینههای مسائل اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی میبینند و بسیاری از متون، شاعران و نویسندگان و مباحث با این رویکرد انتخاب میشوند. من مخالف اخلاقگرایی در ادبیات نیستم، ولی تصورم این است که در قدم اول باید زیبایی زبان و ادبیات مورد نظر باشد و در قدم بعد اهداف دیگر آن.
* اگر فرض کنیم که بخشی از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشته ادبیات در دانشگاهها به سرنوشت این زبان علاقه داشته باشند و کارشناس این حوزه هستند، وضعیت کنونی جامعه نشان میدهد که برای این علاقهمندان نیز در ادامه راه مسیر مشخصی وجود ندارد، حجم قابل توجهی از آنها یا بیکار هستند و یا در کارهای غیرمتربط مشغول به کار شدهاند. با این بخش از جامعه چه باید کرد؟
ببینید، وقتی دغدغهها نسبت به زبان و ادبیات بسیار نباشد، لاجرم این فارغالتحصیلان هم بیبرنامه میمانند. وقتی حمایتهایی که میباید متوجه ادبیات باشد متوجه چیزهایی دیگر میشود، لاجرم عرصه ادبیات از نظر امکانات و گردش مالی هم فقیر میماند. برای یک مبلغ یا مشاور اجتماعی چقدر فضای فعالیت وجود دارد و در مقابل برای یک مبلغ زبان و ادبیات فارسی چقدر؟. اصلاً ما جایگاه شغلی تعریفشدهای برای اهالی زبان و ادبیات داریم؟ جز معلمی زبان و ادبیات؟ به نظر من در شئون مختلف حیات اجتماعی ما توازن وجود ندارد. همه امور به نسبت اهمیت خودشان دیده نمیشوند و برایشان سرمایهگذاری نمیشود. تصور میشود که فقط بعضی چیزها مهم است و لاجرم امکانات ملی هم به آن حوزهها سوق داده میشود، بگذریم از این که در همان حوزهها هم همواره امور قرین به توفیق نبوده است.
* تسنیم: پیشتر به وضعیت آموزش زبان فارسی در مدارس اشاره کردید، به نظر میرسد که این مسیر اشتباه از سالهای پیش ادامه داشته است، در سالهای اخیر تلاشهایی برای بهتر شدن سیستم آموزشی در ایران انجام شده است، اکنون وضع چگونه است، آیا «ادبیات» مهارت های زبانی دانش آموزان را افزایش می دهد؟
به نظرم نظام آموزشی ما مهارت را در چیزی دیگر میبیند. شاید هدف و سیاست کلی هم این نیست، ولی فعلاً همه در چنبره این نظام آزمونمحور دچار هستند. به نظر من نظام آموزشی فعلاً بهناگزیر و شاید خلاف میل مدیران ارشد خود، «مهارت تستزنی» را تقویت میکند نه مهارت «سخن گفتن» و «نوشتن» را. در سخن گفتن و نوشتن هم بیشتر تکیه بر لغت و دستور است، نه شناخت هنری و زیباییشناسانه زبان. این که چگونه میشود، شیواتر سخن گفت، شیواتر و زیباتر نوشت و بیشتر از متون ادب فارسی لذت برد.
*حالا که صحبت به تغییر نظام آموزشی رسید، اجازه دهید درباره تغییرات و حذف و اضافات اخیر کتابهای درسی هم نظرتان را داشته باشیم.؟
من اطلاع دقیق و جامعی از حذفیات کتابهای درسی و وضعیت موجود آنها ندارم. ولی همین قدر که دورادور نظارهگر هستم، سایه سنگین برخی اتفاقات رابر نظام آموزشی را حس میکنم. حالا در فیزیک و شیمی این گرایشها خیلی نمیتواند ظهور کند ولی در متون زبان و ادب فارسی به طرز محسوسی وجود دارد و به این ترتیب تصویری که از جریانهای ادبی، اشخاص و آثار آنها ارائه میشود، یک تصویر ناقص است.
تصور متولیان امر شاید این است که متون آموزشی را «پاکیزه» و «پالوده» بسازند. ولی این پاکیزه و پالوده ساختن همان طور که در عرصه گزینشها، در عرصه رسانهها، در فضای عمومی شهری و در حوزههای دیگر مؤثر نبود، در اینجا هم نیست. چون دانشآموز آن آثار «ممنوعه» را در خارج از نظام آموزشی میخواند، ولی در غیاب معلم و در غیاب نقد و ارزیابیای که میتواند او به آن مجهز باشد. این است که چه بسا به شکل شدیدتری مرعوب و تسلیم آنها میشود، چنان که در عرصههای موسیقی، سینما و امثال اینها شاهدیم.
شاید آثار من خودش نشان داده باشد که من در سلوک شعری خودم، به شدت بر هدفمندی و تعهد در آثار هنری باورمندم و خودم هم کوشیدهام که در شعرم همواره هدفمند حرکت کنم و صاحب دغدغه باشم. ولی بیشتر دوست دارم که شخص با یک انتخاب آزاد و البته با هدایت و نقد و ارزیابی به اینها برسد. من در زمانی و در موقعیتی بزرگ شدم که انواع و اقسام افکار گوناگون مارکسیستی و لیبرالیستی و انواع آثار هنری باارزش و بیارزش عرضه میشد. ولی چیزی که به من در آن سالهای دهه پنجاه و شصت جهت بخشید، جاذبههایی بود که آثار دینداران داشت. چیزی که امروز در مواردی به دافعه بدل شده است متأسفانه.
* خب، اجازه دهید به وضعیت زبان فارسی در کشور افغانستان هم بپردازیم، به نظر میرسد در افغانستان طی سالهای اخیر بر طبل جدایی فارسی و دری کوبیده میشود؟
وضعیت عمومی در کشور ما یعنی افغانستان خوب نیست. نظام آموزشی سالها راکد بوده و صدمه بسیار دیده، گذشته از این که محتوا و روشها هم در آن ناکارآمد است، ناکارآمدتر از ایران.
رسانهها تا حدود زیادی متأثر از فضای رسانهای غرب هستند و واژگان بیگانه در سطح عمومی جامعه و در محیط اداری رسوخ بسیاری یافتهاند. مهمتر این که حاکمیتها هم غالباً نسبت به زبان فارسی نامهربان بوده است و چنان که شما اشاره کردید، قائل به تفکیک «فارسی» از «دری»، چیزی که هیچ واقعیتی ندارد. مسائل و انگیزههای سیاسی البته بسیار دخیل است و تأثیرگذار بر این وضعیت.
البته این را باید عرض کنم که همین نابسامانی و این که مردم حس میکنند، زبان فارسی از سوی بسیاری و حتی در مواردی بعضی مسئولان حکومتی مورد بیمهری یا حتی تهاجم است، یک نوع انگیزه و عصبیت خاص به آنها برای حفظ زبان میدهد، شبیه همان انگیزهای که در مردم تاجیکستان بود که این همه سال در برابر سلطه روسها و و زبان روسی تاب آوردند و مقاومت کردند.
اینکه مردم افغانستان مردم برای حفظ زبان فارسی کشته دهند، امیدوارکننده است
انگیزه مقاومت حداقل در میان نخبگان فارسیزبان بسیار نیرومند است، چیزی که شاید به این شکل در ایران مشاهده نشود. این که مثلاً مردم برای حفظ زبان فارسی تظاهرات کنند و حتی کشته و زخمی بدهند، از این علاقه تعصبآمیز خبر میدهد و تنها چیزی که ما به آن امیدوار هستیم، همین است. در مجموع همان طور که وضعیت نابسامانتر است و تهاجمها بسیار، انگیزۀ مدافعه و تلاش برای حفظ هویت زبان فارسی حداقل در نزد گروهی از نخبگان هم نیرومندتر است و این خوب است.
* از نظر تاریخی این دیدگاه که فارسی و دری از هم مجزا هستند از کجا شروع شده است؟
در مجموع حرکت به سمت تضعیف زبان فارسی یا حداقل بیمحلی و بیتوجهی به آن، از عصر امیر شیرعلی خان در حدود صد و پنجاه سال پیش شروع شد، ولی این بسیار کند و آرام و نامحسوس بود. از اوایل قرن حاضر شمسی این نگرش یک مقدار محسوستر شد، البته نه به شکل تفکیک زبان به «فارسی» و «دری» بلکه به شکل مطرح ساختن نام «دری» در کنار «فارسی». در حالی که در افغانستان هم نام «فارسی» رایج بود. دیگر کمکم در دهههای بیست و سی قرن حاضر این جریان که البته انگیزههای سیاسی و قومی داشت، تقویت شد و حاکمیت هم همین مسیر را در پیش گرفت، تا این که در قانون اساسی مدون سال 1342 افغانستان رسماً این زبان را «دری» خواند و به همین صورت عدهای بر این نظر بودند و این را تقویت کردند که «فارسی» و «دری» دو زبان مستقل است. حاکمیتها نیز غالباً مایل به همین نظر بودند، حالا به صورت شدید یا ضعیف، بسته به سیاست رایج.
منبع: تسنیم