فرق روزنامهنگارها با تاریخنگارها این است که آنان تاریخ را شستهرفتهتر و بهقصد شرح نکته یا موضوع یا مسألهای روایت میکنند و طبیعتا این رویکرد کار را برای خوانندهای که بهدنبال لُبّ مطلب است، آسانتر میکند.
همراه با «چند نمای خواندنی از تاریخ آلسعود» بهقلم روزنامهنگار لبنانی
عربستان سعودی به زبان ساده
به گزارش الأمه:
فرق روزنامهنگارها با تاریخنگارها این است که آنان تاریخ را شستهرفتهتر و بهقصد شرح نکته یا موضوع یا مسألهای روایت میکنند و طبیعتا این رویکرد کار را برای خوانندهای که بهدنبال لُبّ مطلب است، آسانتر میکند. جعفر البکلی، روزنامهنگار لبنانی، در کتاب «تاریخ درخشان آلسعود» دقیقا همین رویکرد را اتخاذ میکند تا مستندات تاریخ شکلگیری عربستان سعودی را با نثری روان و روایتی داستانگونه به مخاطب علاقهمند عرضه کند.
نشر شهیدکاظمی کتاب «چند نمای خواندنی از تاریخ درخشان آلسعود» را با ترجمه آقای وحید خضاب روانه بازار کرده است. این کتاب مجموعهای از چند گزارش منتشرشده نویسنده آن در روزنامه «الاخبار» لبنان است و فرازوفرودهای شکلگیری حکومت آلسعود و همپیمان و متحد دینی آن، یعنی وهابیت را شرح میدهد. ترجمه روان کتاب که بهاعتراف مترجم برگرفته از اسلوب نوشتاری متن اصلی است، فرصت ارزشمندی دراختیار آن دسته از خوانندگان و علاقهمندان به تاریخ عربستان قرار میدهد که دوست دارند بهاجمال و نهچندان تخصصی و تحلیلی با حکومت 300ساله آلسعود بر جزیرهالعرب آشنا شوند.
وحید خضاب در مقدمهاش بر این ترجمه، مسأله عربستان سعودی را اینطور معرفی میکند: «گمان میکنم اگر از هرکسی در هرکجای جهان بپرسیم «عجیبترین حکومت موجود روی کره خاکی کدام حاکمیت است؟»، تمامی افراد بیدرنگ از حکومت آلسعود نام میبرند. باورکردنش سخت است؛ اما واقعیت دارد که حکومتی در جهان هست که مؤسسش حاکمیت را با خشنترین شیوهها در دست گرفته و چون وصیت کرده تا وقتی پسرانش زنده هستند نباید شخص دیگری بر کشور حکومت کند، از زمان مرگ او در سال 1332ش تاکنون، هنوز کشور را پسران او (یکی بعد از دیگری) میگردانند؛ آنهم چه گرداندنی؟ نه خبری از قانون اساسی هست (نه این که نباشد و اجرا نشود؛ بلکه اصلا نیست) نه خبری از مجلس قانونگذاری (نه این که باشد و فرمایشی باشد، اصلا نیست) و نه خبری از خیلی چیزهای بیاهمیت دیگر. اینها تنها نمونههایی از کارنامه مثالزدنی آلسعود است» .
این شاید کاملترین و جذابترین ورودیه به داستان شکلگیری و رویه حاکمیتی زمامداران جزیرهالعرب باشد و خواننده را برای مواجهه با شگفتیهایی آماده کند که انتظار وقوعشان را در هیچ کشوری آنهم در آستانه قرن بیستم ندارد.
جعفر البکلی، نویسنده کتاب، در فصل اول اثرش با عنوان «شاخ شیطان»، با اشاره به انحراف فکری وهابیها و نگاه تکفیری آنان به سایر مسلمانان، بذر مواجهه با شگفتیها را در خواننده میکارد و از تلاش وهابیهای اولیه حتی برای تخریب گنبد مسجدالنبی و اقدام به تخریب قبر پیامبر برای نبش قبر و انتقال پیکر ایشان در اوایل قرن نوزدهم میگوید.
فصل دوم با عنوان «عبدالعزیز آلسعود؛ از آوارگی در کویت تا تسلط بر عربستان» شاگردیکردنهای عبدالعزیز نزد مبارک بنصباح، پادشاه کویت را شرح میدهد و از خشونت افسارگسیخته شیخ کویتی به دو برادرش برای غصب حکومت میگوید که چطور در عبدالعزیز انگیزه تصاحب قدرت با شمشیر را ایجاد کرده است. عبدالعزیز بهتبع استاد خود، در سال 1280ش اهل ریاض را به زور شمشیر وادار به بیعت میکند؛ یعنی درست در سالهایی که ایران در آستانه جنبش مشروطیت قرار دارد و مردم و نخبگان برای عبور از پادشاهی میجنگند.
«عبدالعزیز یا عبدالانکلیز» عنوان فصل سوم است که با این عبارات آغاز میشود: «عبدالعزیز آلسعود (سلطان نجد) سرش را جلوی سر پرسی ساکس (کمیسر عالی بریتانیا در عراق) خم کرد، با صدایی لرزان و با حالتی خاضعانه گفت: جنابعالی پدر من هستید!». ارتباط تنگاتنگ آلسعود با انگلیس سومین مقطع غافلگیرکنندهای است که نویسنده برای متعجبکردن مخاطب انتخاب میکند.
ارتباط با بیگانگان و سرمایهگذاری روی قدرت آنان به انگلستان ختم نمیشود و البکلی در فصل چهارم درباره اینکه «رابطه عاشقانه سعودیها با آمریکا از کی شروع شد؟» توضیح میدهد. نفت و جنگ دروازههای این ارتباط را بازمیکنند و تا همین امروز، این ارتباط عشق و نفرت پابرجا مانده است. این مسأله را نویسنده در فصل پنجم با شرح رویکرد آمریکایی به سعودیها ادامه میدهد و «تمسخر پادشاهان سعودی در خاطرات شخصی رؤسایجمهور آمریکا» را زمینهای برای شرح و توصیف این ارتباط یکسویه قرار میدهد.
«بیا این آدمو بکشیم» عنوان فصل ششم کتاب البکلی است که در آن، خواننده را با تسویه داخلی خونین در خاندان حاکمی آشنا میکند که همه باهم برادر و برادرزاده هستند. همین موضوع در فصل هفتم با عنوان «دستور پخت کودتا داخل آلسعود» ادامه مییابد تا علاقه به غصب و انحصار قدرت در میان آنان که خود را خادمالحرمین مینامند، برای مخاطبان روشنتر شود.
دو فصل بعدی با عناوین «وقتی آلسعود بخواهند نافرمانی کنند!» و «چند کلمه درباره پول، شاهزاده و آمریکا» تلاش ناکام سعودیها برای بریدن بندنافشان از امپریالیسم در وقایع سال 1965 را شرح میدهد و البته درادامه، دلیل بیسرانجامماندن را هم ذکر میکند. «روزی که مهدی قلابی ظهور کرد» داستان حمله پرمرارت جهیمان و دارودستهاش به مسجدالحرام است و البته برخورد سخت و کوبنده آلسعود با مخالفانش را بهخوبی تشریح میکند.
فصل دهم با عنوان «آخر کار یک مرد شجاع» داستان ربایش و پرتاب ناصر السعید از هواپیما به سواحل لبنان است که البته اختلاف روایت در سرنوشت او نیز داستان را کمی مبهم کرده است. «وقتی آمریکا حامی «جهاد فی سبیلالله» میشود» را هم البکلی بهعنوان آخرین شگفتیسازیاش از تاریخ آلسعود انتخاب میکند تا درباره رشد گروههای جهادی در منطقه خاورمیانه توضیح دهد که سالهاست به آن بیماری مبتلاست و از نقش آلسعود در آن پرده بردارد. البکلی مینویسد: «البته «برکات جهاد آمریکایی» فقط به خود افغانستان نرسید؛ بلکه کشورهای عربی حامی آن هم نصیبی از این برکت بردند. بسیاری از مجاهدین (که در رسانهها به اسم «افغان عرب» شناخته میشوند) به کشورهای خود برگشتند و به این ترتیب موج جدیدی از «جهاد» را اینبار در کشورهای عربی راه انداختند. به این ترتیب بود که خصوصا الجزایر و تا حدی مصر (و عربستان) چندین سال غرق درگیریهای خونین داخلی شدند. هرچند جهاد آمریکا را هم بینصیب نگذاشت و صابونش در یازدهم سپتامبر 2001 به تن آمریکا خورد!»
کتاب «تاریخ درخشان آلسعود» با انتخاب چند مقطع حساس و درخورتوجه از تاریخ آلسعود، تحلیلی روان و ساده را با مخاطب عامی در میان میگذارد و از او میخواهد درباره وصلهای ناجور در منطقه بیتفاوت نباشد که آشکارا در پیوند با منافع بیگانگان عمل میکند و از این طریق کشورهای این جغرافیا را به مصایب بسیاری مبتلا کرده است.
منبع: صبح نو