موجب مرگ هزاران انسان بیگناه و خودش هم كشته شده است. یك بار و به یكباره مرد. انگار كه منصفانه نباشد... آدم دلش میخواهد بعضیها هزار بار بمیرند، اما شاید فكر درستی نباشد، هیچكس نمیداند در لحظه مرگ دیگری چه میگذرد.
ابوبكر البغدادی بعد از حدود یك دهه جنایت در خاورمیانه به گفته آمریکا كشته شد اما روایتهایی از قدرت گرفتن او لابهلای سطور كتابهاست كه نشان میدهد انسان چگونه دیگر انسان نیست
هیولای انسانی
به گزارش الأمه:
موجب مرگ هزاران انسان بیگناه و خودش هم كشته شده است. یك بار و به یكباره مرد. انگار كه منصفانه نباشد... آدم دلش میخواهد بعضیها هزار بار بمیرند، اما شاید فكر درستی نباشد، هیچكس نمیداند در لحظه مرگ دیگری چه میگذرد. ابوبكر البغدادی، سركرده گروه دولت اسلامی عراق و شام موسوم به داعش هفته گذشته كشته شد؛ مثل بینهایت موجود شرور و منفور دیگری كه دستشان از دنیا كوتاه شده، اما در نبودشان شر به حیات خود ادامه داده است. حالا هر قدر رسانههای جهان به این ماجرا بپردازند و دولت آمریكا و جناب ترامپ از ماجرا بهرهبرداریهای سیاسی كنند، بغدادی مرده، شرارت زنده است و مشغول تلاش برای پیروزی. مگر نه اینكه میشود اثراتش را در رفتارهای ترامپ و بسیاری دیگر دید. آدمهایی كه میشود به آنهافكر كرد و خطاب به آنها به قول سیف فرقانی گفت «هم مرگ بر زمان شما نیز بگذرد....»
ابوبكر البغدادی كه بود و چه كرد، موضوعی نیست كه بشود در چند سطر و عبارت خلاصهاش كرد. اغلب مردم جهان نامش را شنیدهاند و میدانند این هیولای انسانی طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ كه مناطقی در عراق، سوریه، لیبی و افغانستان را در كنترل خود داشت، چه جنایات بزرگی را رقم زد. اصالتا عراقی و متولد سامرا بوده، ابتدا عضو گروه القاعده اما بعدتر با اعضای این گروه هم مشكل پیدا كرده و خود سردمدار گروه داعش میشود. از زمانی همیشه نقاب بر چهره داشته و حتی در گفتوگو با فرماندهانش این نقاب را برنمیداشته، به همین دلیل هم به او كه در فهرست ده رهبر خطرناكترین گروههای تروریستی جهان بوده، لقب شیخ نامرئی میدادند. هر چند مرگ با كسی شوخی ندارد و نامرئیها را هم با خود میبرد.
گفتن از جنایات گسترده البغدادی آنقدر دشوار است كه روایتی از تاریخ جهانگشای جوینی را به خاطر میآورد. روایت یكی از گریختگان از حمله مغول در عهد چنگیزخان به این صورت آمده است: یكی از بخارا پس از واقعه گریخته بود به خراسان آمده، حال بخارا ازو پرسیدند، گفت: «آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند.»
در این حدود یك دهه بسیار كتابها درباره داعش و البغدادی منتشر شده كه میتوان لابهلای سطور آنها چگونگی هیولا شدن یك انسان را تماشا كرد. كتابهایی كه افراد مختلفی نوشته و هر یك از زاویهای به ماجرا نگریستهاند. از میان این آثار سه كتابی را كه دارای كیفیت مطلوب و روایت شفافی هستند، معرفی و مطالعهشان را به شما توصیه میكنیم.
البغدادی چگونه سربرآورد؟
نام كتاب: رستاخیز داعش
نویسنده: ویلیام مككنتس
ترجمه: حامد قدیری
نشر: اسم
«رستاخیز داعش» یكی از پرفروشهای تكفیری در مورد تاریخ، راهبرد و رویكرد آخرالزمانی داعش، حاصل تحقیقات و مطالعات ویلیام مككنتس بر گروههای تكفیری است، مككنتس با مدرك دكترای مطالعات خاورمیانه، مشاور وزارت خارجه آمریكا در امور خاورمیانه و تكفیریها بوده و از آثار پرفروش در حوزه تكفیریها و داعش در سطح جهان است. رستاخیز داعش روایتی شبهداستانی است كه با ذكر مستندات و منابع توانسته از كیفیت علمی مناسبی برخوردار باشد، در این كتاب اطلاعات زیادی درخصوص تحولات القاعده و داعش بیان شده كه اغلب این اطلاعات برای اولین بار به صورت مكتوب، ارائه شده و پینوشتهای كتاب نیز مخاطب را به منابع دست اول گروههای تكفیری ارجاع میدهد.
نویسنده در این كتاب رد البغدادی را از سال 2004 میگیرد و مراحل قدرت گرفتن و تغییر عملكرد او را به مرور زمان دنبال میكند تا نشان دهد، او چگونه به موجودی ترسناك بدل شد كه یكی از خطرناكترین رهبران گروههای تروریستی در جهان محسوب شود. در این كتاب كه بررسی علمی را با روایت نرم خود همراه میكند، میتوان به تصویر نسبتا خوبی از البغدادی رسید.
برشی از كتاب:
بغدادی از فراز منبر خطبه خواند: «خدای باریتعالی فتح و ظفر را به برادران مجاهدتان ارزانی داشت و پس از سالها جهاد، صبر و نبرد با دشمنان خدا، قدرتشان را تضمین كرد. آنان در اعلام خلافت و انتخاب رهبر تسریع كردند. این فرض و واجبی بر گردن مسلمانان است كه قرنها فراموش شده و چهره زمین فاقد آن بود.»
زنده از درون داعش
نام نویسنده: یورگن تودنهوفر
نام مترجم: علی عبداللهی و زهرا معینالدینی
نام انتشارات: كولهپشتی
«ده روز با داعش» شرح سفر یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی همراه پسر و یكی از دوستانش به قلمرو داعش است. نویسنده در فصلهای دهگانه كتاب، مقدمات و ماجراهای پیش از سفر، شرح عینی ده روز اقامت و نیز پایان سفرشان را بهدقت بازگو میكند. نویسنده نخست به ریشههای داعش و شكلگیری آن میپردازد و به نقد سیاستهای غرب و اشتباهات آنها كه زمینهساز پیدایش طالبان و داعش شده، میپردازد و تروریسم اسلامی را مردود و اعمال داعشیها را غیراسلامی میداند. كتاب نثری ژورنالیستی دارد. نویسنده به چگونگی ورودش به مناطق اشغال شده توسط داعش و گفتوگو با برخی از داعشیها پرداخته است. گفتوگوهایی كه عمق تفكرات منحرف داعش را نشان میدهد. همچنین بخشی پایانی و جذاب اختصاص دارد به صحبتهای نویسنده با جوان آلمانی ملحق شده به داعش. او در این بخش از زاویه تازهای به مسائل پیرامون داعش و خبرهای مربوط به آنها پرداخته و بنگاههای دروغ پراكنی آنها درباره تعداد نیروها، امكانات و ... تحلیل میكند.
برشی از كتاب:
خودمان را برای حركت آماده میكنیم. چمدانهایمان را برمیداریم و با دو مراقب راه میافتیم. پس از آن كه به محل استراحت آن شب میرسیم با چند نفر از پیكار جویان به گفتوگو میپردازیم كه بخشی از گفتههای پیكارجوها عبارت است از:
درباره كفر: تمام كفار جایشان در جهنم است. وظیفه ما بیداری آنهاست، چرا كه كفر بزرگترین گناهان است. ما كار نیك میكنیم و كار ما به كار كسی میماند كه خیال دارد كسی را هنگام پایین پریدن از صخرهای نجات بدهد.
درباره مجازاتهای داعش: مجازاتهای داعش فیض الهی و رحمت است، چون مانع مجازاتهای دیگر در جهنم میشود.
درباره شیعیان: شیعیان مسلمان نیستند. آنها یكتاپرست نیستند، چون به امامانشان توسل میجویند و آنها را مقدس میدانند.
درباره نیروهای تازهوارد هر روزه: آدمهایی كه در وطنشان دیگر امیدی ندارند.
كاش در رقه نبودم!
نام كتاب: من در رقه بودم (خاطرات محمد الفاهم(ابوزكریا) عضو جدا شده داعش)
پدید آورنده: خاطرهنگار: هادی یحمد
ترجمه: وحید خضاب
نشر: نارگل
نام كتاب این است؛ «من در رقه بودم». درست خلاف عبارتی است كه در عنوان این بخش آورده ایم. این كتاب حكایت جوانی آلمانی - تونسیتبار به نام «ابو زكریا» است كه پس از ظهور «داعش» فریب وعدههایش را خورده و راهی سرزمین «شام» میشود. اما خیلی زود میفهمد، این وعدهها سرابی بیش نبوده است. لذا از رقه فرار كرده، به تونس بازمیگردد و در آنجا دست تقدیر او را در مسیر هادی یحمد، نویسنده تونسی قرار میدهد. طی دیدارهایش با یحمد آنچه در رقه و نبردهای داعش بر سرش رفته را نقل میكند تا این نویسنده تونسی آن را به صورت كتابی چاپ و منتشر كند. روایتهای او چنان تكاندهنده و تلخ است كه انگار مدام با خودش میگوید كاش در رقه نبودم و نمیدیدم آنچه را كه دیدهام.
در این كتاب با روایتهای عجیبی از زبان ابوزكریا روبهرو هستیم. او در بخشی از كتاب میگوید كه در میان نیروهای داعشی یك نفر چنان افراطی بوده كه حاضران طردش میكردند. حالا فكرش را بكنید آدمی كه داعشیها او را تندرو بدانند دیگر چه اوضاعی خواهد داشت! شاید هم باید از این روایت ترسید، مردی كه روزی القاعده را ترك كرد، داعش را راه انداخت و شاید همین بریدههای بعدی هم بشوند خطراتی بزرگتر برای آینده.
برشی از كتاب:
اینكه سربازان دولت خلافت سر بعضی افراد را میبریدند، فقط یك پیام رعبآفرین برای دنیا نبود، بلكه پیام قاطعی به همه سربازان و طرفداران خود دولت در قلمرواش نیز محسوب میشد. در حقیقت، بریدن سر افراد، یك پیام «تضمینی» بود مبنی بر اینكه هر كس با دولت خلافت بجنگد یا در مقابل آن شورش كند، سرنوشتی جز جدا شدن سرش با خنجر تیز نخواهد داشت. شاید چیزی كه از بریده شدن سر فرد (از گوش تا گوش) درناكتر باشد، شكنجه روحی قربانی است كه پیش از بریده شدن سرش با دیدن خنجر تحمل میكند.
منبع: روزنامه جام جم