میان خاطرههایش نمیدانستی کی بخندی، کی بغض کنی و چه زمانی از فرط تعجب چشمانت از حدقه بیرون بزند. شبها جوانترهای روستا دور تا دور جمع میشوند و کشیک میدهند که به روستایشان حمله نشود یا مخفیانه پای در منزلشان مین نکارند که صبح بسمالله میگویی و قدم بیرون میگذاری با انفجار مین در بهترین حالت پاهایت را از دست بدهی. اگرچه این خاطره جوانهای پاراچناری، تجربه هر روز آنهاست اما بسیار جای سوال است بعد از این چند دهه، چه چیزی آنها را تا این حد مصمم به دین و انقلابی که به آن تعلق دارد، نگه داشته است؛ حال آنکه سیدعارف حسینحسینی- خمینی پاکستان- 30 سال پیش به ضرب گلوله سمی به شهادت رسید و امروز نسل جدیدی از شیعیان پاکستان مصممتر از قبل شیعه و انقلابی و مسلمان ماندهاند. امروز به بهانه شهادت سیدعارف حسینی، گفتوگویی داشتیم با سهیل کریمی، کارگردان مستند «زخم پیوار» که به پاراچنار در پاکستان سفری مخفیانه داشته و از نعمت امنیت و آرامشی سخن گفته که هیچ روزی اهالی پاراچنار به چشم خود ندیدهاند اما هر روز به عقیده خود استوارتر میمانند. سیدعارف حسینی از جمله شاگردان پاکستانی حضرت امام خمینی(ره) در نجف بود که مبارزات عدالتخواهانه خود را از همان جا و در اعتراض به ظلمی که به آیتالله حکیم میشد آغاز کرد که این کار موجب شد تا ایشان از عراق اخراج شود. فعالیتهای انقلابی سیدعارف حسینی باعث شد او در ایران نیز جایی نداشته باشد تا پس از دستگیری توسط ساواک از ایران هم اخراج شود و تا انتهای عمر در پاراچنار فعالیتهای دینی و انقلابی خود را پیش ببرد. او که در 14 مرداد 1367 در مدرسه دارالمعارف الاسلامیه پیشاور هدف گلوله افراد ناشناس قرار گرفت، امروز مدفنش در پاراچنار تبدیل به مزاری بیتجمل برای تجدید عهد انقلابیون پاکستان شده است.
*** شیعیان ساکن در هر منطقه از جهان، مختصات خاص خود را دارند. نیجریه، عراق، لبنان، افغانستان و... هرکدام شیعیانی مخصوص به خود با نگاهی خاص و سبک زندگی متفاوتی دارد. این مسأله برای شیعیان پاکستان هم صادق است. لطفا شرحی از وضعیت زندگی شیعیان در پاکستان، بویژه منطقه پاراچنار ارائه دهید.
رویهمرفته تشیع در دنیا به گونهای خود را وامدار ایران و ایرانی میداند، علقهخاطر اولیهای بهواسطه اهلبیت علیهمالسلام بویژه در ایرانیها بهوجود آمد و به همان وسیله در علوم مختلف حضور پیدا کردند و با آن اسلام نابی را معرفی میکردند که از جانب حضرت رسول آمده بود. از سوی دیگر شرق آسیا، نه فقط تشیع که اسلامشان را وامدار ایرانیها بودند، چون بهواسطه ایرانیها بود که با آموزههای اسلام آشنا شدند و در این میان شبهقاره هند با فرهنگ و دین ایرانیها قرابت نزدیکی پیدا کرد. اکثریت این جماعت هم بعد از استقلال پاکستان، در غرب شبهقاره هند ساکن شدند. این نگاه پاکستانیها به ایرانیها نگاهی عمیق و برادرانه بوده است که بعد از انقلاب با توجه به مقوله تاسیس نظامی با محوریت اسلام شیعی، مورد استقبال پاکستانیها قرار گرفت. در این زمینه میتوان به شخصیت سیدعارف حسینی اشاره کرد که از شاگردان امام(ره) در نجف اشرف بودند و به خاطرات مبارزاتی که داشتند از عراق اخراج شدند و بابت ادامه فعالیتها، ساواک ایشان را در ایران دستگیر میکند و بعد از مدتی از ایران هم اخراج میشوند. بعد از انقلاب بابت شناختی که حضرت امام از این شاگرد برجستهشان داشتند، به عنوان نماینده حضرت امام در پاکستان معرفی و به عنوان زعیم شیعیان پاکستان شناخته میشوند. این مساله به عمق تشیع پاکستانیها ژرفای بیشتری میبخشد و همین باعث میشود نگاه مردم پاکستان درباره انقلاب اسلامی کاملا بهروز باشد، زیرا در اصل شالوده انقلاب اسلامی را از اصل سرچشمه یعنی سیدعارف حسینی دریافت میکردند. یعنی به اندازهای ایشان به امام و نظریاتشان عالم بودند که بهسرعت نظرات امام در پاکستان اجرا میشد؛ این درحالی بود که شیعیان انقلابی کشورهای دیگر مجبور بودند با واسطه، با رویکردهای انقلاب اسلامی آشنا شوند. حضور شهید سیدعارف حسینی باعث شد بعد از دههها اقدامات وحدتگرایانه ایشان، نگاهی متفاوت به اسلام در فضای رادیکال پاکستان به وجود آید. فضای پاکستان از چه نظر تا این حد به افراطگرایی رسیده بود که اقدامات سیدعارف تا این حد مهم شمرده میشود؟
باید بدانیم بنیان تاسیس کشوری به نام پاکستان بهرغم آنچه در تاریخ گفته میشود لزوما به دلیل استقلال مسلمانها نبود، بلکه میتوان گفت کل مساله جدایی پاکستان از هندوستان یک طرح انگلیسی بود؛ در واقع نیت این نبود که مسلمانها به خواستهشان برسند، چهبسا اگر کشور پاکستان جزئی از هندوستان بزرگ میماند، مسلمانها به اهداف بیشتری میرسیدند، تا اینکه جدا شدند و کشوری با تابلوی جمهوری اسلامی پاکستان اما لائیک بهوجود آمد. روح تناقضآمیز این کشور با نام آن تا جایی پیش رفته است که اگر یک مسلمان آرمانخواه و مبارز در آنجا برجسته شود، بسیار تحت فشار خواهد بود. سالها کشور پاکستان به همین منوال گذشت تا آنکه شیعیان پاکستان با مقوله انقلاب اسلامی آشنا شدند. در همین حال دشمنان احساس خطر کرده و در پاکستان شروع به اختلافافکنی کردند و اولین گروههای تکفیری به عنوان «سپاه صحابه» شکل گرفت که نقش اصلی را در تفرقه و کشتار شیعیان بر عهده داشتند. فعالیت آنها با دلارهای نفتی عربستان تداوم یافت. این گروه با حمایت و چراغ سبز دولتهای وقت پاکستان- مثل دولت کودتایی ضیاءالحق- مواجه بود که در سالهای ابتدایی جنگ به عنوان یکی از همپیمانان صدام شناخته میشد. در همین زمان بود که شهید سیدعارف شکفت و به معرفی هرچه بیشتر انقلاب اسلامی همت کرد. منش او برخلاف رفتاری بود که سپاه صحابه طلب میکرد و آنها با اختلافافکنی و خشونت میخواستند اسلامشان را معرفی کنند و در عینحال شهید عارف با عطوفت، نوعدوستی و وحدتگرایی به دنبال معرفی و ترویج اسلام بود. مصداقی از وحدتگرایی شهید عارف حسینی در خاطر دارید؟
اوایل انقلاب 57، انقلاب مجاهدین افغانی علیه حکومت کمونیستی افغانستان انجام شد که نتیجه این انقلاب آواره شدن تعداد زیادی از آنها به سمت مرزهای پاکستان بود. آنها عمدتا در ایالت کرومیجنسی به مرکزیت پاراچنار ساکن شدند و بهرغم اینکه پاکستان به آنها اعلام کرده بود از آنها حمایت میکند اما عملا هیچ امکاناتی برایشان فراهم نکرده بود که شهید سیدعارف در همین زمان حکمی را برای تمام شیعیان منطقه صادر کرد که اینها همه میهمانان شما هستند. این مساله در حالی رخ داد که آنها رگههایی از سلفیگری هم در خود داشتند. اینها آمدند در زمینهای اهالی پاراچنار چادر زدند و وقتی زمستان شد، شیعیان به آنها اجازه ساخت کلبههایی در زمینهای خود دادند. این اتفاق تداوم یافت و کلنیهایی از آنها تحت عنوان مهاجران افغانی شکل گرفت که با وجود آنکه سلفی بودند و بعدها هم دست به کشتار شیعیان زدند، تحت حمایت و کمک شیعیان پاراچناری قرار گرفتند. از سوی دیگر هر جایی از پاکستان هم که علیه مسلمانها ظلم میشد، علم دادخواهی شهید سیدعارف بلند بود که یکی از اقدامات ایشان راهپیمایی عظیم 250 کیلومتری از شهر پاراچنار تا پیشاور بود. اینها نشانههایی بود از اینکه ایشان دارد بهدرستی قدم برمیدارد و انقلاب اسلامی را هم بهدرستی شناخته و معرفی میکند؛ برخلاف آن چیزی که سپاه صحابه با دلارهای نفتی عربستان و سیاستهای آمریکایی و انگلیسی بنا داشت از اسلام معرفی کند. شهید سیدعارف به هیچ وجه مقابله به مثل نکرد که باعث شد بسیاری از مردم اهل تسنن در پاکستان علیه تکفیریها اعتراض کنند و به مرام و روش شهید سیدعارف بپیوندند. در آخر هم مخالفان به این نتیجه رسیدند که تنها عامل مقابله با جمهوری اسلامی این است که شهید سیدعارف را به طور کلی از میان بردارند که به ترور ایشان در پگاه 14 خرداد 67 منجر شد. حضرت امام(ره) در پیامی که به مناسبت شهادت شهید سیدعارف حسینی منتشر کردند، تأکید بسیار ویژهای بر مقوله اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی و تقابل بین این دو داشتند، آن عبارات از جمله مسائل بسیار مهمی بود که امام مطرح کردند و همچنان برجسته مانده است. پرداختن به چنین مضمونی آیا ارتباط مستقیمی با شهید سیدعارف حسینی دارد یا شهادت ایشان بهانهای بوده تا مساله اسلام ناب و اسلام آمریکایی مطرح و برجسته شود؟
شهدای بزرگ بسیاری در کشورهای دیگر بودند که به اندازه شهید سیدعارف حسینی به امام تعلقخاطر داشتند اما مقام این شهید از سایر عزیزان بالاتر بود. این تفاوت مرتبه را دقیقا در همین پیام امام میتوانیم مشاهده کنیم. حتی ریخته شدن خون ایشان را شروع حرکت بعدی مسلمانان در دنیا میدانستند. حضرت امام ارزشی که برای شهدای بزرگ و عالم مثل شهید بهشتی، شهید مطهری و... قائل بودند، به همان اندازه ارزش برای ایشان و چهبسا بالاتر از بقیه قائل بودند و این در پیامشان تبلور داشت. فقدان شهید سیدعارف، ضایعهای را به جهان اسلام وارد آورد که امام باز هم در پیامشان اشاره میکنند اما با این وجود خون ایشان را موجب برکاتی میدانند که ما برکتش را امروز در شیعیان پاکستان مشاهده میکنیم. بدونشک شما برای ساخت مستند «زخم پیوار» با شهید سیدعارف حسینی آشنایی کامل داشتید اما آیا با حضور در منطقه پاراچنار تغییری در این نگاه بهوجود آمد؟!
من اصلا پاراچنار را با شهید عارف حسینی شناختم و اینکه اسم مستند را زخم پیوار گذاشتم و مرکزیت فعالیتم هم در همین روستای پیوار بود، به دلیل وجود مقبره شهید عارف حسینی در این روستا بود که زادگاه ایشان هم هست. سعی داشتیم حول محور شخصیت ایشان این مستند را تولید کنیم اما نگاه من به ایشان همان نگاه قبلی بود که قبل از سفر به پاراچنار نسبت به ایشان داشتم، منتها شاید بتوانم بگویم تاثیرات این شهید در پاکستان را عمیقتر متوجه شدم؛ اینکه شخصیت و نگاه ایشان تا چه حد در معادلات پاکستان نقش داشته است. اگر بخواهید شهید عارف حسینی را در یک عبارت تعبیر و توصیف کنید، چه خواهید گفت؟
حتما دیدهاید که وقتی در گذشته کسی شهید میشد، علما به او پسوند ثانی الحاق میکردند. من به جرأت میتوانم بگویم شهید سیدعارف حسینی، «خمینی ثانی» بود.