۱۳۹۷/۰۲/۲۷
۱۱:۴۷ ق٫ظ

شهاب اسفندیاری گفت: تجربۀ سوریه باید برای فرماندهان نظامی ما اهمیتِ کار رسانه‌ای،ِ کارِ فرهنگی و تبلیغی را روشن کرده باشد. ما برای پروژه‌ اقتصادی می‌گوییم باید پیوست فرهنگی داشته باشد، ولی برای یک عملیات نظامی که ملت قرار است پشتیبان آن باشد پیوست فرهنگی و رسانه‌ای آماده نمی‌کنیم

پرونده مدافعان فرهنگی حرم - 1 «شهاب اسفندیاری»

شهاب اسفندیاری: چرا برای کار نظامی‌مان پیوست فرهنگی‌رسانه‌ای نداریم؟/ باید دایره اقناع مخاطبان را از طرفداران انقلاب فراتر ببریم

خبرگزاری فارس- مصطفی وثوق‌کیا: بیش از 6 سال از حضور مستشاری ایران در سوریه برای کمک به دولت قانونی سوریه و مقابله با گروهک‌های تکفیری تروریستی می‌گذرد. در 6 سال حضور ایران در سوریه و عراق نزدیک 2000 شهید داده‌ایم اما هنوز درباره نفس این حضور در داخل کشورمان نداهایی شنیده می‌شود و شبهات هم زیاد است ولی با این حال سیستم فرهنگی کشور هنوز آن واکنش به موقع و به هنگام را در این باره از خود نشان نداده است.

در حوزه‌هایی مثل شعر حضور شاعران خوب و قوی است. شعرا در صف مقدم واکنش به مسائل سوریه و بحثی چون مدافعان حرم هستند. در عرصه داستان و موسیقی آثاری تولید شده امیدوارکننده است. در عرصه فیلم و تصویر مستندسازان پیشگام این حرکت بوده‌اند و تاکنون تعداد زیادی از مستندسازان کشورمان در سوریه و عراق آثاری مناسب تولید کرده‌اند. عکاسان نیز از این سهم بی‌نصیب نمانده‌اند و با تصاویرشان حضور خود را اعلام کرده‌اند

در این میان فیلمسازان سهم کمتری داشته‌اند. تاکنون چهار فیلم سینمایی مستقل درباره سوریه ساخته شده که آخرین آنها «به وقت شام» بود که در جشنواره اخیر به نمایش درآمد. در عرصه سریال نیز کاملا دست خالی هستیم.

حال باید پرسید که در سوریه بعد از داعش ما باید چه کنیم؟ روزی حضور نظامی تمام خواهد شد و ما باید دستاورد شش سال حضور را برداشت کنیم. هنوز یادمان نرفته در بوسنی چه کردیم و بعد ازجنگ به امان خدا رها کردیم و آمدیم و عربستان شد صحنه گردان فعالیت های دینی و فرهنگی.

**

در اولین قدم سراغ شهاب اسفندیاری رفتیم. رئیس دانشگاه صداوسیما که سابقه تالیف کتاب‌های متعدد در حوزه سینما و نیز مستندسازی را در کارنامه خود دارد. «جهان‌شهری‌ها» مشهورترین اثر وی است که به موضوع مسلمانان خارج از ایران پرداخت که درهنگام پخش با استقبال شدید روبرو شد و به پنج زبان نیز ترجمه شد.

مشروح گفت‌وگوی فارس با شهاب اسفندیاری را بخوانید.

***

6 سال است به واسطۀ ظهور گروه‌های تکفیری و تصرف بخش‌های عمده‌ای از خاک دو کشور عراق و سوریه، به دعوت آنها حضور مستشاری داریم. ابتدا این حضور، مخفیانه و غیررسمی بود و حتی شهدایی که بعداً به شهدای مدافع حرم مشهور شدند خیلی غریبانه و بعضاً مخفیانه تشییع می‌شدند و سعی می‌کردیم به اصطلاح صدایش درنیاید! بعد از شهادت شهید باغبانی ـ مستندساز ـ و فیلمی که از بی‌بی‌سی درباره حضور ایران در سوریه پخش شد، این موضوع علنی شد.

هم‌‌اکنون بعد از اعلام شکست داعش، ما از سوریه و عراق چه می‌دانیم و چه روایتی داریم به مردم ارائه بدهیم که بگوییم این حاصل زحمات ماست؟ به غیر از نمودِ بیرونی آن که شهدای مدافع حرم است، ما چه کردیم تا مردم ما بدانند منطق حضور کشورمان در خط مقدم مبارزه با گروه‌های تروریستی و تکفیری چه بوده است؟

در زمان جنگ اولِ خلیج‌فارس در زمان بوش پدر ژان بودریار_ که یک فیلسوف معروف فرانسوی است_ مقالۀ مهمی نوشت که بعدها مبنای خیلی از تحلیل‌ها و تفسیرها راجع به عصر رسانه‌ایِ جدید شد؛ عصری که در آن تصویر از واقعیت مهمتر است. تصویر از واقعیت واقعی‌تر است و در دیدگاه فلسفی ایشان تشخیص تصویر از واقعیت دیگر ممکن نیست. اینقدر تصاویر ما را احاطه کرده است که ما هیچ دسترسیِ مستقیمی دیگر به واقعیت نداریم. آن جنگ جنگِ سی‌ان‌ان بود؛ جنگی بود که بیش از آنکه در میدان‌های نبرد رخ دهد، در آنتن شبکه سی‌ان‌ان در حال وقوع بود. هیاهو و سروصدای جنگ در سی‌ان‌ان خیلی بزرگتر از صدای انفجارهای واقعی جنگ بود.

تجربۀ سوریه باید برای همۀ فرماندهان نظامی ما اهمیتِ کار رسانه‌ای،ِ کارِ فرهنگی و تبلیغی را دوچندان روشن کرده باشد. ما چطور برای پروژه‌های اقتصادی و صنعتی می‌گوییم باید پیوست فرهنگی داشته باشد، ولی برای یک عملیات نظامی که تمام ملت قرار است درگیرش شود، پشتیبان آن باشد و حمایتش کند، پیوست فرهنگی و رسانه‌ای آماده نمی‌کنیم؟

از آن زمان یعنی اوایل دهه 90 دورۀ جدیدی در رابطه رسانه و جنگ آغاز شد که طراحان نظامی جنگ‌ها در کنار طراحان استراتژی‌های رسانه‌ای و پروژه‌های تبلیغاتی می‌نشستند و عملیات طراحی می‌کردند یا همزمان با تانک‌ها، دوربین‌ها هم وارد صحنه جنگ می‌شدند.

*منطق عملیات نظامی ما به خوبی در رسانه منتقل نمی‌شود

این نکتۀ خیلی مهمی است که الان بعد از حدود 20 سال به نظر می‌آید هنوز برخی از نظامیان ما با اهمیتش آشنا نشده‌اند. اگر ما چنین نگاهی به جنگ داشتیم و اهمیتِ نسبتِ کار رسانه‌ای همزمان به موازات یا پیش از کار نظامی را درک می‌کردیم، الان با این مشکلاتی که در توجیه و اقناع بخشی از افکار عمومی با آن مواجه بودیم شاید با آن مواجه نبودیم. همین که شما می‌گویید ابتدا اینگونه عمل شد و بعد آنگونه عمل شد؛ یعنی ما استراتژیِ دقیق و مدونی نداشتیم، همین که در یک جایی استناد می‌‌‌شد به اینکه ما صرفاً مستشار هستیم و هیچ‌گونه مداخله‌ای نداریم، یک جایی استناد شد مدافع حرم و یک جایی بحث شد که منافع ملی. داعش داشت منافع ملی ما را تهدید می‌کرد و اگر ما آنجا نمی‌جنگیدیم، داخل مرزهای ما می‌شد. استدلال و منطقی که پشت عملیاتِ نظامی ما بود در زبان رسانه به خوبی منتقل نمی‌شد و همواره با اختلال بود و طبیعی هم هست وقتی ما دست‌ نگه می‌داریم و برنامه و استراتژی تصویری نظامی نداریم، دشمن که بیکار نمی‌نشیند.

 

او برای اینکه تصویرِ مطلوب خودش را از کار ما بدهد، شبانه‌روز و سخت مشغول کار است. او شاید بهتر از ما می‌فهمد عملیات ما چه اهداف راهبردی دارد؛ لذا برای به شکست رساندن آن اهداف راهبردی، طراحی و برنامه‌ریزی‌های رسانه‌ای خودش را می‌کند.

*چرا برای کار نظامی‌مان پیوست فرهنگی‌رسانه‌ای نداریم؟

تجربۀ سوریه باید برای همۀ فرماندهان نظامی ما اهمیتِ کار رسانه‌ای،ِ کارِ فرهنگی و تبلیغی را دوچندان روشن کرده باشد. ما چطور برای پروژه‌های اقتصادی و صنعتی می‌گوییم باید پیوست فرهنگی داشته باشد، ولی برای یک عملیات نظامی که تمام ملت قرار است درگیرش شود، پشتیبان آن باشد و حمایتش کند، پیوست فرهنگی و رسانه‌ای آماده نمی‌کنیم؟

*سردارسلیمانی خودش رسانه است

البته در این زمینه واقعاً شخص سردار سلیمانی به نظرم یک استثناء است. او هم به جهاتی خودش یک رسانه است. من نمی‌دانم این حرکات و طراحی‌های باصطلاح رسانه‌ای و قطعات کوتاهی که گاهی اوقات از ایشان منتشر می‌شد، واقعاً  غریزی و با هوش ذاتی ایشان درمی‌آمد یا برنامۀ مدون و طراحی پشت آن بود. من بعضی اوقات می‌ماندم؛ چون بعضی افراد واقعاً یک هوشمندی در کارِ تبلیغ و رسانه دارند که غریزی است.

همین که ایشان با لباس غیرنظامی در خط مقدم نبرد ظاهر می‌شد، خودش یک پروژۀ رسانه‌ای ـ فرهنگی بود. شاید اگر ما می‌خواستیم ده‌ها کارشناس رسانه‌ای و فرهنگی بنشینند، ایده بدهند که چگونه صلابت و اعتماد به نفس و اقتدار ایران را در این میدان نبرد سنگین به تصویر بکشیم، نمی‌توانستیم مانند ایشان عمل کنیم.

بعد از عملیاتی که داعش در مجلس و در حرم امام داشت یک عملیات موشکی انجام دادیم. نه قبلش و نه بعد از آن، اصلاً استراتژیِ تبلیغی راجع به آن نداشتیم و مشخص نبود که ما چه کردیم.

در خارج اینگونه است که یک سیاستمدار می‌خواهد آب بخورد یا جایی حضور پیدا کند، یک مشاوره رسانه‌ای قبلش همه چیز را کنترل می‌کند. زاویۀ دید، رنگ کت و شلوار، لبخند در کادر و در قاب دوربین همه طراحی می‌شود. شما خاطرات و عملکردِ اَلسدر کَمبل، مشاور رسانه‌ایِ تونی‌بلر را ببینید در مستند «اخبار از شماره 10» که چگونه بِلر را مدیریت می‌کرده، ولی اینجا برخی شخصیت‌های ما حرکاتی انجام می‌دهند که بعداً مسئولان روابط عمومی باید آن را جمع کنند!

 

سردار سلیمانی واقعاً اینگونه نبود. هیچ اشتباهی از او در این میدانِ حساس نبرد نمی‌دیدید و هر تصویر و گزاره‌ای و جملات و بیانیه‌هایی که از ایشان منتشر می‌شد، بسیار هوشمندانه، موثر و دقیق بود. گویی که واقعاً یک تیم مشاوره تبلیغاتی نشستند و طراحی کردند. منتها یک نفر ممکن است چنین نبوغ و خودآگاهیِ رسانه‌‌ای داشته باشد و این چنین به تعبیری رسانه‌آگاه باشد؟ نمی‌شود برای همه چنین کرد، برای همین شما می‌‌بینید برخی از عملیات‌ها و اتفاقاتی که رخ می‌داد، حتی مدیران رسانۀ ملی هیچ آگاهی و پیش‌زمینه‌ای نداشتند که این را چگونه باید منعکس کنند.

*حتی در حمله موشکی به داعش هم استراتژی تبلیغی نداشتیم

من در بعضی از جلساتی که در رسانۀ ملی داشتیم، می‌دیدم اتفاق مهمی افتاده ولی طراحی دقیقی برای آن نداریم. بله ملاحظات امنیتی و رده‌بندی خبر در ابعاد نظامی همه جا هست، اما مگر بقیه چه می‌کنند؟ چطور وقتی کشورهای دیگر یک عملیات موشکی انجام می‌دهند، قبل و بعد و محلِ اثباتش از همه چیز آن تصویر وجود دارد؛ چون می‌دانند بدون تصویر آن عملیات یعنی هیچ، بدون تصویر آن عملیات را هر کسی می‌تواند هر طوری بخواهد تفسیر کند. بگوید نخیر عملیاتی در کار نبوده!

ما مثلاً بعد از عملیاتی که داعش در مجلس و در حرم امام داشت یک عملیات موشکی انجام دادیم. نه قبلش و نه بعد از آن، اصلاً استراتژیِ تبلیغی راجع به آن نداشتیم و مشخص نبود که ما چه کردیم.

البته از آن تصویر و فیلم داشتیم؟

اولین تصویر را یکی با موبایل گرفته بود که ما داریم موشک می‌زنیم. موشک که پرتاب می‌کنید. یک عده صدایش را می‌شنوند. بعد هنوز رسانه ملی تصویر نداشت، ولی در شبکه‌های مجازی با موبایل تصویر بیرون آمده بود. این نشان می‌دهد آن تدابیر لازم را نداریم. بالاخره همۀ نهادها و دستگاه‌های نظامی یکسری خبرنگاران مورد اعتماد دارند که آنها را می‌شناسند. صلاحیت و سوابق آنها و تمام ارزیابی‌هایی که در حفاظت و اطلاعات است، راجع به او انجام می‌دهند و با آن خبرنگار کار می‌کنند، ولی وقتی ما چنین مساله‌ای را تمهید نکنیم چه می‌شود؟ خبرِ مهم و عملیاتِ مهم ما در معرضِ تفاسیر و تحریف قرار می‌گیرد. یعنی عملاً ما داریم یک عملیات بسیار بزرگ انجام می‌دهیم، اما در معرض واژگون جلوه دادن قرار می‌دهیم.

 

* باید دایره مخاطبانمان را از طرفداران انقلاب فراتر ببریم

در داستان سوریه هم این مساله وجود دارد. خیلی مهم است یک عده که شاید حتی از نظر ایدئولوژیک و مذهبی خیلی نسبتی با نظام نداشتند از فضای خارج از کشور شروع به دفاع از حضور ایران در سوریه کردند؛ در قالب استدلال‌های دفاع از امنیت ملی و دفاع از منافع ملی.

این خودش، نقطۀ عطفی بود که ما دایرۀ مخاطبین‌مان را در طراحی تبلیغات فقط حلقۀ حامیان و طرفداران و مدافعان نظام و انقلاب نبینیم، چون توجیه و اقناع آنها شاید خیلی کارِ سختی نباشد ولی ما یک طیف‌های دیگری هم داریم که باید برای آنها برنامه داشته باشیم، باید برای آنها یک دستور کار، یک ادبیات، یک نحوۀ تنظیمِ متفاوتی داشته باشیم.

طبق صحبت‌های شما متوجه شدم که پیوند نظامی و رسانه‌ای ما ناقص عمل کرده است. در داخل، سایر دستگاه‌های فرهنگی ما چطور عمل کردند؟ وقتی دیگر همه می‌دانستند ما در سوریه حضور داریم، خیلی از دستگاه‌های ما دیگر نیاز به هماهنگی با نیروی نظامی و سپاه نداشتند؛ مانند سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، سازمان اوج و غیره و... این سازمان‌های فرهنگی در این زمینه بودجه می‌گیرند و کار می‌کنند، اینها در این نارسایی ما سهمی ندارند؟

چرا ولی احتمالاً اگر به آنها هم بگویید می‌گویند ما در جریانِ خیلی از این مسائل نبودیم؛ نکتۀ من این است که اگر یک عملیات نظامی، طرح راهبردیِ فرهنگی و رسانه‌ای‌اش همراه با طراحی عملیات طراحی نشود و آماده نباشد نه فقط افکار عمومی بلکه همان نهادهای رسانه‌ای و فرهنگی که باید آن را پشتیبانی کنند هم، دچار اختلال و گیجی خواهند بودند؛ ما از چه زمانی شروع کردیم که هنرمندان‌مان را ببریم سوریه؟ چند سال گذشته بود، اما خیلی تصمیم خوبی بود که خیلی دیر گرفته شد!

 

 

به نظر می‌آید در برخی از حوزه‌ها این تصوری که وجود دارد که ما مثلاً برخی از مطالب را پنهان نگه داریم یا نگوییم چون ممکن است فلان شود، در شرایط رسانه‌ای امروز اگر شما خبر را نداشته باشید، دیگران خبر شما را خواهند ساخت. اگر تصویر نداشته باشید دیگران تصویر شما را خواهند ساخت؛ لذا این تصور که ما چیزی را نگوییم به امید اینکه پنهان بماند وجهی ندارد. ما این را در عرصه‌های مختلف تجربه کردیم و دیدیم که به ضررمان تمام شده است. اگر موضوعی وجود دارد ما باید آن را پنهان کنیم و باید از راه خودش عمل کنیم؛ همانطور که در رسانه‌های غربی وقتی می‌خواهند یک موضوعی به حاشیه رانده شود از طریق بزرگنمایی و برجسته‌سازیِ یکسری اخبار دیگر این اتفاق می‌افتد اینگونه نیست که چیزی راجع به آن نگویند، می‌گویند ولی طوری می‌گویند که آن اتفاق در حاشیه باشد.

 

ما فکر می‌کنیم اگر کلاً راجع به یک اتفاقی چیزی نگوییم، دیگران هم چیزی نمی‌گویند! این یک جنگِ مهمِ منطقه‌ای است و قدرت‌های عالم در آن درگیر هستند و اگر ما برای آن برنامه‌ریزی نکنیم، دیگران برنامه‌ریزی می‌کنند و همین اتفاق هم افتاد.

*وقتی رهبری از هنرمندان برای آینده ایران در منطقه برنامه خواستند

یک مساله هم افکار عمومی ماست. مساله‌ای که به نظر مهم‌تر از آن افکار عمومی است. جهان اسلام، جهان عرب، مردم سوریه است، ما باید برای هر کدام از اینها برنامه‌ریزی کنیم. من اخیراً شنیدم در دیدارهایی در یک سالۀ اخیر که حضرت آقا به برخی از هنرمندان گفتند شما چه فکری برای آیندۀ حضورِ ایران در منطقه دارید؟ چون بالاخره وقتی ما می‌خواهیم در کشوری که هم عقیده ماست، حضور داشته باشیم، این حضور لازم است با برنامه‌ریزی‌های فرهنگی همراه شود. اگر نتوانیم ارتباطِ خوب فرهنگی با ملت سوریه برقرار کنیم، این همه هزینه‌ای که در دفاع از سوریه شده است، می‌تواند خیلی راحت از دست برود؛ همان‌طوری که در تجربۀ افغانستان این‌طوری شد، یعنی ما این همه هزینه دادیم و در سقوط طالبان موثر بودیم ولی دیگران آمدند نفع آن را بردند، در بوسنی هم همینطور شد.

*حضور مردم در تشییع شهید حججی نشان داد مردم در ماجرای سوریه همراه هستند

الآن شما فکر می‌کنید افکار عمومی دربارۀ حضور ما در سوریه اقناع شده است؟ یعنی آنقدر مطمئن است که فکر می‌کند حضور ما لازم است و هزینه‌ای که شد برای امنیت ملی ما بوده است؟

به نظرم وقتی ما با استقبال و تشییع‌ پیکر باشکوه از پیکر شهید حججی روبرو می‌شویم و امثال او و قشرهای متنوع و متکثری می‌بینیم که در این تشییع‌جنازه حضور پیدا می‌کنند، تکلیف مشخص است. برای من آن روز یک نشانه بود؛ آن مردمی که آمدند برای قدرشناسی از چنین شهیدی، قاعدتاً حضور آن شهید در آن عملیات و حضورِ آن رزمنده در آن عملیات برایشان، امرِ ارزشمندی بوده که اینطوری آمدند برای احترام به او؛ وگرنه اگر تصورِ ذهنی‌شان این بود که فردی رفته در عملیاتِ بیهوده‌ای در راستای اهدافِ سیاسی خاصی جانش را هدر داده است، آن حس احترام وجود نداشت؛ خصوصاً در یکی ـ دو سال اخیر و بعد از برخی حوادثی که در داخل کشور رخ داد و عملیات‌هایی که داعش داخل خاک ایران انجام داده، یک عده هوشیار و آگاه شدند و فهمیدند این مساله فقط یک مسالۀ سیاسی برای دفاع از حاکمیت  یک کشور نیست، مساله واقعاً منافع ملی و آیندۀ منطقه و کشور است.

 

*حاتمی‌کیا در «چ» درباره وضعیت منطقه هشدار داد

به نظرم خیلی به اجبارِ رویدادهایی که رخ داد و عینی مشاهده کردند، این را درک کردند. هرچند برخی از نخبگان ما از سال‌ها قبل این را متوجه شده بودند؛ کسی مانند ابراهیم حاتمی‌کیا وقتی که فیلم «چ» را ساخت به این نکته اشاره کرد که ببینید وضعیت کشورهای منطقه به کجا کشیده شده و ما باید مراقب باشیم که به آن وضعیت نرسیم. شاید این موضوع در آن زمان برای بعضی‌ها ملموس نبود و به مرور زمان آشکار شد. ولی همچنان به نظرم در بخش‌هایی از مردم و در بخش‌هایی از جامعه هنوز آن حدی که باید تاثیرگذار می‌بودیم و آن حدی که باید افکار عمومی را اقناع می‌کردیم و تهدید داعش برای ملت و کشورِ خودمان را جدی می‌کردیم، شاید هنوز موفق نشده باشیم.

 

*اعتماد به گفتمان نظام در مردم مرهون همکاری رسانه ملی و نیروی نظامی است

بخشی از مردم همیشه در هر زمینه‌ای شبهه دارند که ما کاری با آن نداریم. بخش دیگری از مردم ممکن است خبر نداشته باشند. فراگیرترین دستگاهِ فرهنگی و رسانه‌ای ما در این زمینه صداوسیماست. برای مردمی که خیلی ممکن است به اینترنت دسترسی نداشته باشند، صدا و سیما در این زمینه چقدر موفق بوده است؟

به نظرم هر آنچه که ما الان در باور و اعتماد به گفتمان نظام جمهوری اسلامی اعتقاد داریم، در خصوص حضور منطقه‌ای ایران و همچنین اقبالی که در توده‌های مردم نسبت به این حضور است، احترام و ادای دِینی که نسبت به شهدای مدافع حرم وجود دارد بخش عمده‌ای از آن مرهونِ همین اندازه همکاری نزدیک و صمیمانه‌ای است که بین رسانه ملی و نیروهای نظامی ما در این عملیات‌ها شکل گرفته است. من از نزدیک شاهد بودم که در برخی از موارد ارتباط خیلی خوبی هم برای اینکه اطلاع‌‌رسانیِ لحظه به لحظه شود، برقرار شد. بسیاری از دوستان ما سال‌هاست در سوریه دور از خانواده‌شان برای پوششِ رسانه‌ایِ عملیات‌های نظامی که رخ می‌دهد، حضور دارند. به هر حال ما آنچه که در وضع موجود داریم، حاصل کار رسانه ملی و همکاری نزدیکش با نیروهای مسلح است که مدافعِ منافع ملی ما هستند. منتها اگر در بخش‌هایی احساس می‌کنیم هنوز این شبهات و تردیدها وجود دارد، فارغ از کسانی که همیشه موضع دارند و اپوزیسیون هستند ولی آن طیفی که قشر خاکستری جامعه یا طبقه‌ای که خیلی موضع مشخص و دقیقی در این موضوع نداشتند و برای آنها ابهام داشت و باید برای آنها جنسِ متفاوتی کار می‌کردیم.

*باید برای اقناع افکار عمومی قشرهای دورتر از نظام هم برنامه‌ داشته باشیم

در خیلی از موضوعات ما پیام‌هایی که در راستای اهداف و آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی داریم را باید متناسب با مخاطبش دسته‌بندی و توزیع کنیم. ما گاهی اوقات همۀ پیام‌هایی که می‌‌خواهیم بفرستیم متناسب با یک مخاطب فقط دسته‌بندی می‌کنیم و این اشتباه است. این پیام به یک مخاطب دیگر اثری نخواهد داشت؛ چون متناسب با آن، ادبیاتش و گزاره‌ها و تصویرش و همه چیز آن متناسب با آن سامانِ فکری و ذهنی و پس‌زمینۀ فکری یک مخاطب خاص طراحی شده است. واقعاً اگر ما بخواهیم پشتیبانیِ یک پروژ‌ۀ فراگیر و عظیم ملی را در سطوح مختلف جامعه داشته باشیم، باید برای اقناع افکار عمومی آن قشرها هم برنامه‌های متفاوتی داشته باشیم.

این در مورد اقتصاد مقاومتی هم صادق است. رهبر معظم انقلاب در صحبت‌هایشان گاهی اوقات افرادی که نظام یا انقلاب یا شخصیت‌های حاکم را قبول ندارند، مخاطب قرار می‌دهند و می‌گویند شما ممکن است نظام را قبول نداشته باشید یا دل‌‌تان با نظام صاف نباشد ولی دلتان که به حال کشور می‌سوزد. آیندۀ ایران که برای شما مهم است. چرا ما از کالای ایرانی حمایت نمی‌کنیم؟ چرا برای کارگر ایرانی و کارِ فرزندان این سرزمین دغدغه نداشته باشیم؟ این یعنی اینکه من می‌پذیرم یکسری افراد هستند که با من از نظر ایدئولوژی، اعتقادی، مذهبی، سیاسی اختلاف دارند؛ ولی در حوزه‌هایی می‌توانیم اشتراک داشته باشیم و اگر بتوانیم آن حوزه‌ها را تعریف کنیم، وقتی چنین اشتراکی ایجاد می‌شود، من دیگر برای اقناع آن قشر نمی‌توانم همان استدلالی را استفاده کنم که برای یک حزب‌اللهی استفاده می‌کنم؛ ما در این زمینه کم کار کرده‌ایم.

 

*در سوریه معجزه رخ داد

در  سوریه، معجزه‌ای رخ داده که در تاریخ معاصر نظیر ندارد. در کشوری ابرقدرت‌ها همه اتفاق‌نظر کرده بودند تا حکومتی را تغییر دهند و این رخ نداد! در مقطعی از جنگ سوریه حتی روس‌ها کوتاه آمده بودند و قضیه داشت به سمتی می‌رفتکه توافقی شکل بگیرد و فقط ایران محکم ایستاد و گفت نه.

بعضی‌ها فکر می‌کنند ما به خاطر روس‌ها وارد این قضیه شدیم. روس‌ها بعد از اینکه دیدند موضع ایران محکم است و معادله تغییر کرده آمدند؛ وگرنه از ابتدا نبودند. پس این موفقیت، واقعاً برای ایران یک فتح‌الفتوح است. از نظر راهبردی، پوزۀ آمریکا در این قضیه به خاک کشیده شده و هیچ نمونه‌ای شما پیدا نمی‌کنید که آمریکا در 50 سال گذشته اراده کرده باشد که حکومتی را تغییر بدهد و نشده باشد، جزء ایران که آن هم خارج از ایران نه تنها انقلاب و نظام را در این 40 سال در همۀ توطئه‌ها حفظ کردیم. ولی جای دیگری هم پیدا شد که اینها خواستند، بعد این یک جا، دو جا شد، یمن و لبنان و عراق هم شد. خشم آنها الان از این است؛ این است آن عمقِ راهبردی.

*حتی ناهمراهان با ایدئولوژی خود را هم باید قانع کنیم

وقتی چنین فتح‌الفتوح و دستاورد بزرگی رخ داده که ما به زیاده‌خواهان و متجاوزان اجازه ندادیم به اهدافشان دست پیدا کنند، خیلی مهم است و اهمیت دارد که تلاش کنیم حتی کسانی که از نظر ایدئولوژی و مذهبی همراه ما نیستند را نسبت به آن قانع کنیم.

به نظر من در ارزیابی تبلیغات فرهنگیِ این جنگ، متاسفانه این جنس از مخاطب دیده نشد و زمانی استدلال‌های متفاوت در دفاع از این عملیات به میدان آمد که افراد دیگری از جای دیگری آمدند به دفاع از ما. یعنی یکسری از فعالان ایرانی در خارج از ایران آمدند به دفاع از سوریه با استدلال‌های متفاوتی و ما دیدیم می‌شد از این کارمان با یک زبان دیگری هم دفاع کرد، به نظرم اینها درس است.

من هنوز قانع نشدم که سیستم فرهنگی داخل کشور باید دنباله‌‌روی نیروهای مسلح باشد در زمینه سوریه. وقتی در خاک کشور سوریه حضور داریم، باید تصمیمات نیروهای نظامی را بپذیریم و با شرایط آنها کنار بیاییم، ولی در داخل اگر بخواهیم ایدئولوژی خودمان را تبلیغ کنیم دیگر نیروی نظامی خیلی موثر نیست، رسانه ملی و سازمان‌های فرهنگی دیگر که دست نیروی نظامی نیستند. اینها که نمی‌خواهند مغایر با آن سیستم تبلیغ کنند، می‌خواهند تبلیغ و ترویج کنند.

چه باید بگویند؟ وقتی یک عملیاتی است.

تبیین اصلِ ماجرا؛

تببین اصل ماجرا چه بود؟ ما در سوریه چه می‌کردیم؟

دفاع!

دفاع از چه؟

از امنیت ملی‌مان دفاع می‌کردیم؛

همین که شما می‌گویید تا دو سال اول اصلاً نبود. دو سال اول اولاً می‌‌گفتند نگویید ما آنجا هستیم. بعد هم اینکه این استدلال در آن زمان نبود.

بعد که بابش باز شد چه؟

بعد کم‌کم گفته شد. از ابتدا، رسانه اگر می‌خواهد تبلیغ کند، هنرمند می‌خواهد فیلم بسازد، موسسۀ فرهنگی می‌خواهد اثر تولید کند دو خطی قصه را باید داشته باشد که ما آنجا داریم چه می‌کنیم؟ از حرم دفاع می‌کنیم یک ادبیات است؛ یک تصویر است و یک چیزی می‌خواهد. به صلاح است ما فقط بگوییم به خاطر دفاع از حرم فقط آنجا هستیم؟ بحث‌های شیعه و سنی را باید در نظر گرفت. وقتی ما یک خط تبلیغی را می‌گوییم، ساده نیست؛ هزار و یک پدیده و عارضه دارد.

در همان بحث دفاع از حرم یک عده شبهه ایجاد می‌کنند که پس قضیه جنگ شیعه و سنی است! یک عده می‌گویند چرا ما نمی‌رویم از حرم ائمه در عربستان سعودی دفاع کنیم؟ یعنی هر گزاره‌ای که برای تبلیغ می‌خواهیم استفاده کنیم، باید سنجیده شود. اینطوری نیست که ما بگوییم شما بروید راجع به سوریه کارِ فرهنگی بکنید! ممکن است یک کاری کند ضدتبلیغ و نقض غرض شود.

 

لذا در همان مراحل اولیه یا در همان زمانی که دارد انجام می‌شود باید فکر کرد و مشارکت داد. ته حرف من این است که فرماندهان محترم نظامی ما باید این واقعیت را بپذیرند که در طراحیِ عملیات نظامی همزمان با آن به طراحی رسانه‌ای و فرهنگی هم بیندیشند. حتی به تصاویرش، حتی به سوژه‌هایش. در این زمینه ما حتی فیلم‌های سینمایی زیادی داریم که دولت‌های غربی وقتی می‌خواهند چنین عملیاتی را انجام بدهند، طراحان تبلیغی آنها حتی یکسری قصه از ابتدا می‌سازند. مثلاً فلان کودک یک جایی از مادرش جدا افتاده و نیروهای ما دارند می‌روند این کودک را نجات بدهند. برای آن درام می‌سازند. دیگر کلِ جنگ فراموش می‌شود. ببینید نیروی نظامی ما رفت کودک را نجات داد! اصلاً دروغ فیلم معروف «سگ را بجنبان» که رئیس‌جمهور آمریکا یک رسوایی در کاخ سفید به بار آورده با اشاره به ماجرای کلینتون است. بعد یک دفعه آمریکا تصمیم می‌گیرد به کشوری به خاطر تروریسم یا حقوق بشر یا بهانه‌های دیگر حمله کند، که اصلاً آن جنگ وجود خارجی ندارد؛ ولی تهیه‌کننده هالیوودی را استخدام می‌کنند و نشان می‌دهند دختر آواره‌ای دارد می‌آید بیرون. با پرده سبز نشان می‌دهند در آنجا یک ویرانی‌ای شده و ما داریم می‌رویم او را نجات بدهیم. شلوغ می‌کنند که خبر رسوایی پوشیده شود! زمانِ حملۀ آمریکا به افغانستان یا به عراق من شبکه 1 بودم. این فیلم را دقیقاً بعد از حملۀ آنها پخش کردیم.

*نیروی نظامی ما باید مشاوران فرهنگی و رسانه‌ای قوی داشته باشد

می‌خواهم بگویم اینگونه طراحی می‌کنند. یک نفر را می‌آورند سناریو بنویسد که ما چنین قصه‌ای داریم و سناریو را چگونه بنویسیم؟ به مردم  چه بگوییم که الان ما آنجا چه می‌‌کنیم؟ این خیلی مهم است که نیروهای نظامی ما عناصر فرهنگی و مشاورانِ رسانه‌ایِ قوی داشته باشند که بتوانند آن پیوست رسانه‌ای و فرهنگی یک عملیات را طراحی کنند.

به نظرم علیرغم همۀ زحماتی که کشیده شده، نتیجه خیلی مطلوبی حاصل نشده؛ چون جاهایی که دستگاه‌های نیروهای مسلح ما دارند در حوزۀ فرهنگ هزینه می‌کنند، کم نیست. بسیار در تولیدات مختلف دخیل و موثر هستند، ولی مساله فقط این نیست که ما فکر کنیم شبکه و موسسه‌ای داریم که فیلم می‌سازد و به آنها می‌گوییم بسازید. مساله طراحی آن کلیدواژه‌ها و خطوط اصلیِ راهبرد رسانه‌ای است که لازم است به صورت پیوست طراحی شود و آن نمی‌تواند خیلی جدا باشد از آنچه که در واقعیت رخ می‌دهد. بالاخره باید آن آقایان برای خودشان چنین مشاورانِ امینی داشته باشند که این طراحی رخ بدهد که خیلی فاصله و شکاف نیفتد.

*برای اثبات حقانیت‌مان در سوریه باید از تجربه‌های سینمای دفاع مقدس استفاده کنیم

حالا که یکسری موانع برطرف شده است و به نوعی ما فاتح نبرد محسوب می‌شویم، الان چه باید بکنیم؟ مثلاً روسیه دو سال است در سوریه آمده ولی پوتین می‌رود آنجا اعلام فتح می‌کند و دستور هم می‌دهد یک سریال بسازید. ما باید چه کنیم بعد از این همه هزینه‌ای که دادیم؟

روسیه که سهل است. جالب است بدانید آمریکا و انگلیس هم خودشان را فاتح جنگ سوریه می‌دانند و نخست‌وزیر انگلیس سخنرانی می‌کند و می‌گوید ما داعش را شکست دادیم و از سوریه بیرون کردیم! آمریکایی‌ها هم همینطور؛ دست در بازار خیلی زیاد شده است!

به نظرم یکی از دلایلی که ما توانستیم در افکار عمومی خودمان و جهان، حقانیت ایران در 8 سال دفاع مقدس را تصویر کنیم، سینمای دفاع مقدس ماست که توانستیم روایتِ خودمان را از این جنگ به روایتِ غالب تبدیل کنیم. در سوریه هم همین‌طور است. به نظرم در بحث سوریه خیلی جا دارد که ابعادِ مختلف این نبرد بزرگ بین‌المللی ـ که واقعاً مانند یک جنگ جهانی بود؛ از بس نیروها و عناصر و پول‌ها و ایادیِ دولت‌‌های مختلف دخیل بودند ـ روایت کنیم، این اتفاق نخواهد افتاد؛ مگر اینکه هنرمندانی بیایند و با این موضوع  و مسائل آشنا شوند و اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه روایت‌هایی از آن کسانی که درگیر بودند رخ بدهد. همین نهضت خاطره‌نویسی که راجع به دفاع مقدس اتفاق افتاد، باید در مورد  سوریه رخ دهد. الحمدلله در جشنواره فیلم فجر امسال، اثری داشتیم که به نوعی به شکل شاخص و ممتاز به این موضوع پرداخت، اما «به وقت شام» نباید پایان ماجرا باشدو خیلی از داستان‌ها و قصه‌ها و روایت‌های این جنگ هنوز در سینه‌های رزمندگان و فرماندهان باقی مانده و کارِ بخش فرهنگی شاید از اینجا به بعد تازه شروع می‌شود. هرچند شاید بهتر بود این ارتباطات خیلی زودتر شکل می‌گرفت؛ ولی امیدواریم در همین مرحله هم به نوعی نتیجه حاصل شود؛ چون این تصویری که از این جنگ برمی‌آید به نظرم در تعیینِ آیندۀ جنگ‌های خاورمیانه بسیار مهم خواهد بود.

یکی از دلایلی که حملۀ نظامی به ایران در سال‌های پس از جنگ علیرغم همۀ تهدیدها رخ نداد، این است که تصویری که ما از دفاع مقدس داریم، تصویرِ یک ملت مقاوم، مبارز، حماسی و از خودگذشته است که برای دفاع از وطن، هویت و دین خودش حاضر است همۀ هزینه‌ها را بدهد؛ حاضر است از جان و مال و خانواده و همه چیزش بگذرد. همین تصویر یک قدرتِ بازدارنده دارد. اگر ما بتوانیم تصویر درستی از حضور خودمان در سوریه نشان دهیم، این تصویر قدرتِ بازدارنده در جنگ‌‌ها و رخدادهای احتمالی آینده خواهد داشت که خواهند دید که 6 سال تلاش کردند و نتوانستند. لذا در جاهای دیگر هم گفت: ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست/ عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری. این تصویر می‌تواند به نوعی آن قدرت را نمایندگی و بازنمایی کند.

 

اینجا به نظر نقش نیروهای مسلح کمتر می‌شود و سیستم فرهنگی باید جلو بیاید.

بله. هیچ تردیدی نیست که اینجا بخش‌های فرهنگی کشور مسئولیت دارند. مهم درک اهمیت این مسئله است. خیلی آن اوایل می‌‌گفتند حالا نه بشار اسد علیه‌السلام است و نه طرف مقابل؛ درحالی که مساله اصلاً این نبود. یعنی واقعاً مساله دفاع از بشاراسد در مقابل یک اپوزیسیون نبود. مساله این بود که برای آیندۀ خاورمیانه و منطقه نقشه‌هایی کشیده بودند و به سوریه ختم نمی‌شد. سوریه مانند یک دژ و قلعه‌ای بود که اگر فتح می‌شد، گام‌های بعدی را هم برمی‌داشتند؛ لذا اگر این نگاه و تصویر از سوریه از این جنگ برساخته شود می‌توانیم امیدوار باشیم.

الان این نگاه ساخته شده است؟

نه.

چه کسی باید بسازد؟

قطعاً رسانه‌های ما و البته هنرمندان باآثار هنری باید منعکس کنند.             

*برخی فعالان رسانه‌ای و فرهنگی اهمیت مباحث راهبردی را درک نمی‌کنند

شما چشم‌انداز عمل و حضور رسانه‌ها و هنرمندان را چگونه می‌بینید؟

امید ما به هنرمندان و فعالانِ رسانه‌ای است که دغدغه، درد و اندیشۀ آیندۀ ایران را دارند. متاسفانه بخشی از فعالان رسانه‌ای و فرهنگی ما در واقع اهمیت این مباحث راهبردی را به دلیل گلایه‌مندی‌ها، نارضایتی‌ها و مسائل داخلی کشور اهمیت مسائل راهبردی را ـ که فراتر از بحث‌های سلیقه‌ای و جناحی و شخصی است ـ درک نمی‌کنند. شما در کشورهای دیگر می‌بینید وقتی پای منافع ملی به میان می‌آید، دیگر بحث‌های جناحی، سلیقه‌ای، گروهی و دلخوری‌ها کنار می‌رود. ما باید در این زمینه به نظرم بیشتر کار کنیم که این حسِ مشترک در زمانه‌ای که منافع ملی و امنیت ملی در معرضِ آسیب و تهدید است، بیشتر برانگیخته شود و این حسِ بی‌خیالی یا بی‌توجهی یا خنثی بودن که در بخشی از اقشار جامعه به دلیل بی‌توجهی وجود دارد، برطرف شود.

*برای اقناع مخالفین داخلی در حوزه منافع ملی می‌توانیم مذاکره کنیم

بخشی از آن به ما برمی‌گردد. از این منظر که ما آن قشر مخاطب را در دایرۀ تبلیغی خودمان ندیدیم. اگر ما وقتی طراحیِ تبلیغی برای فعالیت‌هایمان می‌کنیم باید به آن مخاطب هم فکر کنیم و آن را در زمرۀ مخاطبان خودمان در نظر بگیریم که در این مساله اقناع شود، من فقط به اقناع کردن دایرۀ اول مخاطبانم نپردازم. ممکن است اصلاً لازم شود جایی شما حتی بر سر منافع با آن مخاطبان هم مذاکره کنید. ما بر سر منافع ملی با دشمن هم مذاکره می‌کنیم و گاهی اوقات شاید لازم باشد برای اینکه منافع ملی حتی توسط گروه‌های منتقد داخل کشور فهمیده شود، با برخی از نخبگانِ عرصۀ فرهنگ و هنر جلسه بگذاریم. ولو آنهایی که هم‌‌راستا و هم‌‌سو با دیدگاه‌های سیاسی و ایدئولوژیک ما نیستند. آقا و خانم هنرمند! دلتان برای امنیت و آرامش ایران که می‌تپد؟ همین جملۀ حضرت آقا است، در بحث اقتصاد مقاومتی یا در بحث انتخابات فرمودند شما حتی اگر با نظام مخالفید در این عرصه مشارکت کنید. سعی کنیم تبیین کنیم که داستان سوریه چیست. اجازه ندهیم آن کسانی که جیره‌خوارِ ابرقدرت‌هایی هستند که هیمنۀ آنها در داستان سوریه شکسته و کینه و حسِ انتقام نسبت به جمهوری اسلامی دارند بیایند مدام افکار عمومی و خصوصاً اقشارِ افراد فعال در عرصه‌های فرهنگی، علمی و دانشگاهی را تحت تاثیر قرار بدهند؟ جنگ قصۀ روایت‌هاست. او دارد روایت خودش را می‌دهد که یک آقای بشار اسد نامی است که ظالم است و جمهوری اسلامی دارد از او دفاع می‌‌کند. این قصه‌ای است که او می‌گوید ما چه قصه‌ای داشتیم و چرا این قصه را خوب بیان نکردیم؟

 

فکر می‌کنم در عرصه‌های فرهنگی ما، شعراء پیشتاز هستند؛ به دلیل آن مدل کار هنری. غیر از آن در زمینه سوریه ما دو صنف را دیدیم که خیلی پیشتاز بودند؛ یکی عکاسان به دلیل انفرادی حرکت کردن که محدودیت کمتری داشتند و یکی هم مستندسازان  که کارنامه‌شان در این زمینه درخشان است. شما با این نظر موافق هستید؟ فکر می‌کنید بخش اقناعی مستندهایی که ما در این سال‌ها ساختیم و سوریه داشته توانسته روایتی از حضور ما در سوریه ما ارائه بدهد؟

بله. به نسبت سایر قالب‌های رسانه‌ای که ما داشتیم و تولید در آنها سخت‌تر است، بهتر عمل کردیم. تولید فیلم‌ سینمایی به همین سادگی نیست؛ لیکن مستند جنگی اساساً ژانر بسیار اثرگذاری است و در همۀ جنگ‌ها مستند به دلیل آن ماهیتی که در بازنمایی یک واقعه و رخداد ذاتاً دراماتیک دارد، مهم است. جنگ خودش یک درام به شدت پر از حادثه، هیجان و احساس است. جملۀ معروفی است از «ساموئل فولر» فیلمساز معروف آمریکایی که در فیلم «پیرو خله»  که «ژان لوک گدار» ساخته است، در جواب ژان پُولمِندو که در آن فیلم بازی می‌کند می‌گوید سینما چیست؟ می‌گوید سینما مانند جنگ است. هیجان، حادثه، مرگ، کشتار و در یک کلمه احساسات است. یعنی جنگ ماهیتاً به سینما خیلی نزدیک است؛ لذا همین که یک نفر با دوربین وارد میدان نبرد و جنگ می‌شود خودش با انواعی از سوژه‌ها و موضوعاتی مواجه می‌شود که می‌‌تواند محصولی با محتوای تاثیرگذار ایجاد کند.

 

*با روایت‌ از غیرمسلمانان سوریه می‌توانستیم سلطه روایت دشمن را بشکنیم

لذا مستندسازان طبیعتاً پیش‌قراولان این عرصه بودند و آثارشان هم به نظرم تاثیرگذار بوده است. ما مستندهای خوبی در این عرصه داشتیم که برخی از مستندها کمتر دیده شده است. مثلاً مستندهایی راجع به مسیحیانی که در این جنگ شرکت کردند. آن وقت می‌شود فهمید چطور این جنگ را دعوای شیعه و سنی و دعوای طرفداران و مخالفان اسد جا زدند. این وسط ما قربانیانی در جنگ داریم که مسیحیان سوریه هستند که بی‌رحمانه توسط وحشی‌های داعش یا جبهه‌النصره مورد حمله قرار گرفتند. اینها توسط نیروهای مدافع و مقاوم سوری نجات پیدا کردند. مستند «شام آخر» «محمد قانع‌فر» یک روایت جالب از مسیحیان سوریه است. مسیحیان سوریه جزء قدیمی‌ترین مسیحیان جهان هستند؛ یعنی اولین جامعه و اجتماع مسیحیان جهان در انطاکیۀ سوریه شکل گرفته است و این مستند به این گروه می‌پردازد و اینکه اینها شهرشان شهر معموله است که توسط جبهه‌النصره اشغال می‌شود و چه ماجراهایی دارند تا اینکه آزاد می‌شوند.

ما این سوژه‌ها را کمتر در آن روایت‌های کلانی که طرفین از هم دارند بازگو کردیم. ما با این روایت‌ها می‌توانستیم آن سیطرۀ غالبِ دشمن را بشکنیم که آنجا دعوای مذهبی نیست و حتی فقط موضوع دفاع از حرم نیست. آنها یک گروه مسیحی هستند و چقدر ارتباط خوبی با مسلمانان در شهرشان داشتند و داعش آمده به آنها حمله کرده و کلیساهای آنها را نابود کرده است. به این جنبه‌ها کمتر توجه شد و واقعاً جا داشت این نگاه‌ها برجسته‌تر شود.

*در نبرد رسانه‌ای در شرایط نابرابر قرار داشتیم

ما در جنگ رسانه چقدر موثر بودیم؟ ما دو شبکه مهم برون‌مرزی العالم و پرس‌تی‌وی داریم. یک مزیت دیگری هم داشتیم که بالاخره ما با دولت سوریه همراه بودیم و از آن طرف ما الجزیره را داشتیم که می‌رفت در دلِ داعش و النصره کار می‌کرد. ما از این طرف این مزیت را داشتیم که با گروه‌های مقاومت همراه شویم. چقدر ما  از این مزیت استفاده کردیم؟ در جنگ رسانه‌ای چقدر دست برتر را داشتیم؟

در این زمینه خیلی نبرد ما نابرابر بود. به دلیل اینکه ما در افکار عمومی عرب متهم بودیم. به قول آن افراطیونِ ضدایران‌شان یک گروهِ آمدند به یک دیکتاتور ظالم علیه مردمی که آزادی می‌خواهند، کمک می‌کنند و چون داستان سوریه با انقلاب‌ها و نهضت‌هایی که در بخشی از کشورهای اسلامی دیگر رخ داده بود، همزمان شده بود، در واقع آنها خیلی راحت در موضعِ روایتِ غالبِ خودشان می‌توانستند افکار عمومی را در کشورهای عربی قرار بدهند که آنجا هم داستان مانند مصر و تونس است؛ درحالی که واقعاً زمان نشان داد اینجا چقدر متفاوت بود و چگونه این میدان به یک میدانِ کاملاً نبردِ مسلحانه و نظامی تبدیل شد.

این داستان باعث می‌شد ما در نبرد رسانه‌ای بین شبکه العالم و الجزیره عقب بمانیم. به دلیل اینکه آنها با یک روایت و قالبِ خیلی سهل‌الوصول می‌توانستند بسیاری از افکار عمومی را قانع کنند؛ البته مقداری هم ما در این داستان دچار لکنت شدیم. یعنی همان اختلالی که در اقناع بخشی از افکار عمومی در داخل کشور داشتیم به خاطر اینکه روایت جنگ مشخص نبود قصه چیست، ما در فضای بین‌المللی هم طبیعتاً با این مشکل روبرو شدیم. ولی گذشت زمان الجزیره را از موضعِ آنچنانی رساند به موضع ما. واقعاً خود همین اتفاقی که در قطر  افتاد، یکی از حجت‌های جالب بود. اینکه چگونه کسی که خودش در ابتدا در جنگ سوریه اینقدر دخیل بود، به جایی رسید که در معرض تحریم و هجوم دیگر کشورهای عربی قرار گرفت. ترکیه هم همین طور شد.

در این داستان تمام قدرت‌های منطقه‌ای باختند و تنها ایران سربلند از آن بیرون آمد که از ابتدا در موضعِ حلِ مسالمت‌آمیز ماجرا بود. در موضعِ این بود که اگر گروه‌هایی می‌خواهند به شکل قانونی اقدام کنند ایران حمایت می‌کند که خواستۀ مردم سوریه است؛ ولی آنهایی که با حمایت دولت خارجی با سلاح وارد عرصه شدند تا عرصه را تغییر دهند، طبعاً داستان در قبال آن‌ها تغییر می‌کند. در آن میدان، رقابت رسانه‌ای خیلی سخت بود. هرچند که تلاش شد رسانه‌های ما انحصارِ رسانه‌ای را بشکنند و الان هم با راه افتادن العالم سوریه این امید وجود دارد که برای آیندۀ سوریه به شکل متفاوتی رسانه‌های ما بتوانند در فضای عمومی آنجا تاثیرگذار باشند و تا آنجایی که من اطلاع دارم رسانه ملی هم قرار است ارتباط و تعامل خود را با آن شبکه‌ها برای فعالیت‌های رسانه‌ای و فرهنگی مشترک گسترش دهد.

نکتۀ پایانی شما را می‌شنویم.

همۀ ما باید بدانیم در همۀ نبردهایی که در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی با آن مواجه هستیم نبردِ رسانه‌ای از همۀ تعیین‌کننده‌‌تر است. اگر ما در نبرد رسانه‌ای قدرت و سیطره پیدا کنیم، حتی اگر در نبردهای دیگر هم آسیب ببینیم، می‌توانیم دوباره به فکر احیا و بازسازی و حرکت جدید باشیم. با آگاهی‌بخشی و اطلاع‌رسانی درست، تا زمانی که در نبرد رسانه‌ای باشیم می‌توانیم امید را زنده نگه داریم. تا زمانی که در نبرد رسانه‌ای دستِ بالاتر را داشته باشیم می‌توانیم انگیزه و روحیه برای مبارزه و مقاومت حفظ کنیم. اگر ما در نبرد رسانه‌ای شکست بخوریم، بعد از آن دیگر خیلی امیدی نخواهد بود؛ لذا تمام دستگاه‌ها، همۀ نهادها و بخش‌های مختلف باید متوجۀ این نبرد حیاتی و نبرد سرنوشت‌ساز باشند و اگر در این عرصه ما غفلت بکنیم واقعاً دیگر جبران‌ناپذیر خواهد بود.