خانه » صفحه اول » عربستان 2020 در آستانه ایران 1979
۱۳۹۸/۰۶/۲۵
۹:۳۲ ق٫ظ
این روزها بازار مقایسه ایران و عربستان در مسائل فرهنگی خصوصا بر محور آزادیهای زنان، داغداغ است. درست به موازات اینکه تنشهای حوزه زنان در کشور ما تحت عناوینی چون حقوق و آزادی بالا میگیرد، الگوی دیگری در منطقه به نام عربستان، شعبده جدیدی در ایجاد فضای باز فرهنگی، رو میکند.
آیا عربستانسعودی در ایجاد فضای باز فرهنگی از جمهوری اسلامی ایران جلو افتاده است؟
رقابتی که امروز دیگر پوشیده نیست و از چند سال گذشته هم تحلیلگرانی چون کارن الیوتهاوس در کتاب «هزارتوی سعودی»، به آن اشاره کرده و ضرورت پیش افتادن دولت سعودی از جمهوری اسلامی ایران را برای برد استراتژیک سیاسی مهمترین متحد آمریکا در منطقه، متذکر شده بودند. در جستوجوی واقعیتهای فرهنگی جامعه عربستان، به سراغ سیدمهدی علیزادهموسوی، رییس مرکز تخصصی وهابیت دفتر تبلیغات اسلامی و مدیر پژوهشکده سازمان حج و زیارت رفتیم.
چرا رشد آزادیهای اجتماعی و فرهنگی در عربستانسعودی در سالهای اخیر سرعت گرفته است؟
ابتدا باید بپرسیم وضعیت فرهنگی و اجتماعی عربستان تابع چه متغیرهایی است؛ یک فرهنگ رادیکال و افراطی به نام وهابیت از سه قرن پیش درست از سال 1157 که محمدبن عبدالوهاب حکومتش را شروع میکند، آغاز میشود. این حکومت دو ویژگی دارد: یکی مذهبی بودن یعنی قرائت افراطی از مذهب؛ دوم ناسیونالیسم عربی که تاثیرش را بر حتی بر نامگذاری حکومت نیز میگذارد. این ناسیونالیسم هم افراطی است و به نوعی یک عشیره خاص، نظریاتش را به همه شهروندان آن جامعه تحمیل میکند. این دو فاکتور از عربستان، جامعهای ساخته که از حیث روانشناختی، جامعهشناختی و فرهنگی ویژگیهایی دارد که شاید در کمتر نقطهای جهان نظیری داشته باشد. از یک طرف، ناسیونالیسم افراطی جامعه را به یک جامعه کاملاً طبقاتی تبدیل کرده به این معنا که در رأس این جامعه 17 طایفه قرار دارند که آلسعود در بالاترین نقطه این هرم است و خانوادههای دیگری چون بنلادن، الطویجری و امثالهم. این مسأله باعث شده که تمرکز هم قدرت اقتصادی و هم قدرت سیاسی در دست این طایفه باشد و عملاً توزیع قدرت و ثروت در جامعه اتفاق نیفتد. درحالی که 62درصد مردم قدرت خرید خانه ندارند، خاندانهای حاکم، بسیار ثروتمند هستند. امسال درآمد عربستان از توریسم زیارتی بیش از 9میلیارد دلار بوده، اما همین امروز هم وقتی از کمربند دوم مکه عبور میکنید حتی آب لولهکشی هم وجود ندارد و مردم تانکرها را پر میکنند و بافت مسکونی حتی اگر کمی از هتلهای مجلل فاصله بگیرید، بسیار قدیمی است. از طرف دیگر، از آن دو فاکتور مذکور، یکی مذهبگرایی شدید است که موجب رشد جریانهای افراطی وهابی در گوشه و کنار دنیا شده است.
بنابراین نکته مهم تضادهایی است که جامعه عربستان با آن روبهروست. برآیند این دو فاکتور در عربستان موجب بروز نوعی دوگانگی در جامعه عربستان شده است. به این معنا که از یک طرف مذهب افراطی وهابیت اقتضا میکند عربستان یک جامعه کاملاً مذهبی به شکل رادیکال باشد بهطوری که زنان کاملاً پوشیده باشند، سینما وجود نداشته باشد، ورزش و تفریح به شدت محدود باشد اما از سوی دیگر تکاثر ثروت و قدرت آن طوایف، موجب فساد این طبقه شده باشد؛ بنابراین اگر بخواهیم عربستان را به شکل برداری ترسیم کنیم، یک طرف بردار، مذهب افراطی است که خصوصاً در استانهایی چون «النجد» و «القصیم» دیده میشود، حتی گاهی از فرط موضعگیری در مقابل دولت مرکزی، حکومت نظامی هم در آن اعلام میشود و از طرف دیگر بردار فساد بخش صاحب قدرت و ثروت است که توسط فرزندان طوایف قدرتمند توسعه داده میشود. بسیاری از آنان تحصیلکردگان خارج از عربستان هستند و بسیاری از آنان صاحبان کابارهها، کازینوها و مراکز فساد در کشورهای دیگر چون ایتالیا و اسپانیا و آمریکا هستند که نمونهاش همین بنطلال بود که اخیراً مطرح شد.
در خود عربستان چطور؟
بالاخره به نوعی این مسائل در خود عربستان هم سرریز شده است. امروز در شهرهایی چون جده، ریاض و طائف، شاهد نوعی لیبرالیسم یا سکولاریسم بیسابقه هستیم. بسیاری از این افراد که بیرون از کشور بودند، ظرفیتهای داخلی مجابشان نکرده و هنگام برگشت به عربستان یک روحیه کاملاً متعارض با جامعه گرفتهاند؛ بنابراین میبینیم که در مکه زنان با برقع و پوشیه هستند اما به محض اینکه وارد جده میشوید در هتلها، زنان بدون روسری و حتی با پوششهای نامناسب تردد میکنند. حتی در مکه و مدینه هم ظاهر جامعه، رعایت مسائل شرعی را میکند اما اگر وارد خانهها شوید فرهنگ باز هم متفاوت است و همان بیبندوباریها وجود دارد؛ بنابراین چنین تعارضاتی وجود داشت تا اینکه بالاخره با قدرت گرفتن محمد بن سلمان این تعارضات شکل رسمی و عیان به خود گرفت. خود بنسلمان جزء تحصیلکردگان غرب بود و هنگامی که روی کار آمد، یک سند چشمانداز برای عربستان تنظیم شد و کسانی که دستاندرکار تنظیم این سند بودند، خودشان عربستانی نبودند بلکه در آمریکا شرکتی این کار را بر عهده گرفت و این سند را تحت عنوان سند 2030 نوشتند. در این سند که عربستانسعودی را در سال 2030میلادی ترسیم میکند دیگر اصلاً فضای مذهبی در آن نیست بلکه فقط یک کشور پیشرفته تکنولوژیک است و مثلاً شهر نئونی که در کرانه دریای سرخ در آن پیشبینی شده و 600میلیارد دلار برای ساختش بودجه گذاشتهاند، نخستین شهر سبز جهان است. برخی از اصولی که در این سند آمده مربوط به همین تفریحاتی چون سینما، رقص و امثال آنهاست. در واقع دولت الان از افرادی که در این حوزهها سرمایهگذاری کنند، استقبال و حمایت میکند. این سند نشان میدهد که در آینده عربستان قرار است فاکتور مذهب به محاق برود و دولت مروج سکولاریسم و لیبرالیسم غربی است. نمونه نزدیکش هم افتتاح نخستین کازینو در شهر جده است و دیگری خواننده زنی که برای اجرای کنسرت و برنامه در عربستان دعوت شد که این هم بیسابقه بود. البته در زمره این اقدامات جدید، اعطای حق رانندگی و شناسنامه برای زنان بود. سینما در عربستان وجود نداشت و بسیار محدود در ریاض بود اما امروز در جده و جاهای دیگر دارد به وجود میآید. شبکههای اجتماعی به شدت در عربستان فعال شدهاند و ایجاد سالنهای تئاتر از برنامههایی است که به شدت دنبال میکنند درحالی که پیش از این اصلاً وجود نداشت. بحث نقاشی و صورتگری که در اندیشه وهابیت به شدت مطرود و مغضوب بود اما الان در گالریها تقریباً بیشتر دیده میشود. زنان در شبکههای تلویزیونی عربستان مثل العربیه با آرایش غلیظ ظاهر میشوند و شبکههای دیگری مثل MBC هم سبک زندگی کاملاً متفاوتی را به نمایش میگذارند. به هرحال همه این نشانهها نوعی حرکت سریع به سمت سکولاریسم بود.
از سوی دیگر اما دولت 15 نفر از علمای بزرگ وهابیت را زندانی کرده که چهرههایی مثل سلمان العوده هم در میان آنهاست؛ اما بسیاری از تحلیلگران اعتقاد دارند که شرایط امروز عربستان به نوعی آتش زیر خاکستر است و چون جامعه عربستان یکدفعه و ناگهانی با این شرایط روبهرو شده، در برابر آن منفعل شده است. کسی مثل جان بولتون میگوید احساسش درباره جامعه عربستان این است که در وضعیت ایران سال 1979 قرار گرفته و دولتشاه آنقدر فضا را باز کرد و موضوعاتی چون ملیگرایی، باستانگرایی و غربگرایی آنقدر تقویت شد که جامعه غالباً دینی نتوانست تحمل کند و وضعیت به شکل نامناسبی، به زعم بولتون، برای انقلاب مهیا شد. او معتقد است که عربستان امروز در معرض این خطر قرار دارد.
فاکتور دیگری که در فرهنگ عربستان تأثیر دارد، جامعه مهاجران است که قریب به یک میلیون هستند. اینها به علت همان شکل طبقاتی جامعه عربستان، در ردههای به شدت پایین جامعه قرار گرفتهاند و از این جهت دچار عقدههایی هستند که اگر شرایط فراهم شود خودش را نشان خواهد داد. از این دست مسائل میشود به سوءاستفادههای جنسی از کارگران مهاجر از کشورهایی چون اندونزی، سریلانکا و پاکستان اشاره کرد. حتی مسأله زبان بهعنوان یک عامل مهم فرهنگی در کف جامعه عربستان چندپاره شده و بسیاری از مهاجران به زبانهای خود صحبت میکنند.
این آزادیها که بعضی مانند حقوق زنان، بحق و برخی دیگر مصداق بیبندوباری است، رهاوردی هم برای آزادیهای مذهبی و فکری از جمله برای شیعیان داشته است؟
در این حوزه تغییری ایجاد نشده و همان تعامل و برخورد با مذاهب دیگر وجود دارد. همانطور که میدانید شیعیان در منطقه شرق عربستان ساکن هستند که به آن الشرقیه میگویند. این منطقه سابقاً احصا نام داشت که چون ماهیت شیعی داشت، اسمش را عوض کردند. نفت عربستان عمدتاً در این منطقه وجود دارد اما فقر بر این منطقه حاکم است. فرزندان شیعه در این منطقه نمیتوانند مدارس خود را داشته باشند و مجبور هستند در مدارس وهابی تحصیل کنند و کتابهای آنان را بخوانند. مسجد و حسینه برای شیعه ممنوع است و هر از چندگاهی هم اخباری از کشتار و قلع و قمع شیعیان منتشر میشود.
نویسنده کتاب «هزارتوی سعودی» ادعا میکند که شیعیان در «آرامکو» از آزادیهای بیشتری برخوردار هستند. آیا واقعیت همین است؟
شیعیان در منطقه شرقی در اکثریت هستند اما حتی در آرامکو هم در ردههای پایین به کار گرفته میشوند و آزادیهایی هم که اخیراً دیده میشود بیشتر تحت تأثیر فعالیتهای حقوق بشری ایجاد شده است؛ بنابراین تغییراتی که در عربستان ایجاد شده، تأثیر ملموسی در جامعه شیعیان و مذاهب بر جا نگذاشته است. البته در میان شیعیان عربستان هم طیفهای مختلفی وجود دارد و دستههایی که به دولت گرایش دارند، وضعیت بهتری دارند اما دستههایی که حقوق مذهبی خود را مطالبه میکنند، شرایط مطلوبی ندارند.
وضع فرهنگی ایران را در مقایسه با عربستان چطور میبینید؟
برای این مقایسه از نظریه موریس باربیه، نظریهپرداز فرانسوی استفاده میکنم که در کتابش به نام «مدرنیته سیاسی» به دو نوع حکومت در جامعه اسلامی اشاره میکند: یکی دولت اسلامی و دیگری اسلام دولتی. تفاوتشان این است که یکی اسلام را به استخدام گرفته برای اهداف سیاسی خودش و دیگری اهداف سیاسی خودش را در راستای اعتلای اسلام به کار گرفته؛ بر این اساس در جامعه عربستان مشاهده میکنید بنسلمان بهعنوان کسی که حکومت را به دست گرفته، نه تحصیلات دینی دارد و نه با این مباحث آشنایی دارد و کاملاً شخص سکولاری است. اما این شخص خادم
الحرمین الشریفین نامیده میشود و بنابراین دین و حکومت دینی را برای رشد خودش به کار میگیرد؛ اما در جمهوری اسلامی ایران، شخص ولی فقیه، مسلط بر مبانی دین است.
از حیث فرهنگی چطور؟
این نگاه ابزاری به دین طبعاً تاثیرش را بر فرهنگ جامعه میگذارد و دوگانگی در آن به وجود میآورد چون بین بدنه سیاسی و بدنه مذهبی کاملاً تفاوت ایجاد میشود. به همین علت دین و حکومت با هم اصطکاک پیدا میکنند چون از میان دو قدرت مذهب و سیاست، یکی بر اساس دین و دیگری بر اساس سکولاریته قرار میگیرد و قدرت، قطبی میشود؛ اما در ایران این دوگانگی وجود ندارد و بنابراین در فرهنگ هم جاری نمیشود. در ایران هم دستگاه دینی و هم دستگاه سیاسی بر این باور هستند که جامعه باید جامعه دینی باشد ولی بر اساس روش معتدل و مناسب؛ اما در عربستان دستگاه مذهب، جامعه را به سمت افراط دینی میکشاند و دستگاه سیاسی آن را سمت سکولاریته سوق میدهد که این دوگانگی باعث ایجاد تعارض و تنش شده است.
پس تضادهای مشابه فرهنگی که بعضاً در ایران دیده میشود ناشی از چیست؟
به نظر من اصلاً در کشور به آن معنا تضادی وجود ندارد بلکه بحث ما، تهاجم فرهنگی است، یعنی هم دستگاه سیاسی که دولت است و هم دستگاه دینی که حوزه است، همه بالاتفاق قائل به حکومت دینی هستند؛ اما در عربستان محمد بنسلمان اصلاً قائل به حکومت دینی نیست. مشکل کشور ما ضعف یا ناکارآمدی در روش مقابله با هجمه فرهنگی دشمن است اما اعتقاد هیچ بخش دولتی این نیست که باید مثلاً بیحجابی وجود داشته باشد یا از رقاصهای برای اجرای برنامه در کشور دعوت شود؛ بنابراین این ناکارآمدی غیر از ناباوری است. مشکل در کشور ما مشکل روشی است و نه مبنایی.