
نویسنده کتاب خاطرات زنان زندانی عراق میگوید: به خدا سوگند با چشمان خودم دیدم جوانان و بزرگسالانی که در اداره امنیت کل و اداره امنیت انقلاب عراق صدام، نپذیرفتند به امام خمینی دشنام دهند و منتظر حکم اعدامشان بودند.
نویسنده عراقی در گفتگو با الامه:
کتاب را با نام مستعار منتشر کردم/ جوانان عراقی اعدام میشدند تا به خمینی دشنام ندهند
به گزارش الامه؛ رمان «اسطورههای عشق» نوشته کمال السید که بهتازگی با ترجمه اسماء خواجهزاده توسط انتشارات راهیار منتشر و راهی بازار نشر شده است، داستان زندگی شهیده میسون غازی، از شهدای جریان اسلامی مبارزه در سالهای حکومت صدام حسین و حزب بعث در عراق را روایت میکند.
بنابرین گزارش، کشور عراق، قرن بیستم را با جنگ جهانی اول، اشغال انگلیسیها و قیام ۱۹۲۰میلادی معروف به «ثورة العشرین» آغاز کرد؛ انقلابی که گرچه ظاهراً به شکست انجامید، ولی پر از حماسه مردم عراق در برابر استعمارگران انگلیسی بود. سال ۲۰۰۳ میلادی با سقوط صدام حسین، راه برای معرفی شهدای عراقی که در طول سالهای حکومت بعثی در برابر آن رژیم ایستادگی میکردند، باز شد و با خروج اسناد از دستگاههای اطلاعاتی و استخباراتی رژیم بعث و همچنین با بازشدن قفل زبانهایی که از ترس رژیم سخن نمیگفتند، کتابهای متعددی درباره این شهدا نوشته شد.
علی العراقی و همسرش فاطمه العراقی که سالها در زندانهای رژیم بعث بودهاند، پس از سقوط صدام، کتابی با عنوان «مذاکرات سجینه» (خاطرات زنان زندانی) منتشر کردند که در آن، سرنوشت دهها زندانی زن عراقی را که در زندانهای مخوف صدام محبوس بودند و بعدها اعدام شدند، روایت میکند.
شهیده میسون غازی، یکی از این زنان زندانی دوران حکومت صدام است که مدتی پس از حبس، اعدام میشود و رمان «اسطورههای عشق» کمال السید با الهام از خاطرات و اسناد منتشر شده توسط علیالعراقی نوشته شده است. با علی عراقی که اکنون ساکن بغداد است، درباره جمعآوری خاطرات زنان زندانی دوران صدام و انتشار آنها در کتاب «مذاکرات سجینه» گفتگویی داشتیم که میخوانید.
کتاب «مذاکرات سجینه» یا همان خاطرات زنان زندانی را چه زمانی نوشته و منتشر کردید؟
تألیف و چاپ جلد اول «خاطرات بانوی زندانی» سال 2002 در شهر مقدس قم رقم خورد؛ در واقع بعد از اینکه سال 1999 به دلیل دیکتاتوری فرعون بعثی «صدام حسین» از بغداد به سرزمین امنیت یعنی ایران گریخته بودیم و با خانوادهام در منطقه «فلکه پلیس» ساکن بودیم. سال 2001 مقالات بسیاری درباره شهیدان زینبی در روزنامه «الکلمه الحره» منتشر کردم که روزنامهای مخالف رژیم صدام بود و در شهر قم منتشر میشد. اولین مقالهام به بانوی شهید میسون غازی اختصاص داشت.
ماجرای نوشتن کتاب «خاطرات زنان زندانی» نقش همسر شما «فاطمه العراقی» در تألیف کتاب
در مقدمه کتاب «خاطرات زنان زندانی» به این سؤال پاسخ دادهام، سال 1999 که با فرار از بغداد، در شهر مقدس قم ساکن بودم، بعد از ملاقات همسرم با دوستان زندانیاش که قبلا به قم گریخته بودند، متوجه جای خالی و فراموشی کامل بانوان مظلوم شهید شدم، خصوصا بانوان حزب الدعوه چرا که اغلب این بانوان شهید را حزب الدعوهای معرفی میکردند.
بیشتر روزنامههای معارضین عراقی در ایران، سوریه و لندن از جمله جهاد، شهید، لواء الصدر، النبأ، الشهاده، بدر، نداء الرافدین و... خالی از یاد شهدای زن بود. حتی یک مقاله کامل نخواهید یافت که به بایگانی جهاد و شهادت یکی از شهدای زینبی فراموش شده بپردازد. البته درباره شهدا نوشته شده بود اما به دلیل کافی نبودن اطلاعات، منابع اندک و نگاه مردسالارانه چیزی درباره بانوان شهید ننوشته بودند.
با توجه به همین موارد، علیرغم اینکه مؤلف یا داستاننویس نیستم، تصمیم گرفتم درباره این بانوان شهید بنویسم؛ پس شروع به نوشتن در روزنامه معارضین به نام «الکلمه الحره» کردم که در قم منتشر میشد. اولین مقاله من درباره شهید میسون غازی الاسدی از منطقه کاظمیه بغداد بود. سال 2002 هم کتاب «خاطرات زنان زندانی» را منتشر کردم که از طریق مرز بصره به عراق قاچاق شد و در بغداد و دیگر استانها توزیع شد و به صورت افست 13 بار زیر چاپ مجدد رفت. هر کسی که این کتاب در خانهاش پیدا میشد سریعا اعدام میشد.
اما درباره همسرم «زینب سلمان داود الربیعی/ فاطمه العراقی» باید بگویم که او فارغالتحصیل دانشسرای بهداشت و البته زندانی سیاسی و از مجاهدین است و دو تن از برادرانش و چهار تن از پسرعموهایش شهید شدهاند. اما او خانهدار است و آشنایی با داستان نویسی ندارد. او در ملاقات با منابع انسانی کتاب که دوستان همبندیاش در زندان الرشاد بودند که اینک در شهر مقدس قم و تهران و اصفهان اقامت دارند، نقش بسزایی در تألیف این کتاب داشته است. زیرا معمولا در جامعه ایرانی و خانوادههای عراقی که متدین و محافظهکار هستند، عرف نیست که مؤلف کتاب با بانوان زندانی ملاقات کند؛ به همین خاطر همسرم عهدهدار این کار بود.
اما نام کتاب به این دلیل «مذاکرات سجینه»(خاطرات زنان زندانی) است که بیشتر منابع کتاب و اطلاعات شهیدان از زبان بانوان زندانی است و تاء تأنیث در این کتاب، پر تکرار است؛ گویا من از زبان بانوان زندانی درباره دوستان شهیدشان سخن میگویم.
این کتاب دو جلد دارد که در جلد اول درباره بانوان شهید «بنت الهدی، سرور بانوان شهید»، «شهیده سلوی البحرانی»، «بانوی شهید أمل العامری»، «بانوی شهید أمل الربیعی» و شهیده «میسون الاسدی، پرنده خورشید» نوشتم و جلد دوم هم به بانوی شهید مهندس «رجیحه الخطیب/ گلدسته فراموش شده بغداد» اختصاص دارد که پیشگام کار جهادی بانوان در عراق است و نیز رابط بانوی شهید بنتالهدی صدر بوده است.
مخاطب ایرانی، چه چیزی از تجربیات از زندانهای صدام را باید بداند؟
ما به کار و جهاد زن مسلمان علیه طاغوت بعثی حاکم ایمان داریم و این نقش را ادامه راه زهرا(س)، حوراء، خدیجه، آسیه همسر فرعون، ام عماره، طوعه کوفی و بنت الهدی و سایرین میدانیم. اما باید این کار با قواعد شرعی ارتباط دو جنس متناسب باشد. چه خوب است که مسئول حزب یا جنبش یا جهاد، شوهر یا برادر بانوی مجاهد باشد زیرا این همکاری ممکن است منجر به برخی مشکلات شرعی و میدانی شود. کار جهادی باید با تکیه بر عقل، برنامهریزی و آرامش بوده و از جوزدگی، احساسات و عواطف ناپایدار به دور باشد.
شخصیتهایی را که از نظر روحی و عقیدتی ضعیف هستند، نباید وارد کار جهادی کرد زیرا هنگام دستگیری و شکنجه، دوام نخواهند آورد و اسرار را فاش خواهند کرد و موجب بازداشت و اعدام عده بیشتری از مؤمنین مجاهد میشوند.
اولین بار کی داستان بانوی شهید، میسون غازی و نامزدش را شنیدید؟
من تا قبل از سال 1989 چیزی درباره بانوان شهید عراقی نمیدانستم. فقط بانوی شهید «بنت الهدی صدر» خواهر مرجع بزرگ و فیلسوف شهید محمد باقر صدر(رض) را میشناختم که سال 1979 (1357) این جمله مشهور خود را عنوان کرد که: «در امام خمینی ذوب شوید همانگونه که او در اسلام ذوب شده است.». اما پس از ازدواجم در سال 1989 تقریبا همه چیز را درباره بسیاری از بانوان شهید زینبی عراق که در زندان الرشاد با همسرم همبند بودند، متوجه شدم. در عفو عمومی سال 1986 بسیاری از بانوان زندانی از زندان الرشاد آزاد شدند ولی رابطه همسرم با دوستان زندانیاش ادامه یافت تا اینکه با هم آشنا شدیم و ملاقات کردیم. اینگونه شد که توانستم زندانیانی مانند «انعام حمید الصریفی»، خواهر شهید دکتر حسام نامزد شهید میسون و همکلاسی شهید میسون در دانشکده ادبیات را بشناسم.
از طریق همین ارتباطات، با «عبد السلام حمید الصریفی» از مجاهدان و برادر «شهید دکتر حسام» و همچنین «اکرام حمید الصریفی»، خواهر شهید حسام آشنا شدم اینها بعضی از منابع ما در نگارش کتاب بودند. غیر از این، تعدادی از بانوان زندانی که در زندان الرشاد که با شهیده میسون بودند و اسناد و مدارک امنیتی که سال 1991 در خلال قیام شعبانیه از اداره استخبارات سلیمانیه و اربیل کشف شد، از جمله منابعم در نوشتن کتاب بودند.
نکتهای را هم بگویم اینکه وفتی شروع به نوشتن کتاب کردم از ترس اینکه نظام ظالم بعثی آسیبی به منابعم برساند نام این افراد را ذکر نکردم، برخی از اینها هنوز هم در بغداد زندگی میکنند. من و همسرم هم در انتشار کتاب از اسامی مستعار استفاده کردیم تا نیروهای اطلاعاتی رژیم صدام که در سفارت عراق در تهران حضور داشتند، هویت واقعی ما را نفهمند و از خانوادههایمان در بغداد انتقام نگیرند.
چه کسانی خاطرات لحظات آخر این دو شهید -شهید میسون و نامزدش حسام- را برای شما بازگو کردند؟
در زندان الرشاد چندین نگهبان زن حضور داشتند که برخی بعثی و کینهای هستند و عده اندکی نیز آدمهای مثبتی هستند و گاهی به صورت مخفیانه با زندانیان زن همکاری میکردهاند. همسرم میگوید بعضی از نگهبانان مخفیانه در مراسم عزاداری ماههای محرم و صفر که در زندان الرشاد برگزار میشد، شرکت میکردند.
نگهبان «ایمان» علیرغم اینکه مجرد بود، به دلیل نفرتش از بانوان زندانی، کنیه «ام سفیان» را برای خود انتخاب کرده بود، با این حال، شهیده میسون را دوست داشت، وقتی که برای اعدام میسون، همراهش به زندان ابوغریب رفت و برگشت، روز بعدش، گریه کرده و همه اتفاقاتی که در دقایق آخر برای شهیده میسون اتفاق افتاده بود، توضیح داده بود.
چرا نکته بیشتری درباره شهید حسام گفته نشده؟
بله جزئیاتی از شهید دکتر حسام صریفی در زندان ابوغریب وجود دارد. مادر و برادرش که در لحظات آخر، ملاقات یک ساعتهای که با او داشتند، این موارد نقل کردهاند اما وظیفه من این است که فقط درباره بانوان شهید زینبی بنویسم که به دست فراموشی سپرده شدهاند.
وقتی این داستان را میخوانیم که در آن عشق هست، آدمی با خودش میگوید: خدایا یعنی ممکن است این یک داستان واقعی باشد؟
بله داستان دو عاشق (حسام و میسون) یک داستان حقیقی است و شواهد بسیاری برای آن وجود دارد از جمله منابع انسانی و اعدام هر دو در یک روز. شهید میسون در وصیتش به برادرش عبدالسلام و مادرش که در زندان الرشاد با آنان ملاقات داشت، خواست به نزد خانواده شهیده میسون بروند و خواهر او «هدی» را برای عبدالسلام خواستگاری کنند تا این زنجیره عشق که نظام صدام میخواهد از بین ببرد ادامه پیدا کند، اما خانواده میسون آن را رد کردند.
سرنوشت خانواده شهیدان میسون و حسام
بله، رابطه قوی و مستمری با استاد عبد السلام الصریفی، برادر شهید حسام دارم که با مادر و خانوادهاش ساکن کربلا هستند. با انعام الصریفی، خواهر شهید حسام) هم از سال 1992 در ارتباط هستم و درباره رابطه شهیدان حسام و میسون و جهادشان علیه صدام نامههایی به خط انعام دارم. به صورت اینترنتی با خانم مهندس اکرام الصریفی، دیگر خواهر شهید حسام هم مکاتبه دارم و سؤالاتم درباره کودکی و جوانی شهید حسام را از او پرسیدم.
اما رابطهام با خانواده شهید میسون در سال 2005 قطع شد زیرا درخواستشان را قبول نکردم، چرا که هرگز به حقیقت خیانت نخواهم کرد و در ثبت تاریخ کشورم، تقلب نخواهم کرد. آنها سال 2004 هم با من تماس گرفتند و از من خواستند برخی مطالب کتاب را درباره رابطه میسون و حسام که به صحت آن اعتراف دارند، حذف کنم زیرا موجب ناراحتی آنان است.
البته پس از سقوط رژیم بعثی و بازگشتم به عراق، شروع به جمعآوری اطلاعاتی درباره بانوان شهید جلد اول کتاب «خاطرات بانوی زندانی» کردم و اطلاعات و اسنادی هم از شهیدان میسون و حسام به دست آوردم که ان شاء الله در کتاب قطوری منتشر میکنم.
اثر روایت چنین اتفاقات و کتابهایی در روابط دو ملت عراق و ایران
بله صد البته. ملت عراق به جز بعثیها و ناصبیها، شهیدانی را که علیه نظام صدام کافر مبارزه کردند، دوست دارند و آنها را الگویی برای نسلها میدانند. بنابراین محبت آنان به شهیدان میسون و حسام که عاشق ملت و رهبر ایران بودند، مردم عراق را حتما به محبت ایران خواهد رساند.
رابطه مردم عراق و ایران یک رابطه خدایی، محمدی، علوی، فاطمی، حسینی و زینبی است. پس همه تلاشهای استکبار جهانی برای تفرقه افکندن بین این دو ملت محکوم به شکست بوده و گواه این سخن، جنگ بدنام قادسیه است که 8 سال به طول انجامید. جنگی که تلفات انسانی بسیاری به دو ملت وارد کرد اما به دلیل محبت عقیدتی مشترک بین آنان، نتوانست بینشان تفرقه بیندازد. آنچه در زیارت اربعین میبینیم شاهد این مدعاست. سالیانه هزاران خانه با عشق و برادری صادقانه، درهایشان را به روی زائران ایرانی میگشایند. شهیدان حسام و میسون نمایندگان محبت عقیدتی و انقلاب حسینی و زینبی علیه رژیم شاه و صدام هستند و این نتیجه طبیعی قلبهایی است که دوستدار خورشیدند، نتایج از مقدمات تبعیت میکنند.
واکنش نسل امروز عراق که حکومت دیکتاتوری صدام را ندیدند به داستان زندگی شهیدان میسون و حسام
داستان دانشجوی شهید میسون و دکتر حسام به جوانان ایرانی و عراقی درس محبت الهی و عشق عقیدتی میدهد. امام صادق(ع) فرمودند: آیا دین چیزی جز محبت است؟ پس عشق الهی که در زندگی این دو جوان وجود داشت همان چیزی است که آنان را به محبت ایران رساند.
جوانان عراقی از زن و مرد، در دهه هشتاد قرن گذشته، عاشق ایران بودند و شکنجههای وحشیانه صدام را تحمل میکردند و جانشان را برای عشق به ایران و برای پیروزی ایران در جنگ تحمیلی فدا میکردند. همه اینها به سبب عشقی بود که بر قلبهای پاک با ایمان تابیده بود و نه یک عشق دنیوی، مادی و سطحی.
بله؛ نسل مرجع عالیقدر شهید سید محمد باقر صدر(رض) نسلی بود که به ایران عشق میورزید و برای این عشق مجاهدت کرد و به اتهام علاقه به شهید صدر و امام خمینی، مورد بازداشت و شکنجه قرار گرفت. به خدا سوگند چه بسیار با چشمان خودم دیدم جوانان و بزرگسالانی که در اداره امنیت کل و اداره امنیت انقلاب، جلاد را به چالش کشیده و نپذیرفتند به امام خمینی دشنام دهند و با دلهایی عاشق منتظر حکم اعدامشان بودند. خدا را گواه سخنانم میگیرم. مردان جوان و زنان زینبی ما شبانهروز برای تقویت حکومت ایران مجاهدت کردند. به خداوند قسم که جلوی طناب دار در زندان مرکزی ابوغریب فریاد میزدند: مرگ بر صدام، زنده باد صدر، زنده باد خمینی، زنده باد بنت الهدی.
خلاصه آنکه حتما نسل جوان درک خواهد کرد که این عشق پاک مقدس که قلب حسام و میسون را به هم پیوند زده بود، شاخهای از درخت محبت الهی به جمهوری اسلامی ایران است. این عشق، نسل جوان را به عشق ایران، به عنوان یک انقلاب، حکومت و همسایه خوب خواهد رساند.
خدا شاهد است که پسر بزرگم، سالهای 2010 تا 2014 بسیاری از دانشجویان دختر و پسر دانشکده را میدید که کتاب «خاطرات بانوی زندانی» را همراه داشتند اما بیشتر تمرکزشان بر داستان شهیده میسون بود و بیشتر از سایر داستانهای کتاب، غرق در خواندنش میشدند. این یک حقیقت ذاتی انسان است که دلها جذب عشق افلاطونی و انسانی پاک، بین جوانان میشود. شاعری عراقی در این باره گفته است: شریفترین و والاترین مردم عاشقانند/ وشریفترین عشقها، آن است که دامن آلوده نکردهاند.
انتهای پیام/