خانه » اخبار » “آمریکایی ها در خانه ام “، روایتی متفاوت از مقاومت فرهنگی
۱۳۹۷/۰۱/۲۴
۸:۵۷ ب٫ظ
الامه_در داستان " امریکاییها در خانهام"، نویسنده عراقی، نزار عبدالستار از دید جدیدی به موضوع حضور امریکاییها در عراق و در منازل عراقیها و متعاقب آن مقاومتی برخاسته از عمقی تمدنی میپردازد.
“آمریکایی ها در خانه ام “، روایتی متفاوت از مقاومت فرهنگی
این بار حضور سربازان در منزل روزنامه نگار عراقی، جلال ـ قهرمان داستان ـ در شهر موصل با هدف تفتیش منزل و دستگیری صاحب خانه یا سوء استفاده از زنان و کودکان و زندانی کردن آنها در اتاقی جداگانه صورت نمیگیرد، سربازان امریکایی عادت داشتند که طی عملیاتی به خانهی عراقیها یورش برده و آن را تفتیش کنند، این بار نیز سربازان در یکی از منازل هستند اما برای انجام وظیفهای دیگر.
نزار عبدالستار، در داستان " امریکاییها در خانهام هستند" ایدهی متفاوتی را به کار گرفته است. امریکاییها خانهاش را انتخاب کردهاند تا جنبش شبه نظامیان را در یکی از محلههای موصل زیر نظر بگیرند. اکنون عادت کردهاند که عملیات خود را نیمه شب و به آرامی شروع کنند نه با منفجر کردن درب خانهها، همان اتفاقی که در بیشتر یورشها به منازل عراقیها رخ میداد.در را میکوبند و وارد خانه میشوند تا به طبقهی بالای ساختمان بروند، با خود دوربین دید در شب، اسلحه و تجهیزاتی درون کیسه حمل میکنند که جلال نمیشناسد، و این بدان معنا نیست که همسر و فرزندان جلال دچار ترس و وحشت نمیشوند، وحشتی که هر خانواده به هنگام یورش نیروهای امریکایی تجربه میکند.
ترس در اینجا آن گونه که نویسنده می گوید، وجود دارد فقط از درب و پنجرهها وارد نمیشود، این بار حضور گشتی های امریکایی جهت دام پهن کردن برای شبه نظامیان است .شبه نظامیانی که ضربات سهمگینی به نیروهای امریکایی حاضر در موصل وارد میکنند، این وضعیت در بیشتر شهرهای عراق حاکم است. هرچند کم پیش میآید که کمینگاه دورهای امریکاییها در محلههای مسکونی تا زمانیکه شهروندان عراقی حضور دارند، هدف قرار گیرد. نویسنده دو شخصیتی را ارائه میدهد که دید آنها در مورد اشغال عراق توسط امریکاییها متناقض است، قهرمان داستان، جلال از این نیروها متنفر است حال آنکه برادر همسرش، حنان به اراده خود با این نیروها در ارتباط است. پاییز سال 2003 با همکاری پسر خالهاش که تابعیتی امریکایی دارد، قسمتی از ثروت خود را که از راه انجام معامله به دست آورده بود، برای تجهیز ارتش امریکا به کامپیوتر اختصاص داد.
جلال رویای آیندهای بهتر برای عراق را در سر میپروراند، او به آیندهای با ابعاد فرهنگی و زیبایی شناختی و قدرت مبارزه و درهم کوبیدن اشغالگری که مظهر تمدنی قدرتمند و پابرجاست، ایمان دارد. بنابر این داستان، واقعیت تلخ عراق را با آن همه ویرانی و اقتصاد شکننده و امید برباد رفته به تصویر نمیکشد، بلکه تاریخ قدیمی عراق را با میراث باستانی و نشانههایش حتی نزدیک به مظاهر شهرنشینی در سطح فرهنگی و هنری و توانایی به منظور ترویج مقاومت و تلاش برای پیشرفت نشان میدهد.
جلال با عضویت در سازمانی مخفی به نام" دومینکوس" سعی دارد با عمل روح زندگی را به آثار، هنر، موسیقی و میراث سینمایی عراق بازگرداند تا بدین وسیله این مظاهر را بیدار و روح عراق را احیا و چالشی به معنای تمدنی و فرهنگیاش برای اشغالگران ایجاد کند، همانطور که ادعاهای روبه رشد تحریم در عراق با چالش رو به رو هستند.
جلال روزنامه نگار، تمام وقت خود را صرف شغلش میکند، در روزنامهای که گزارشات روزانه پایتخت را چاپ و اخبار حمله به نیروهای امریکایی و اقدامات خشونت بار زیادی که شهر شاهد آن است، را پیگیری میکند، مشغول به کار است. نویسنده در یکی از گزارشهایش درگیری یکی از دانشجویان دانشگاه موصل را با یکی از سربازان امریکایی به تصویر میکشد؛ زمانی که یک سرباز امریکایی تعادل خود را از دست میدهد، این دانشجوی عراقی به او حمله و او را نقش بر زمین میکند، روی شکمش مینشیند و در برابر نگاههای بهت زده عابران او را هدف مشتهای خود قرار میدهد.
برای تکمیل این صحنه، نویسنده، شجاعت این دانشجوی عراقی که مشتهای سنگینی به سرباز امریکایی زد به طوریکه موجب جاری شدن خون از دماغ این امریکایی شد، را با عکس العمل مردم و پلیس عراق که به محل حادثه رسیده، مقایسه میکند. زمانیکه این دانشجوی سرمست از تشویق حاضران، توانست با دستان بسته و در حالیکه میان دو افسر پلیس قرار داشت، برخیزد، صدای تجمع کنندگان بلند شد، یکی از دختران دانشجو فریاد شادی سر داد و در نتیجه شعارها در خیابان طنین انداز شد.
نویسنده، بسیاری از حوادث و اتفاقاتی که در شهر موصل رخ میدهد را روایت میکند. زمانی که فرمانده نیروهای امریکایی، ژنرال دیوید پترائوس فرمانده گردان 101 آنجا بود، قبل از آنکه فرماندهی نیروهای امریکایی حاضر در عراق را برعهده بگیرد، پس از آن رئیس سازمان اطلاعات امریکا شد و سرانجام استعفا داد. نویسنده تلاشهایی که این روزنامه نگار و گروهی از دوستانش با همکاری ژنرال پترائوس و فرماندهان نظامی برای بازگرداندن بسیاری از اسناد و نسخ خطی که نیروهای امریکایی از موصل به غارت برده بودند را به تصویر میکشد.
نویسنده، نزار عبدالستار، پایانی برای حوادث داستانش مشخص نمیکند، چه بسا جنبههای دیگری از زندگی روزمره شهر اشغال شدهاش ـ موصل ـ را در داستانهای دیگری به تصویر بکشد.
منبع:الجزیره http://www.aljazeera.net/news/pages/63bc5468-a1a9-4621-aee8-fdfd0a61499b