۱۳۹۸/۰۹/۲۴
۷:۰۹ ق٫ظ

سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت، امسال با تنوع موضوع و تکثر دیدگاه در حال برگزاری است. این جشنواره هر سال میزبان مستندهای ایرانی و خارجی بسیاری می‌شود تا روایت‌های مستندسازان را از موضوعات مختلف به تماشا و قضاوت بنشیند.

نگاهی به مستندهای سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت از افغانستان و سوریه تا ایران و روسیه

استالین از دو نگاه، طالبان و داعش با یک چشم

به گزارش الأمه:

از طالبان تا داعش با «زندگی میان پرچم‌های جنگی»
محسن اسلام‌زاده را احتمالاً با مستندهای جسورانه‌اش در دل وقایعی به یاد می‌آورید که همه درباره‌شان چیزهایی شنیده‌اند اما کمتر کسی تصورش را می‌کند که روزی بتواند لمس‌شان کند. پس از «تنها میان طالبان»، اسلام‌زاده به سراغ یک سوژه عجیب‌تر رفته است: درگیری طالبان با داعش. آیا داعش و طالبان یک پدیده هستند و از یک آبشخور تغذیه می‌شوند؟ آیا داعشی‌ها با طالبانی‌ها می‌جنگند یا با هم همکاری دارند؟ این‌ها سوالاتی است که تنها در خاک افغانستان می‌شود به پاسخ‌هایشان نزدیک شد. برای مخاطبی که تاکنون زندگی در افغانستان را تجربه نکرده و داعش و طالبان را تنها در تیتر اخبار هولناک دو دهه گذشته ملاقات کرده، گزاره‌های عمومی نظیر «گروه‌های تکفیری، همه مانند هم هستند» یا «داعش فرزند طالبان است» یا گزاره‌های دیگری نظیر این‌ها جا افتاده است. اما مستند «زندگی میان پرچم‌های جنگی» تلاش می‌کند در نگاه و از زبان اعضای طالبان و داعش، صحت این گزاره‌ها را تحقیق کند. اسلام‌زاده به همراه فیلمبردارش قدم‌به قدم، رابط‌های طالبانی را دنبال می‌کند تا به منطقه‌ای برسد که در آن طالبان با داعش جنگیده و او را شکست داده است. همین اتفاق احتمالاً نخستین شوکی است که به مخاطب وارد می‌شود؛ پس داعش و طالبان هم می‌توانند با هم بجنگند. اما معمای فیلم عضوی به نام غضنفر، فرمانده یکی از کشتارهای بزرگ در عملیاتی درافغانستان است که توسط طالبان پناه داده شده؛ معمایی که تا پایان فیلم هم حل نمی‌شود. «زندگی میان پرچم‌های جنگی» البته بیشتر از آنچه که از یک مستند در حال و هوای جنگ انتظار می‌رود؛ آرام است و بیشتر وقتش در نمایش پیگیری‌های ناکام مستندساز تلف می‌شود و روایت منسجم و منظمی را هم ارائه نمی‌دهد. با این همه جریان زندگی مردمی که سال‌هاست به جنگ عادت کرده‌اند و مردمانی که به شنیدن اخبار کشته‌شدن آن‌ها خو گرفته‌اند، شاکله روایت اسلام‌زاده را به خوبی می‌تراشد. این مستند در بخش شهید آوینی در سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت حضور دارد.

«نه کوچک نه بزرگ» روایتی شاعرانه از یک شهید
موسسه روایت فتح امسال با مستند «نه کوچک نه بزرگ» به کارگردانی محمدصادق رمضانی‌مقدم به بخش مسابقه ملی جشنواره راه یافته است. مستندی که در خلاصه آن اینطور نوشته شده: «شهادت چیزی نیست که دنبالش بگردی؛ یه لباس تک‌سایزه اگه بزرگی یا کوچیکی باید سعی کنی اندازه‌اش بشی...» و این جمله‌ای است که شهید سیدحسن حسینی، از فرماندهان اطلاعات و عملیات تیپ اباالفضل لشکر فاطمیون، آن را بر زبان می‌آورد. همان کسی که مستند به شرح زندگی و سلوک و شهادت او می‌پردازد و از مشهد در ایران تا تدمر در سوریه، او را تعقیب و روایت می‌کند. رمضانی‌فرد در این مستند، شبیه جریان مستندهایی که درباره شهدای مدافع حرم ساخته شده، تمی شاعرانه برای روایت خود در نظر گرفته و تلاش می‌کند از ابعاد روحانی و عرفانی سوژه شهیدش هم ارمغانی برای مخاطبان بیاورد. با این همه برای تکمیل شدن جزئیات این پرتره، وجوهی از جنگاوری و دقت سوژه را هم مطرح می‌کند. سید‌حسن، فرماندهی است که اگرچه در آرزوی شهادت است اما خود و نیروهایش را با بهترین راهبردها به سمت پیروزی در میدان جنگ هدایت می‌کند و در آخر، آرزویش را در جایی که فکرش را هم نمی‌کند در می‌یابد. فیلم برخلاف بخش زیادی از مستندها، روایت خانواده و نزدیکان را تنها در ویدئوهای شخصی موبایلی وارد ماجرا می‌کند و سعی دارد تا از زاویه‌ای بیرونی به جهان سوژه‌اش نزدیک شود و حالات او را دریابد.

بوکس برای صلح
محسن جهانی در مستند «بوکس برای صلح» به سراغ سوژه‌ای رفته که دقیقاً به اندازه اسم مستند، عجیب و متضاد به نظر می‌رسد. دیوید اسمیت، کشیشی استرالیایی است که بیش از دو دهه یک باشگاه بوکس را برای نجات جوانان از مواد مخدر اعتیاد تأسیس کرده است. حالا او در سفری طولانی از کشورش کیلومترها دور شده تا در فلسطین و سوریه هم به کودکان‌و‌نوجوانان، بوکس بیاموزد. گره روایت او همین‌قدر جالب و عجیب است. او برای همه کودکان صلح می‌خواهد اما به آنان بوکس می‌آموزد. در جریان این سفر حالا به مشهد سفر کرده تا پیام صلحش را از ایران هم بگذراند. او در این سفر با کودکان مدافعان حرم از لشکر فاطمیون هم دیدار می‌کند و بوکس به آنان می‌آموزد. همچنین در یک مسابقه دوستانه، از رقبا و تماشاگران ایرانی‌اش، گل سرخ می‌گیرد. اتفاقی که به اذعان خودش، هیجان‌انگیزترین برخوردی است که در طول سفرهایش با او شده است. این مستند کوتاه 22دقیقه‌ای امسال در بخش شهید آوینی به رقابت با سایر مستندها می‌پردازد.

از استالین تا پوتین؛ تشییع جنازه رسمی
فارغ از این که جزئیات تشییع جنازه چه کسی قرار است در مستند «سرگئی لوزنیتسا» به نمایش گذاشته شود، خود این که دو ساعت و ربع، قرار است فقط تماشاگر یک تشییع جنازه باشید، تجربه جدید و جالب و ارزشمندی است. تجربه‌ای که می‌تواند حتی تعریف‌تان از مرگ، سیاست و قهرمان ملی را عوض کند. اما نکته مضاعف این است که مستند، مراسم تشییع جنازه جوزف استالین از رهبران شوروی را دنبال می‌کند. پنجم مارس‌1953، برای مردم شوروی آن دوران، آغاز ماجرایی است که به این سادگی‌ها دست از سرشان برنمی‌دارد. آن‌ها در هر کجای خاک پهناور اتحاد جماهیر شوروی که باشند، با دسته‌ها و تاج‌های گل بزرگ با چشمانی اشکبار و در سکوتی شگفت‌آور که حتی صدای گریه کودکان نیز در آن شنیده نمی‌شود، زیر برف سنگین به سمت مجسمه بزرگ استالین در میادین اصلی شهرشان حرکت می‌کنند و ساعت‌های طولانی در صف‌های طویل می‌ایستند تا گل‌هایشان را پای مجسمه بگذارند و به سخنرانی مقام دولتی شهرشان گوش دهند. در واقع تمام مستند «تشییع جنازه رسمی» قطعات همین فیلم‌هایی است که در کنار هم قرار گرفته‌اند. فیلم‌هایی آرشیوی که کارگردان گه‌گداری آن‌ها را از حالت سیاه‌و سفید به حالت رنگی می‌کشاند تا خصوصاً در مراسم مسکو، حضور رنگ قرمز وسفید را در میان مردم سیاه خاکستری بیشتر حس کنید. تنها جایی که سکوت فیلم شکسته می‌شود در پایان مستند و جایی است که قبل از مراسم خاکسپاری، مالنکوف و بریا برای مردم سخنرانی می‌کنند. بریا که در فرضیه قتل استالین همیشه یکی از متهمان اصلی پنداشته شده است. البته مستندساز هیچ دخالتی در جریان فیلم‌های آرشیوی نمی‌کند و قصد گفتن هیچ مسأله خاصی را ندارد و در نتیجه آن چه به مخاطب منتقل می‌شود همان مفهوم خام از تشییع جنازه بزرگ و باشکوهی است که برای یکی از دیکتاتورترین و خونریزترین انسان‌های قرن بیستم برگزار شده است. این مستند در بخش نمایش‌های ویژه جشنواره سینماحقیقت دو بار مورد استقبال تماشاگران قرار
گرفته است.

زنان گولاگ
هر قدر که مستند «تشییع جنازه رسمی» ظاهراً روایتی سمپاتیک از استالین و مرگش را به نمایش می‌گذارد، مستند ماریانا یاروفسکایا تلاش می‌کند تا هرگونه همراهی‌اش را از استالین دریغ کند. «زنان گولاگ» به سراغ یکی از فاجعه‌بارترین سیاست‌های استالین رفته و آن را در خاطرات زنان بازمانده از زندان‌های گولاگ جست‌وجو می‌کند. خاطراتی تلخ و تکان‌دهنده که به تنهایی برای لرزاندن بدن مخاطبان کافی هستند اما مستندساز به این اکتفا نمی‌کند. او اول، وسط و پایان مستندش را به تصاویری از ادای احترام مردم به مقبره استالین اختصاص می‌دهد تا مخاطب را با تضاد روبه‌رو کند؛ چطور سیاستمداری با آن میزان قساوت، اینطور مورد احترام بخشی از مردم است؟ کارگردان عامدانه این تضاد را پررنگ می‌کند و ساختار مستندش را روی آن بالا می‌برد تا اینکه در پایان فیلم، نتیجه‌ای پرطعنه بگیرد. در سکانس پایانی، شمایی از ولادیمیر پوتین از پشت سر نشان داده می‌شود و آرام‌آرام درمی‌یابیم که دو بدل پوتین و استالین در خیابان با مردم عکس می‌گیرند و آن‌ها را سرگرم می‌کنند. مستند خوش‌ریتم و میخکوب‌کننده «زنان گولاگ» با این پایان‌بندی میان یک موضوع تاریخی با یک مستند روز سیاسی پل می‌زند. این مستند امسال در بخش مسابقه بین‌الملل جشنواره حضور دارد.

از مرگ بر اثر قصور پزشکی تا خودکشی بر اثر اوردوز
الناز دیبافر، دانشجوی تئاتر دانشگاه تهران با موضوعی روی پرده سینماحقیقت آمده که البته ارتباطی با سینما،تئاتر و هنرهای نمایشی ندارد. کارگردان مستند «قیچی» راوی داستان زندگی مادرش است که به‌خاطر یک قصور پزشکی، ویران شده است. فیلم جریان پیگیری و اعتراض راوی به حکم ناعادلانه دادگاه پزکی برای این قصور را تعقیب می‌کند و البته لابه‌لای پیرنگی که از نمایشنامه «دشمن مردم» و شخصیت پزشک آن در روایتش جا داده است، یک تم سیاسی را هم به مستند تزریق می‌کند. «قیچی» در واقع به‌دنبال تغییر یک حکم ناعادلانه یا حتی یک قانون ناکارآمد یا بالاتر از آن یک سازمان نامنظم نیست بلکه ریشه‌های انتقادش را در حوزه‌های سیاسی جست‌وجو می‌کند. مطالبه‌ای بحق با چاشنی سیاست، زاویه دید کارگردان را در این مستند شکل می‌دهد. مستند خانم دیبافر در بخش مسابقه ملی
حضور دارد.

خانه سنگی
زندگی دو دوست معتاد که در حاشیه شهر در کومه‌های خودساخته سکونت دارند، که به خودی‌خود سوژه خاص و جذابی است. دو دوست که برخلاف انتظار مخاطب، یکی از آن‌ها که حال نامساعدتری دارد، به کمپ ترک اعتیاد می‌رود و زندگی سالم خود را بازمی‌یابد و دیگری در تنهایی دوباره در خیابان‌ها متواری می‌شود. «خانه سنگی» به کارگردانی محمدعلی یزدان‌پرست، امسال در بخش مسابقه ملی با سایر مستندها رقابت می‌کند.

واکس‌چه
کامران حیدری با مستندی درباره «ابراهیم منصفی» آهنگساز و ترانه‌سرای اهل بندرعباس در بخش مسابقه ملی با دیگر مستندها رقابت می‌کند. «واکس‌چه» به معنی «به کسی چه مربوط» در واقع نام یکی از ترانه‌های منصفی است و دقیقاً در ادامه نگاه کارگردان به پرتره‌ای که از سوژه‌اش ساخته برای مستند انتخاب شده است. حیدری در این مستند از صدای راوی استفاده می‌کند؛ صدایی که به جای منصفی نشسته و از زبان او، داستان زندگی‌اش را بازگو می‌کند. اما بیشتر
هم و غم کارگردان نمایش پیوند عمیق و حضور گسترده‌ای است که ترانه‌ها و آهنگ‌های منصفی در زندگی روزمره و فرهنگ بومی اهالی بندرعباس داشته و دارد. این نمایش هم از طریق بازخوانی آهنگ‌های او توسط خوانندگان خیابانی اتفاق می‌افتد. مستند «واکس‌چه» تلاش می‌کند سوژه‌اش را روی خط زمانی و درست از همان طریق که زندگی کرده است هم به نظاره بنشیند و هم برای مخاطب روایت کند و به همین دلیل پایان مستند با همین قطعه همراه می‌شود تا تماشاگر را از قضاوت سوژه برحذر دارد و به او متذکر شود که حیات بی‌ثبات و مرگ احتمالاً خودخواسته و براثر اوردوز هروئین هم به کسی مربوط نیست. منصفی همانطور که می‌خواسته زندگی کرده است.

 

منبع: صبح نو