۱۳۹۷/۰۴/۰۹
۱۲:۲۰ ب٫ظ

دومین سفرنامه شروین طاهری به روسیه منتشر می‌شود.طاهری در عمق تاتارستان در جستجوی نشانه‌های نزدیکی به زبان و فرهنگ ایرانی است. کاری که ظاهرا زیاد هم سخت نبوده است.

داستان هایی از تاتارستان

اهل کازانم: نماز تورانی با نیت ایرانی

به گزارش الامه به نقل از خبرگزاری مهر:

جعفر اصالتا اینجایی نیست. حتی اسم واقعی اش هم این نیست اما مثل هر جای دیگر این دنیا، هر جا زن بگیری همان جایی می شوی. نام واقعی دوست تاجیک ما که ریش بلند منظم نشده گذاشته و سبیل و موهایش را تراشیده ظفر است اما از ۱۵ سال پیش که به اینجا آمده و زن تاتار گرفته در میان آنها پذیرفته شده است. اگرچه تاتاری را به خوبی روسی و تاجیکی (همان فارسی دری خودمان)صحبت نمی کند اما حالا اینجا در مسجد حنبلی های متشرع برای خودش برو و بیایی دارد. 

پس از نماز جماعت عصر که با اذانی جداگانه از اذان ظهر حوالی ساعت چهار بعد از ظهر یک روز داغ اوایل تیر ماه  اقامه می شود، صحبتم با جعفر گل می اندازد. خودش می داند که نامش از اسامی مرسوم شیعیان است و توضیح می دهد که تاتارها به این خاطر او را به این اسم ایرانی (!) صدا می کنند چون بر خلاف کشورش تاجیکستان نام ظفر در این جا مرسوم نیست و نزدیکترین نام مرسوم به آن جعفر است. این توضیح موجز به سادگی یک مبحث تاریخی مفصل را می شکافد. این که اسلام از کجا به شمالی ترین قلمرو اش در بالادست خزر و ماوراالنهر و در امتداد رود ولگا در قلب استپ های بلغار-تاتار نشین هزار سال پیش نفوذ کرده است؟ این شاید همان نکته مهمی باشد که  «احمد بن فضلان بن عباس»، فرستاده المقتدر، خلیفه عباسی به بلاد اسلاو و وایکینگ نشین فراسوی خزر در سفرنامه مستند و مهمش مغفول گذاشته باشد؛ این که یک هزاره و یک سده پیش اسلاوهای وولگار یا بولگار(بلغار) های شرقی حاشیه نشین انحنای مشهور بالا دست رود ولگا- جایی که پهنای این رود به دریا می ماند و شهر کازان امروزی بر ساحلش واقع شده- پیش از ورود سفیر خلیفه عباسی از کجا اسلام آورده بودند که برای مقابله با ظلم خزرهای ترک تبار به یهودیت گرویده دست به دامان بغداد شدند؟ رساله ابن فضلان که از نگاه تاریخدانان کهن ترین مستند مکتوب تاریخی در مورد گذشته مردم سرزمین روسیه امروز محسوب می شود دستمایه  یک رمان تاریخی-تخیلی با عنوان  «مرده خواران و مردان شمالی» قرار گرفته به قلم  «مایکل کرایتون» نویسنده آمریکایی که خود او فیلمنامه ای  را با اقتباس از داستانش برای فیلم هالیوودی نسبتا موفق  «سیزدهمین سلحشور» با بازی  «آنتونیو باندراس» در نقش ابن فضلان به نگارش در آورده است.

تصویر احمد ابن فضلان، شوالیه عرب در فیلم مزبور احتمالا مثبت ترین تصویری است که هالیوود تا کنون از اعراب و مسلمانان ارائه داده است. اما در حالی ابن فضلان حقیقی ماموریتش را معرفی اسلام به شاه بلغارها می داند که خود از ملاقات با قبائل مسلمان و شبه مسلمان ترک و اسلاو از آسیای میانه تا قلب روسیه امروزی صحبت می کند اما چیزی از سلطه سامانیان و ایرانیان بر دروازه های ماوراء النهر نمی گوید.همه شواهد تاریخی حاکی از آن هستند که تاجیکان فارسی زبان امروز بازمانده مستقیم نظام حکومت سامانی در آسیای میانه قدیم و همچنین تاتارها از خویشاوندان آلتایی همان بلغارهای قدیم هستند. 

 

وطن و نیت و خط مشترک 

تاجیکی، زبان  مادری جعفر با من یکی است پس او هم به همان چیزی فکر می کند که من به آن فکر می کنم‌. همان اول می داند چه چیزی ممکن است بیش از هر چیز دیگر برای یک میهمان ایرانی در تاتارستان جالب توجه باشد. 

با این که اطراف ما کسی نیست و اگر هم باشد فارسی بلد نیست، مثل این که بخواهد رازی را با من در میان بگذارد سرش را دم گوشم می آورد و می گوید: «نیت نمازشان را به دری می گویند. خودشان معنی اش نمی دانند و فکر می کنند ترکی است. می گویند: نیت کردم دو رکعت نماز بگذارم.» 

این درست همان چیزی است که در مورد مسلمانان ترکستان (غرب) چین شنیده بودم اما در مورد تاتارها نه. دوست دانشمندم، سید جواد میری در سفرش به سین کیانگ متوجه شده بود که ترکستانی های چین حتی تعقیبات و دعاهای بعد نمازشان را هم به فارسی می خوانند. این را که به جعفر می گویم برایش تازگی دارد. نمی داند که تاتارهای مسلمان هم چنین دعاهایی به فارسی دارند یا خیر، شاید به این خاطر که از ابتدا با حنبلی‌های متشرع بر خورده که به شدت تحت تاثیر فقه جدید سلفی و وهابی در راستای حذف و نفی خیلی از آداب و رسوم  رایج در میان مسلمانان مناطق مختلف بوده اند یا به زبان بهتر نمک گیر دلارهای نفتی سعودی و  درهم های مخدر اماراتی که برای آن چه توسعه دین خدا در بلاد کفر خوانده می شود به جمهوری های آسیایی شوروی سابق تزریق می شوند. جعفر در عوض از شعرهای فارسی که نسل به نسل در میان تاتارها باقی مانده می گوید. او سعی می کند یکی از این شعرها را که احتمالا از همسرش یاد گرفته به صورت نصفه و نیمه بخواند اما هم بخاطر لهجه تاجیکی و هم نا آشنایی با لحن شعر کلاسیک فارسی کلمات را در هم ریخته می گوید و فقط متوجه واژه های آشنایی مثل «وطن» و «زمان» و چند فعل فارسی در جملاتش می شوم. موضوع وقتی جالب تر می شود که می فهمم اصرار شاعر تاتار بر به کار بردن این دو واژه ایرانی در یک بیت شعر اشتراک معانی آنها در زبان تاتاری است. 

می دانم که برای این همزبان تاجیک جلای وطن کرده و به تابعیت تاتارستان در آمده،کشف واژه دری آشنای «وطن» در زبان ملت میزبان چه معنایی می تواند داشته باشد. این کلمه بار تمام دوری ها و دلتنگی ها را به دوش می کشد و همه سختی های زندگی یک مهاجر را برای یافتن وطنی جدید توجیه می کند. البته می دانم که  «وطن» و «هموطن» ترجیع بند بسیاری از شعرهای میهن پرستانه تاتارها بخصوص در جریان اشغال ۵۰۰ ساله تزاری و کمونیستی بوده اند. معروف ترین شعرها از این دست بسیار معاصرند و متعلق به  «عبدالله توقای» شاعر ملی قرن بیستمی تاتارستان و همدوره آخرین تزار یعنی نیکولای دوم. نام و مجسمه ها و شمایلهای او که در زبان سیریل «توکای» نوشته می شود در اغلب کوی و برزن کازان به چشم می خورد از جمله در میدان توکای که یکی از میدان های مرکزی مشهور شهر و پاتوق شب زنده داران است. اما بیداری تاتاری باعث شده که هر جا نام این شاعر به خط سیریل رسمی فدراسیون روسیه به شکل زمخت و نامانوس «گابدولای توکای» آمده ،زیر آن به خط فارسی اصل نام ذکر شده باشد. این همان خط آشنایی بود که طی روزهای اخیر چشم خیلی از حدود ۴۰ هزار هموطنی که برای دیدار ایران و اسپانیا گذارشان به کازان افتاده بود، به جمالش روشن شد. ایرانی های زیادی را حتی از قشر بوقچی و هوچی - همتایان خوش اخلاق تر هولیگانهای اروپایی- دیدم که با دیدن عبارت فارسی «عبداله توقای» به سبک تحریری عربی بر پای مجسمه این شاعر یا روی تابلوهای میدان و خیابانی که به نامش در مرکز شهر واقع شده اند انگشت به دهان شده بودند، خصوصا که تفاوت ریخت الفبای روسی با لاتین آنها را از درک نوشته های اصلی سیریل ناتوان می کرد و تعجب آنها را بیشتر که این عبارت فارسی که احتمالا  یاد سریال سربدارانشان می انداخت از کجا وسط این همه خطوط کج و معوج بیگانه پیدایش شده است؟

کاشی‌کاری ایرانی ایستگاه متروی مرکزی کازان

توقای در قالب سیستم عروضی آهنگینی شعر می‌سرود که کاملاً با شعر بومی تاتار متفاوت و به ساختار شعر پارسی نزدیک بود. اما این شباهت نه فقط در فرم که حتی در محتوا نیز به شکل چشمگیری دیده می شود. 

توقای که در ۲۷ سالگی جوان مرگ شد، در حدود یک قرن پیش با تسلط به فارسی و عربی معرف سبکی جدید، عاشقانه و مرام محور از شعر تاتاری  با الهام از از بزرگانی چون فردوسی، نظامی، خاقانی، خیام و نیم نگاهی به  جهان‌بینی تاتارها بود که خود ملتی تحت هجوم و اشغال بیگانه محسوب می شدند. 

آن نوشتگان فارسی که مشخصا به نام تاتاری  «توقای» و نه خوانش روسی توکای اشاره داشتند ما را با یک تناقض مدرن دیگر مواجه می کردند و آن اصالت نام خود شهر کازان است. یادم هست حدود ده سال پیش که آوازه مرکز تاتارستان بواسطه درخشش باشگاه فوتبال مشهورش  «روبین کازان» در لیگ قهرمانان اروپا در رسانه ها پیچیده بود، من به عنوان یک روزنامه نگار ورزشی تلاش زیادی کردم تا ویراستار با سابقه روزنامه مان را متقاعد کنم که درستش  «روبین غازان» است. توجیهم این بود که این کازان روسی شده همان نام اساطیری مغولی - ترکی مشهور  «غازان» است که هنوز روی محله مشهور ساحلی و بوکسور خیز بندر انزلی هم هست. امروز در می یابم که اگرچه مدتهاست تلفظ روسی کازان به تاتارها تحمیل شده اما در دایره واژگان آنها برخلاف روسی و ترکی مدرن استانبولی، کلماتی که صوت  «ق» از آنها شنیده می شوند بسیارند.

میراث مشترک ایرانی و تورانی

مواجهه ها و مکاشفه هایی از این دست تلقی ما ایرانیان را از تعبیر غالبا خشن و تهدیدگر عبارت «تاتار» در ادبیات فارسی در هم می ریزد. 

به قول یکی از نویسندگان معاصر، ذهنیت ما از واژه «تاتار» همواره سیاه و منفی بوده غافل از این که تاتاری که همیشه یغماگر و مهاجم خوانده شده در حقیقت یک غریبه آشناست که بخشی از ماهیت و هویت خود ما را بازتاب می دهد.

شفیعی کدکنی، معاصرترین ادیب بزرگ پارسی است که نیم قرن پیش در شعری، تهاجم فرهنگ غرب به ایران را به «بامداد رجعت تاتار در نیشابور» تشبیه می کند و بعد چنین برای زبان پارسی مویه می کند:

من با زبان مرده نسلی/ که هر کتیبه اش / زیر هزار خروار خاکستر دروغ / مدفون شده است / با که بگویم: طفلان ما به لهجه تاتاری / تاریخ پرشکوه نیاکان را / می‌آموزند؟» 

طبیعی است که در غیاب  «جهان بینی واقعیت نگر»، نسل من هم مثل استادش از این واقعیت غافل بوده باشد که طفلان تاتاری صدها سال، حتی در دوره اختناق کمونیستی، تاریخ نیاکانشان را با کلمات پارسی آموخته اند که مثلا در اشعار  «توقای» با زبان تاتاری و حتی زبان روسی آمیخته است، که شرح این مجال دیگری می طلبد. 

امروز حجم کلمات و موضوعات مشترک فرهنگ  تاتاری و ایرانی، مبتنی بر دو زبان زنده شرقی مجاور و وامدار بسیاری اصطلاحات کهن پارسی و ترکی و عربی و مدرن روسی و انگلیسی و لاتین، چنان است که هر کسی را شوکه می کند. اسامی مشترک بسیارند بخصوص اسامی ایرانی و شاهنامه ای. چه گواهی بالاتر از این که نام رییس جمهور تاتارستان رستم و نام یکی از بز گترین شهرهای تاتار نشین روسیه  «سرپل» است. اسامی ایرانی در میان زنان بیشتر به چشم می خورد و برخی واژگان کلی در رابطه با  «زمان» و  «مکان» مشترک هستند مثل «داروخانه»،  «چایخانه»،  «آشخانه» و یا غذای مشهور  «پلاو» که همان پلوی خودمان است و همگی از تاتاری به روسی هم راه یافته اند. 

از طرف دیگر هم صحبت مردم کوچه و بازار کازان که می شوی در میابی آنها هم به رغم بعد مسافت نگران جنگ در سوریه و عراق و افغانستان و تحولات آسیای میانه، قفقاز، خلیج فارس و فلسطین هستند.  با مشکل تحریم های غربی کاملا آشنا بوده و نگران بحرانهای فرهنگی و اقتصادی هستند که جهانی سازی به ملتها تحمیل می کند. آنها هم مثل ما میان خودشان درگیر چالش همیشگی سنت و مدرنیته و دچار اختلاف نظرهای داخلی در مورد رویکرد مطلوب اصولگرایانه یا اصلاح طلبانه در مسا ئل سیاسی  و دینی هستند. 

بسیاری از این دغدغه های مشترک تاتارها با ایرانیان به ما می گویند که «ایران و توران» شاهنامه را دیگر  نباید دو ماهیت متخاصم برشمرد بلکه امروز این دو میراث داران تاریخی و تمدنی مشترک محسوب می شوند.این در حالیست که این روزها جریانی در راستای همان سیاست کهنه استعماری  «اختلاف بیانداز و حکومت کن» انگلیسی ، موج تحریکات و تبلیغات مغرضانه ای را حول احیای دو گانه متخاصم شاهنامه ای «ایران» و  «توران» به راه انداخته اند تا پس از  «شیعه و سنی» شکاف منطقه ای دیگری را در مشرق زمین علم کنند. امواج این نظریه تفرقه افکنانه که از کینگز کالج لندن مخابره شده اند، در قالب «فلسفه ایرانی» توسط شبه فیلسوفان وطنی  در  ظاهر با شعار احیای امپراتوری (تشیع) صفوی برای افکار عمومی تبلیغ می شوند که متاسفانه مورد حمایت کامل دفاتر مشورتی نهاد ریاست جمهوری هم قرار دارند.