خانم امل طنانه شاعر لبنانی قصیده ای در رثای شهید حاج قاسم سلیمانی برای خبرنگار الأمه ارسال کرده است.
داستان تو فراتر از دیگر داستانها شد
به گزارش الأمه:
خانم امل طنانه شاعر لبنانی قصیده ای در رثای شهید حاج قاسم سلیمانی برای خبرنگار الأمه ارسال کرده است.
حشدوا على دمِكَ المنايا، تستقيهْ
خابتْ، فموتُكَ بالرّجولَةِ تنتقيهْ!
أبدَعْتَ في رسمِ الحكايَةِ، علّها
إنْ صادَفَتْ مجدًا فمجدُكَ يرتقيهْ!
وعلَوْتَ بالفوزِ العظيمِ، مُقَلَّدًا
قلبًا تبعثرَ، كَيْ يلاقيَ ما لقيهْ
تلكَ القِفارُ، على امتدادِ ملاحِمٍ
أعشَبْتَها عشقًا، فأَدْهَشَ عاشقيهْ
ألِفَ ابتسامَةَ وجهِكَ الأبهى، ولم
يُطْلِقْ ربيعًا في أماني سارقيهْ
أطْلَقْتَهُ، فسعى إليكَ مُخَضَّبًا
لِيقولَ للعينينِ: دمعي أطلقيهْ
تمضي فنبحثُ في البقايا مثلَما
لاذَتْ بطيفِ الخِلِّ نجوى وامقيهْ
فإذا سلالٌ من حصادٍ سرُّها
بأسٌ تمازَجَ في تلطُّفِ مُشفقيهْ
إن خاضَ حربًا، يا عواصِفُ حاذري!
أو رامَ سِلمًا، يا نسائمُ عانقيهْ
باقٍ على مرِّ الوفاءِ كبسمةٍ
وَرَصاصَ غدرٍ في حناجرِ مُطْلقيهْ
او باقی است
آرزومند به دور خون تو جمع شدهاند تا حاجتروا شوند
با مرگ تو ناامید شدند، اما انتخاب تو مردانه بود
داستان تو فراتر از دیگر داستانها شد
مجد و عزت تو والاتر از مجدهای دیگر شد
همچون سرور خود به پیروزی بزرگی رسیدی
این قلبی که برای او میتپید، میخواهد به دیدار او نائل شود
در آن بیابان، در پی خلق حماسهای
در پی عشق محبوبش، عاشقان خود را متحیر کرد
بر آن چهره مشعشع تو هزاران خنده نقش بست
ولی با حضور سارقان، بهار او محقق نشد
تو او را آزاد کردی و تلاش کرد که با صورتی خضاب شده به خون به سوی تو آید
تا به دو چشمم بگوید: اشکم را آزاد کن
او رفت و این میگذرد ولی ما همچنان در بقایای او
همچون مستشدگان، به دنبال نجوای او میگردیم
واگر سبدی از اسرار او برداشت کرده بودیم
آمیختهای از عشق و خیرخواهی او را کشف میکردیم
وقتی جنگ میکرد، حتی طوفانها حذر میکردند
و وقتی به صلح مینشست، نسیمها او را در آغوش میگرفتند
این روزگار بیوفا از او تنها یک لبخند به جا گذاشته
وجای گلوله خیانتکاران بر گلوی آزادگان