روایت فیلم «بیروت» که تا حدودی بر اساس اتفاقات واقعی به نگارش درآمده، دو چالش در عرصه بینالملل با رژیم صهیونیستی را مطرح میکند. این دو چالش از زوایهای نامحسوس در فیلم مطرح میشود که بر بسیاری از شایعات سیاسی صحه میگذارند.
افشای زندانهای مخفی اسرائیل در این فیلم، نگاه ایرانیان چشم انتظار را به سوی فیلم معطوف خواهد کرد و به سرعت مسئله ربودن سردار نامدار، حاج احمد متوسلیان و امام موسی صدر را در ذهن متبادر میکند.
بحث زندانهای مخفی به صراحت در برخورد مذاکره کنندگان سازمان سیا با مقامات ارشد امنیتی اسرائیلی مطرح میشود. نکته دومی که در فیلم بیروت بسیار حائز اهمیت است جوخههای ترور رژیم صهونیستی است که در سراسر جهان به صورت فعالی، مشغول ترور آزادیخواهان و اعضای مقاومت اند که به صورت مشخص میتوان به ترور سردار عماد مغنیه اشاره کرد، که صحه بر پویایی این جوخه ترور دارد. البته بحث جوخههای ترور رژیم صهیونیستی در فیلم «مونیخ» استیون اسپیبلبرگ به صورت جامعی مطرح شده است.
روایت فیلم «بیروت» از سال 1972 آغاز میشود، زمانیکه میسن اسکایلز (جان هم) دیپلمات آمریکایی در لبنان با همسرش نادیا (لیلا بختی) زندگی میکند و مراقبت از کریم، پسر 13 ساله فلسطینی که خانوادهاش را از دست داده بر عهده دارد.
در شبی که اسکایلز میزبان مهمانان متعددی است، او با دوستش، افسر سیا کال رایلی (مارک پلگرینو) مواجه میشود که مایل است از کریم، راجع به برادرش سئوالاتی را بپرسد. کال اطلاعاتی بدست آورده که برادر کریم با کشته شدن ورزشکاران اسرائیلی در سال 1972 مونیخ مرتبط است.
در این گیر و دار خانه میسن اسکایلز توسط برادر کریم، مورد حمله قرار گرفته و کریم را میربایند و همسر میسن، نادیا، کشته میشود.
ده سال بعد، اسکایلز تبدیل به یک الکلی شده و به عنوان یک کارفرمای بیمه در انگلستان کار می کند. در حالی که داوری یک مسئله شغلی را بر عهده دارد فردی به نام سالی (داگلاس حاج) با او ملاقات میکند و میگوید یک مشتری قدیمی، از طرف دولت ایالات متحده است.
سولی در کافه ناگهان به اسکایلز میگوید که لازم است برای یک سخنرانی علمی به لبنان برود و به او پول، بلیط هواپیما و گذرنامه هم داده میشود.
اسکایلز در ابتدا با تعجب فراوانی مقاومت میکند، اما تصمیم می گیرد به بیروت سفر کند. او با مقامات وزارت امور خارجه، دونالد گینس، گری رووزاک و فرانک شالن همراه با افسر سیا، سندی کروده ملاقات می کند و متوجه میشود که کالی رایلی به تازگی در لبنان ربوده شده و آدم ربایان او از اسکایلز خواستهاند تا برای آزادی او مذاکره کنند.
این گروه با آدم ربایان ملاقات می کند، و متوجه میشوند کریم رهبر سازمان است. کریم در مذاکره خواستار آزادی برادرش در ازای رایلی میشود و طرفهای آمریکایی اعتراض میکنند که او را در اسارت ندارند، اما کریم اصرار میکند که برادرش در اسارت اسرائیلیهاست و طرف آمریکایی باید با مقامات اسرائیلی مذاکره کند تا «رامی» برادر کریم را از اسارت در ازای آزادی کایل، رها کنند.
اسکایلز مظنون است که اسرائیل رامی را نگه می دارد و با روازاک سفر می کند تا آزادی را برای تبادل تضمین کند. اسرائیلیها تظاهر میکنند که رامی را در زندانهای مخفی خود نگاه نداشتهاند و اسکایلز به بیروت می رود تا با آلیس، همسر رایلی ملاقات کند تا سرنخ تازهای پیدا کند.
آلیس، اسکایلز را مسئول ربودن رایلی می داند، زیرا او معتقد است که او در لبنان به خاطر پیدا کردن قاتلان همسرش مانده است. روز بعد، اسکایلز سخنرانی میکند که دلیل رسمی او برای سفر به بیروت است و حین سخنرانی یک بمب خودرویی در خارج از ساختمان منفجر میشود.
در هرج و مرج پس از آن انفجار، به اسکایلزدستور داده می شود که برای ملاقات کریم به نقطه کوری برود. کریم او را پیش رایلی می فرستد، و دوستش مخفیانه به او می گوید که سازمان آزادیبخش فلسطین (رژیم صهیونیستی) رامی را نگه می دارد. پس از این ملاقات کریم او را تهدید میکند اکر همان شب رامی را بازگرداند، رایلی را به ایران میفروشد.
اسکایلز به آپارتمان رایلی برای جستجوی سرنخهایی میرود. جایی که او با «کرادر» روبرو می شود. او متوجه میشود که گینس پول از سفارت را سرقت کرده و رایلی قصد داشته تا این موضوع را کمی قبل از ناپدید شدنش را گزارش کند. اسکایلز «کرادر» را متقاعد میکند که سازمان آزادیبخش فلسطین رامی را در چنگ خود دارد و او باید 4 میلیون دلار از دفتر سیا برای مبادله رامی به او بدهد.
پس از اینکه اسکایلز یک افسر پلیس را به قتل رساند، او مبادله را برای گرفتن «رامی» رفاهم می کند و او را به محل تبادل با کریم می آورد. پس از تبادل رایلی با رامی، رامی توسط یک تیراندازان جوخه ترور موساد در ساختمانی در همان نزدیکی کشته میشود. آمریکایی ها با موفقیت فرار می کنند کرادر درخواست تغییر میدهد و اسکایلز خدمات خود را به عنوان یک مذاکره کننده ارائه می دهد.
فیلم یک اصالت دهه هشتادی در تعریف وقایع دارد، اما سازمانهای مقاومت و جوخههای ترور را از یکدیگر تفکیک نمیکند. به عنوان نمونه جوخه تروریستی فالانژیستهای لبنانی، در فیلم به خوبی معرفی نمیشود. مخاطبان «سازمان آزادی بخش فلسطین»، «ساف»، PLO، (منظمة التحریر الفلسطینیة ) را به راحتی با حکومت خودگردان فلسطینی اشتباه میگیرند.
مخاطب این فیلم باید اطلاعات جامعی از وقایع دهه هشتاد میلادی لبنان داشته باشد و چالشهای PLO و رژیم حاکم در این کشور و شورشهای فالانژیستها را به صورت کاملی بداند، تا هیجان روایت برایش چند برابر باشد.
لبنانی که امروز، امنیتی قاطعانه در آن حاکم است و هیچ حکومتی نمیتواند به عروس خاورمیانه نگاه نامشروعی داشته باشد. این کشور امنیت خود را مدیون تلاشهای حزب الله است و گرنه لبنان بدون حزبالله به دهه پر آشوب دهه هشتاد بازخواهد گشت. مهمترین استنباطی که حداقل مخاطب ایرانی از فیلم برداشت میکند این است که اگر حزبالله نبود، عروس خاورمیانه همچنان در هرج و مرج ایدئولوژیک و تهدیدات رژیم صهیونیستی میسوخت.
اما در فیلم «بیروت» چرخش های غیر قابل پیش بینی داستان در سناریویی ماهرانه هیجان زائد الوصفی را به مخاطب منتقل میکند. فیلم آنقدر جذابیتهای سیاسی دارد که مخاطب را وادار میکند، درباره تاریخ لبنان کنکاش کند و البته ساموئل موعز، فیلمی با عنوان «لبنان» درباره فالانژیستها ساخته که میتواند اطلاعات جامعتری درباره التهابات دهه هشتاد این کشور به مخاطب ارائه دهد.
اما برای علاقهمندان سینما که نگاه جستجوگرایانه سیاسی ندارند، چون فیلم شبیه آثار جاسوسی هالیوود در دهه هشتاد و نود میلادی است، دلچسب و لذت بخش است. تنها نکته آزاردهنده برای مخاطب ایرانی این است که کریم بارها آمریکاییها را تهدید میکند که اگر برادرش را تحویل ندهند، رایلی را تحویل ایران میدهد. اشارهای که بشدت آزار دهنده است. نسبتدادن گروگانگیری به ایران، تنها نقطه سیاه فیلم است اما سراسر فیلم، رژیم صهیونیستی را به صورت موشکافانهای به چالش میکشد. در واقع تهدید کریم و کشیده شدن پای ایران به اتفاقات دهه هشتاد لبنان، ترویج ایران هراسی به همان شکل کلیشهای مرسوم در غرب است.
فیلم به صورت بسیار صریح و غیر مستقیم، پرونده زندانهای مخفی اسرائیل باز میکند. نکته مهم این است که در دهه هشتاد چهرههای بسیار مهمی ربوده شدند و هیچگاه خبری از آنان یافت نشد.چهرههایی مثل امام موسی صدر و حاج احمد متوسلیان، افرادی هستند که سالهای شایعه اسارت آنها در زندانهای مخفی اسرائیل وجود دارد، اما این رژیم جعلی این مسئله را کتمان میکند اما در گفتگوی اسکایلز با نماینده امنیتی اسرائیل، وجود زندانهای مخفی این رژیم افشا میشود.
سناریست فیلم، «تونیگیلروی»، یکی از سناریوهای سیاسی ساخته نشدهاش را از قفسه انباری خانهاش بیرون کشیده و براد اندرسن از فرصت ممکن فیلمی افشاگرایانه، آگاهی بخش را مستقل از جریان اصلی هالیوود ساخته است.
«تونیگیلروی» این سناریو را سال 1992 به نگارش درآورد، زمانیکه با فیلمنامه مجموعه بورن شناخته نشده بود و هنوز جایزه اسکاری نگرفته بود.
حضور چنین سناریست کاردانی در میان خالقان اصلی فیلم بیروت برای تماشاگر خبرخوبی است، ولی برای جهان روایی فیلم خبر خوبی نیست. چون مصائب و نگرانیهای که او در این فیلم ژئو پلتیک با گذشت بیست و شش سال که از زمان نگارش اثر میگذرد، همچنان مطرح باقی مانده و حل نشده است.
در فیلمهای گیلروی تماشاگر از سیستم سیاسی، جاسوسی، اجتماعی و حتی اقتصادی «ایالات متحده» متنفر میشود. این تنفر در هویت بورن وضوحی انکارناپذیری دارد و در فیلم بیروت مخاطب نسبت به سیستمهای امنیتی سیا و موساد به دلیل فرصتطلبی و رفتارهای غیر انسانی متنفر میشود.
فیلمنامه با نوعی سردرگمی آغاز میشود و تماشاگر باید دقت کافی در رصد کردن داستان را داشته باشد و از دست دادن لحظهای از فیلم به برداشت انحرافی از روایت میانجامد.
این فیلم طوری ساخته شده که باید با آگاهی سیاسی وسیعی آن را تماشا کرد. باید تاریخ و آنچه که در کشور لبنان اتفاق افتاده را با دقت و وسواس بررسی کرد و با ارجاعات سینمایی مرتبط، دایره اطلاعات سیاسی را نسبت به رویدادهای دهه هشتاد لبنان گسترش داد.
هنری گیلروی تشریح کردن وقایع سیاسی است و همین فن را به دقت میتوانیم در فیلم مشاهده کنیم. او استاد طرح و توطئه درهم پیچیده توام با اکشن و تحرک فراوان است و براد اندرسن حرارت فیلمنامه بیروت را به شکل شگفت آوری بالا میبرد و هر چرخش قصه با نیرویی شگفت آور به تماشا برخورد میکند.
«بیروت» به عنوان یک فیلم مستقل در جشنواره ساندنس مورد تشویق و عنایت قرار گرفت و تعداد سالن نمایش کمی در آمریکا به این فیلم اختصاص داده شد.
صحنه پردازی فیلم با توجه به ارائه دو مقطع از تاریخ معاصر یعنی دهه هفتاد و هشتاد بسیار متفاوت است و دو صحنه پردازی کاملا متمایز را در فیلم میبینیم؛ مقطع زمانی قبل از 1972 و سال 1982 که عروس خاورمیانه تبدیل شده بود به یک ویرانه محض. خیابانهای ویران با خانههای خراب که به قول عبدالباری عطوان روزنامهنگار مشهور جهان عرب، طی کردن دو چهار راه در آن ممکن بود به مرگ عابر بینجامد و در حال حاضر به برکت حضور حزب الله لبنان همچنان عروس خاورمیانه است.
ما در این فیلم وضعیت آشتفهای از سیاستمداران آمریکایی را در فیلم میبینیم، اسکایلز (جان هم) خانواده دار و با آینده است و در دهه هفتاد مردی است که ظاهر شیکی دارد و با برژینسکی همنشین است و آینده بسیار خوبی را برای او پیش بینی می کنند. ده سال بعد میبینیم تبدیل به فردی خانواده باخته شده که به مشروب پناه آورده و تبدیل به مردی دائم الخمر شده است. با محوریت قرار دادن اسکایلز، سقوط او و اعضای ارشد سازمان سیا در این فیلم را شاهد هستیم وسقوط اخلاقی آنها، سمبلی از سقوط سیاستمداران آمریکایی است.