این رمان سال ۱۹۶۵ برای اولین بار به فرانسوی ترجمه شده بود. نسخه جدید رمان توسط انتشارات لولیویه با ترجمه الیزابت ژانویه از انگلیسی به فرانسه منتشر شده است.
نامی جدید برای رمانی قدیم وجیه غالی
«سیگارهای مصری»
به گزارش الأمه:
این همه توجه به این رمان برای چیست؟ آیا این اهمیت دادن به ارزش ادبی آن برمیگردد؟ یا توجه به خود نویسنده است که زندگی و هویتش را مه و ابهام بسیاری فراگرفته؟ یا به این دلیل که نویسنده اولین کسی بود که روابطش را پس از جنگ اکتبر مستقیم با اسرائیل عادی ساخت؟ یا خود رمان متضمن نقدی گزنده است از دوره حکومت جمال عبدالناصر؟
هیچ تک رمانی این چنین با استقبال و توجه ناشرین روبه رو نشده آنگونه که رمان «آبجویی در باشگاه بیلیارد» نویسنده مصری وجیه غالی شد. رمانی که سال ۱۹۶۴ به زبان انگلیسی در لندن توسط انتشارات آندره دویچ منتشر شد.
از زمان انتشار تاکنون همچنان جنجالبرانگیز است و مایه توجه پژوهشگران و منتقدان شده. چه عاملی موجب شده که ناشرین بریتانیایی، عرب، آمریکایی، اسرائیلی، آلمانی و فرانسوی رو به انتشار مکرر آن به نامهای مختلف بیاورند؟ آیا این به ارزش ادبی اثربرمیگردد یا این توجه و اهمیت دادن به خود نویسنده است که زندگی و هویتش را مه و ابهام بسیاری فرا گرفتهاست؟ یا به این دلیل است که نویسنده اولین کسی بود که روابطش را با اسرائیل عادی ساخت بعد از اینکه به عنوان گزارشگر روزنامه ساندی تایمز بریتانیایی مشغول به کار شد و بعد از جنگ اکتبر بهطور مستقیم در همین رمان دعوت به عادی سازی روابط با اسرائیل کرد؟ یا چون رمان متضمن نقدی گزنده از دوره حکومت جمال عبدالناصر است؟ یا همه این دلایل یک جا جمع شدهاند؟
این رمان سال ۱۹۶۵ برای اولین بار به فرانسوی ترجمه شده بود. نسخه جدید رمان توسط انتشارات لولیویه با ترجمه الیزابت ژانویه از انگلیسی به فرانسه منتشر شده است.
قهرمان رمان رام، جوانی قبطی کاتولیک مارکسیست اگزیستانسیالیست نهیلیست قمارباز سیاهمست است. شخصیتی بسیار نزدیک به زندگینامه نویسنده؛ شخصیتی متناقض در رفتار و افکار که در حاشیه جامعه زندگی میکند، اما کرم کتاب بود. در یکی از گفتوگوهایش میگوید: «میخواستم زندگی کنم. خواندم و خواندم… خواستم روابط عاشقانهای بنا کنم با کنتسهایی و در دام عشق پیشخدمت باری بیافتم… میخواستم رهبری سیاسی شوم و در مونته کارلو ببرم و فراری بشوم در لندن. هنرمندی بشوم خوشتیپ و لباسهای مندرس به تن کنم».
او فئودال زادهای مصری است که زمینهای زراعی زیادی در اختیارشان بود، اما همه آنها را به کشاورزان میفروشند با قولنامههای جعلی تا بتوانند از خطر ملیسازی و اصلاحات ارضی که عبدالناصر بعد از انقلاب ژولای اجرا کرد، فرار کنند. علیرغم فرهنگ انگلیسی رام و وابستگیاش به طبقه ثروتمند مصری، اما او به سوسیالیسم تمایل بیشتری داشت. برای همین هم به حزب کمونیست کشیده شد.
ادعا میکند مصری واقعی است، برای اینکه مصری باشی «به این معنی نیست که به زبان، تاریخ یا فرهنگی وابسته باشی، بلکه روح شوخطبع مصریها را داشته باشی».
همچنین به معشوقه یهودیاش میگفت: «میدانی ادنا، تو مصری نیستی… تو فقط مصری نیستی و به تو میگویم چرا. یادت هست به تو یک بار گفتم من مصری نیستم چون من به نخبگان وابستهام… الخ… اما من مصریام، من مصری واقعیام. شوخطبعی مصری دارم».
با اینکه بیکار است یا بهتر است بگوییم کاری را که از طرف خالهاش که روابط قوی بسیاری داشت به او پیشنهاد میشد قبول ندارد. ترجیح میداد با همان بذل و بخششهای خاله و مادرش زندگی کند و قرض کردن از دوستانش در باشگاه، تا قمار کند و مشروب به ناف خودش ببندد و دار و ندارش را ببازد و با دست خالی برگردد.
دوباره به دیدار معشوقه یهودیاش النا سلویا لیچکف میرود، درست مثل دوستش فونت وزجری که در مصر میکشید. النا به او و دوستش همه هزینههای سفر و ویزای انگلیس را میدهد و هزینههای اقامت در بریتانیا را. آن دو تلاش میکنند اقامت دایم بگیرند اما به جایی نمیرسند. آنجا با خانوادهای بریتانیایی آشنا میشود و با دخترشان مغازله میکند و به معشوقه یهودیاش خیانت میکند که سفر را به او هدیه کرده بود. «من و فونت به لندن سفرکردیم، به اروپای رؤیاها، آزادی بیان، فرهنگ، زندگی. آن روز رفتیم تا هرگز برنگردیم، اما ما دوباره در قاهرهایم».
رام با افکاری جدید دربارهٔ آزادی و دموکراسی به قاهره برمیگردد و افکار پسر خالهاش منیر را که از آمریکا برگشته و شیفته دموکراسی و آزادیاش شده بازپس میزند.
گفتنی است که وجیه غالی در آپارتمان نویسنده انگلیسی دیانا اتیل در سال ۱۹۶۹ خودکشی کرد. زنی که پس از آن رمانی نوشت که در آن از نویسنده و روابطش با او و خودکشیاش در خانهاش سخن میگفت با عنوان: «پس از تشییع».
منبع: شرق الاوسط