سردار شهید حسن شاطری در طول حیات خود خدمات زیادی را به مردم ایران, لبنان و عراق و سوریه و افغانستان کرد.
شهید حسن شاطری؛ از سازندگی در ایران تا لبنان و افغانستان
به گزارش الأمه:
شهید حسن شاطری ملقب به حسام خوشنویس در تیرماه 1341 در شهر سمنان به دنیا آمد, او اولین فرزند از شش فرزند خانوادهاش بود. دوران تحصیلات ابتدایی, راهنمایی و متوسطه را در شهر سمنان گذراند. با وجود سن کم خیلی زود به صفوف انقلابیون پیوست و به یکی از مهمترین عناصر فعال در زمینه هدایت راهپیماییها و دیگر فعالیتهای ضدرژیم پهلوی تبدیل شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگامی که امام خمینی(ره) فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کرد, شهید حسام از جمله اولین داوطلبان و فعالان این عرصه بود؛ شخصاً در امر کشاورزی و احداث بنا در زیر آفتاب سوزان کار میکرد و در ایام ماه مبارک رمضان بهمدت 18 ساعت در روز مشغول بود.
با آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم صدام حسین که با همکاری استکبار جهانی علیه جمهوری نوپای ایران بهوقوع پیوست, داوطلبانه بهعضویت بسیج درآمد. اولین مسئولیتهایش را در منطقه «کلهقندی» واقع در جنوب ایران بهعنوان راهنما آغاز کرد. سپس به شهر«سردشت» واقع در غرب ایران منتقل شد و از اولین اعضای سپاه پاسداران آن منطقه بود.
در حالی که سنش بیش از 20 سال نبود, مسئولیتهای متعددی را بهعهده داشت. مسئولیت مخابرات, پشتیبانی و لجستیک و سپس هدایت عملیات و رهبری یکی از مناطق جنگی که از مهمترین محورهای جنگ بهحساب میآمد و شاهد شدیدترین و سختترین درگیریها بود.
در سال 1361 با خانم معصومه مرادی, تنها دختر خانواده مرادی ازدواج کرد؛ همسری که بهترین یاور و پشتیبان او بود و در طول هشت سال جنگ و دیگر مراحل زندگی سراسر جهاد و مبارزه شهید کنارش قرار داشت و از او صاحب 4 فرزند شد. پس از 8 سال دوری از دانشگاه بهواسطه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران, برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی عمران فارغ التحصیل شد. سپس موفق به اخذ مدرک کارشناسیارشد شد و در همان زمان فرماندهی تیپ 40 صاحب الزمان(عج) و تیپ 53 ارومیه را بهمنظور اجرای پروژههای مهندسی و عمرانی داخل ایران را بهعهده داشت، از جمله این مسئولیتها مدیریت پروژه «سد سیرجان» در استان کرمان, پروژه اصلاح اراضی کشاورزی و زهکشی «دشت زنگنه» و پروژه هدایت آب از دشت اصفهان به یزد با فاصله حدود 300 کیلومتر بود.
او در آخرین مسئولیت خود عهدهدار معاونت مهندسی نیروی قدس سپاه بود. پس از جنگ سی و سه روزه و آسیب به جنوب لبنان و مناطق شیعهنشین، وی رئیس ستاد بازسازی لبنان شد. او در این بازسازی نهتنها به بازسازی اماکن متعلق به شیعیان همت داشت بلکه ابتدا کلیساها و مساجد اهلسنت را بازسازی کرد. بازسازی و تعمیر پلها و جادههای آسیبدیده در جنگ و ساخت اماکن فرهنگی و مذهبی برای شیعیان و مردم لبنان از اقدامات بابرکت این شهید بزرگوار است. ساخت بوستانها برای کودکان جنگزده لبنان، بذر محبت انقلاب اسلامی در دل کسانی بود که باغبان آن شهید شاطری است. گفتنی است شهید شاطری قبل از لبنان نیز عهدهدار پروژههای عمرانی در افغانستان جنگزده بود. او همچنین مسئول ساخت مسیر بینالمللی میان ایران و افغانستان بهطول 120 کیلومتر بود که از مهمترین خطوط تجاری و از شریانهای حیاتی حملونقل بهشمار میرود و دو کشور را به هم مرتبط میسازد. نظارت اجرایی پروژه در عراق و انجام چندین طرح اجرایی با همکاری مردم بهمنظور حمایت و تأمین رفاه مردم سوریه از دیگر کارهای شهید شاطری بود.
سرانجام این سردار رشید اسلام 24 بهمن ماه 1391 و در مسیر دمشق به بیروت بهمنظور انجام کارهای ستاد بازسازی، بهدست حامیان و مزدوران رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و مزد صرف عمر خود در عرصه جهاد را با نوشیدن شربت شهادت گرفت.
محمد حیدر مالک و مدیر شرکت قاسم حیدر و برادران از جمله شرکتهایی که در اجرای پروژههای مختلف با هیئت ایرانی همکاری داشت در کتاب معمار محبت که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، درباره خصوصیات شهید شاطری میگوید: «میتوانیم بگوییم مهندس حسام مقاومت را دوست داشت، عبارت «دوست داشتن» برای بیان آنچه او در برابر مقاومت از خود نشان میداد، کافی نیست، بهتر است بگوییم او به مقاومت وابسته بود؛ تعلقی عاشقانه, تعلقی شدید که یک انسان باایمان نسبت به اعتقادش دارد، این همان چیزی بود که بهوضوح در او بهچشم میخورد، مقاومت در همه حرفهایش حضور داشت، بر همه چیز نام مقاومت میگذاشت، گویی همه چیز برآمده از مقاومت بود، وقتی بر زمینی کار میکرد، میگفت: "اینجا زمین مقاومت است"، زمینی که جادهای میساخت و یا آن را آسفالت میکرد, میگفت: "اینجا مسیر مقاومت است" و هر زمان میخواست ما را به کاری تشویق و دلگرم کند, میگفت: "شما در مقاومت سهیم هستید, کارتان همان کار مقاومت است". همه جا و همه وقت سعی میکرد تصویر مقاومت و ملت مقاوم را در برابر دیدگان ملت ایران و ملتهای دیگر بهنمایش بگذارد.
آن روز را فراموش نمیکنم, مهندس خیلی گرفتار و برنامه کاری او بسیار فشرده بود. از او برای حضور در مراسم افراشتن پرچم مقاومت در یکی از روستاها دعوت بهعمل آمد. میدانستم که چقدر سرش شلوغ و وقتش تنگ است, اما با وجود وقت کم, اصرار داشت در مراسم حضور یابد. روستایی که جشن در آن برگزار میشد از ما دور بود و مهندس هم در آن منطقه کار دیگری نداشت, اما با وجود این, برای رفتن و حضور در مراسم پافشاری میکرد، زیرا آن مراسم در جهت تقویت توان مقاومت و بهاهتزاز درآمدن پرچم بود. سرانجام توانست برنامههایش را طوری تنظیم کند که در مراسم شرکت کند و از این بابت خیلی خوشحال بهنظر میرسید.
هنگام برگزاری مراسم, برادران با مشکلی بزرگی روبهرو شدند؛ طناب پرچم بهاندازه کافی محکم نبود و وقتی آن را کشیدند, پاره شد. هرجومرج بهوجود آمد, لوازم یدکی وجود نداشت و همه از بالابردن پرچم ناامید شدند و دست از کار کشیدند. چارهای نداشتند جز اینکه مراسم را به زمان دیگری موکول کنند. اما مهندس با اطمینان شدید خود, وارد عمل شد و اصرار کرد که پرچم باید بدون تأخیر برافراشته شود. او توانست در مقابل مشکل پیشآمده بایستد و آن را حل کند. ساعتی طول نکشید که جرثقیلی آورد, طناب را تعمیر کرد و پرچم را در زمان تعیینشده برافراشت. رضایتمندانه ایستاد و از سر شوق به پرچمی نگاه کرد که سر به فلک کشیده بود».
مهندس حسن زین از کارمندان هیئت ایرانی نیز درباره شهید شاطری میگوید: «پیش از شهادت مهندس, با او بهعنوان مترجم همکاری داشتم. مهندس حسام علاوه بر زبان مادریاش به زبانهای ترکی, کردی و فارسی افغانی هم صحبت میکرد. مشغول یادگیری زبان انگلیسی هم بود زیرا زبان انگلیسی او را در نوشتن رساله دکتری با موضوعی پیرامون پروژههای بازسازی یاری میکرد.
پیوند مهندس با قرآن کریم بسیار محکم بود. هرگز کتاب خدا را از خودش دور نمیکرد و همیشه بهخصوص صبحها به تلاوت قرآن مشغول میشد. هر روز صبح وقتی سوار ماشینش میشد روز خود را با صفحاتی از قرآن کریم آغاز میکرد. روابطه او با قرآن و آیات بسیار زیاد بود. قرآن از مهمترین انگیزهاش برای یادگیری زبان عربی با وجود مشغلههایش بود. دلش میخواست زبان عربی را با همه سختیهایش یاد بگیرد تا او را در فهم معانی قرآن و شناخت اعجاز لغوی آن کمک کند. از طرفی ندانستن زبان عربی او را آزار میداد و این مسئله بهنظرش مانع ارتباط او با کارگران, پیمانکاران, مهندسان, شخصیتها, وزرا و... بهشمار میرفت و او را با مشکل مواجه میساخت. یادگیری زبان عربی بهواسطه مشغولیتهایش برایش کار آسانی بود، زیرا آموختن زبان عربی سخت است و یادگیری آن نیاز به زمان زیادی دارد. با وجود این, سعی میکرد تا آنجا که میتواند معانی کلمات را بهخاطر بسپارد و از من هم میخواست تا زبان عربی را به او آموزش دهم.
به من میگفت: "فقط برایم ترجمه نکن... یاد بده تا عربی صحبت کنم".
از من میخواست تا کلمات را تلفظ کنم و او تکرار کند. دلش میخواست بهجای مترجم, معلم او باشم و مرتباً سعی میکرد بهزبان عربی صحبت کند. وقتی جملهای را یاد میگرفت, آن را تکرار میکرد. کارش زمانی دشوار میشد که کنارش نبودم و مجبور بود برای فهم زبان عربی و ترجمه آن به فارسی به خودش تکیه کند. در ماههای اول, تلاشش تحسینبرانگیز بود و ظرافت بسیاری در آن بهچشم میخورد. مهندس حسام با وجود جدیتش در کار, از طبعی لطیف و خلقی خوش برخوردار بود. مزاح را دوست داشت و شخصیتی بانشاط و سرزنده داشت. تلاشهای او برای یادگیری زبان عربی بارها سبب شد تا فضای جدی کار, تلطیف شود و لبخندی بر لب همگان بنشیند.
او خود نیز از این موضوع خوشش میآمد و سعی میکرد چنین موقعیتهایی بهوجود بیاورد. بهخاطر دارم یک بار در مارون الرأس کلمهای را با کلمهای دیگر جایگزین کرد و معنا کاملاً عوض شد. برای اشاره به «اصبع الجلیل» گفت «جبلالخلیل». همگی خندیدیم و وقتی عبارت را برای او ترجمه کردم او هم بسیار خندید.
در همین زمینه ماجرای دیگری را بهیاد میآورم. مهندس حسام کلمهای را که الآن بهخاطر نمیآورم, نمیدانم از کجا شنیده و آن را به خاطر سپرده بود. من و مهندس بههمراه برادر زهیر به سفارت ایران رفتیم. در آنجا با عدهای قرار ملاقات داشت و در میان حرفهایش آن کلمه را بهزبان آورد. وقتی از آنجا بیرون آمدیم, برادر زهیر به ایشان گفت که "این کلمه معنای خوبی ندارد". ناگهان مهندس حیرتزده ایستاد. فوراً نزد کسی که آن کلمه را به او گفته بود, برگشت و از او بسیار عذرخواهی کرد. با همان ادب و فرهنگی که در او سراغ داشتیم, اظهار تأسف کرد و از آن مرد خواست او را ببخشد. حتی برایش قسم یاد کرد که معنای کلمه را نمیدانسته است».
منبع: تسنیم