۱۳۹۷/۰۲/۰۶
۵:۳۱ ب٫ظ

اوضاع اخیر منطقه و شمال آفریقا که با انقلاب مردم مسلمان تونس آغاز شد و اکنون دامن‌گیر حکام عرب خاورمیانه شده، با تحلیل‌های مختلفی از سوی فعالان سیاسی و کار‌شناسان بین‌المللی روبرو شده است. در این میان، اوضاع انقلاب مردم در لیبی و قیام آنان علیه دیکتاتوری ۴۲ ساله قذافی درگیر یک گ

گفتگو/چهار سناریو درباره لیبی/ چرا غرب انقلابیون لیبی را قبول دارد/اساسا امکان ابقای قذافی وجود ندارد

اوضاع اخیر منطقه و شمال آفریقا که با انقلاب مردم مسلمان تونس آغاز شد و اکنون دامن‌گیر حکام عرب خاورمیانه شده، با تحلیل‌های مختلفی از سوی فعالان سیاسی و کار‌شناسان بین‌المللی روبرو شده است. در این میان، اوضاع انقلاب مردم در لیبی و قیام آنان علیه دیکتاتوری ۴۲ساله قذافی درگیر یک گره پیچیده شده است؛ گره‌ای که اگرچه غرب تلاش کرد تا با دندان – آن هم در ظاهر – آن را حل و فصل کند اما خاموش شدن صدای جنگنده‌های ناتو که تنها چند روز حملات پراکنده‌ای را در این کشور نفت خیز داشتند، خبر از ناکامی در اجرای این سناریو می‌دهد.

 

 

در همین راستا و برای تحلیل دقیق‌تر اوضاع لیبی و بررسی وضعیت انقلاب مردم علیه حکومت قذافی و همچنین سناریوهای مختلف اروپا و آمریکا برای حل این مشکل که گریبان‌گیر یکی از همراهان اصلی آنان در زمینه تامین نفت و انرژی شده، به سراغ «سعدالله زارعی» رفتیم و با او درباره وضعیت کنونی و حوادث احتمالی لیبی در آینده صحبت کردیم:

 

 

آقای زارعی، قبل از همه چیز به طور اختصاری درباره وضعیت حکومت لیبی و ساختار سیاسی آن توضیح بدهید و اینکه اساسا آیا حکومت قذافی پیش از حوادث اخیر، اپوزیسیون داشت یا خیر؟

 

برای تحلیل مسائل لیبی ابتدا می‌بایست در خصوص جریان‌های فعال در لیبی یک توضیحی عرض کنم. در مورد لیبی ما با یک حکومتی مواجه هستیم که این حکومت در طول بیش از ۴دهه حکومت خود، اجازه نداد یک اپوزوسیون رسمی در لیبی شکل بگیرد و به سرکوب هر نوع اپوزوسیون از جمله اپوزوسیون مذهبی پرداخت. این درحالی است که قبل از روی کار آمدن قذافی، حکومت به دست یک جریان مذهبی بوده که اصطلاحا به آن‌ها صوفی‌های سنونی می‌گفتند. ملک ادریس هم‌‌ همان جریان بود. آن‌ها مذهبی بودند و مبتنی بر شریعت بودند و حدود اسلامی رعایت می‌شد و روحانیون هم در مناسب مختلف دارای موقعیت‌های برجسته‌ای بودند. حتی در زمان ملک ادریس جریان‌های مذهبی مانند إخوان المسلمین توانسته بودند نفوذ بالایی در بین مردم لیبی کرده و یک جریان فراگیر باشند. در‌‌ همان زمان جریانات ناسیونالیستی و مارکسیستی هم بودند که از عمق لازم برخوردار نبودند. اما قذافی در طول ۴۲سال حکومت فشار بسیار شدیدی را بر نیروهای مذهبی و اجتماعی وارد کرد و عملا اجازه نداد اپوزوسیونی شکل بگیرد. پس از انقلاب‌های اسلامی مردم شمال آفریقا، مردم لیبی هم – برخلاف تصور قذافی که فکر می‌کرد حذف اپوزوسیون در واقع حذف مردم از صحنه سیاسی کشور است – به میدان آمدند و یک جریان انقلابی فراگیر را ایجاد کردند. البته این جریان به دلیل اینکه به صورت یک اپوزوسیون رسمی نبود، ابتدا به صورت یک جنبش بی‌سر دیده می‌شد تا اینکه به مرور شخصیت‌هایی مثل آقای عبدالجلیل وزیر سابق دادگستری به صف مردم پیوستند و جنبش مردم لیبی یک رهبر پیدا کرد. در این میان یک جریان افراطی سلفی تحت عنوان المقاتلة الاسلامی وارد فاز نظامی علیه حکومت مرکزی شد و با حمله به بعضی پادگان‌های بنغازی عملا کلید مبارزه مسلحانه را کلید زد و مردم هم به ناچار وارد مبارزه مسلحانه شدند. در این فضا رژیم قذافی این امکان را پیدا کرد که از امکانات نظامی خود استفاده کند و از زمین و آسمان به مخالفان خود حمله کند.

 

یعنی شما با ورود انقلابیون به فاز نظامی مخالف بودید؟

 

نه؛ در واقع پیشروی مردم می‌رفت تا رژیم قذافی را ساقط کند اما کشورهای عضو شورای امنیت و به تعبیر بهتر آمریکایی‌ها با صدور قطعنامه ۱۹۷۳در شورای امنیت و یافتن پوششی حقوقی و مشروعیتی بین المللی، مسئله ورود ناتو به درگیری نظامی را به تصویب رساندند و ناتو وارد درگیری نظامی شد. منتهی هدف اصلی ورود ناتو به درگیری نظامی، کنترل دو طرف است؛ به گونه‌ای که موازنه قوا بین دو طرف برقرار باشد و هیچ جریانی غالب یا مغلوب نباشد.

 

غرب چرا باید چنین خواسته‌ای داشته باشد؟ چه منفعتی از ادامه این کشاکش میان انقلابیون و قذافی و به عبارتی فرسایشی شدن درگیری‌ها می‌برد؟

 

دلیل ورود غرب به این فاز این بود که به میزانی که حکومت قذافی برای غرب مردود و نامطلوب بود، جریان به پاخواسته در لیبی تحت رهبری آقای عبدالجلیل هم مردود و غیر قابل قبول بود؛ زیرا این جریان هم در بستر اسلام گرایی حرکت می‌کردند و مشخص بود انتهای این حرکت به حاکمیت اسلامی می‌رسد، در نتیجه غربی‌ها برای اینکه چنین پدیده‌ای شکل نگیرد، تئوری تطبیق بحران را در لیبی پیاده کردند؛ به گمان اینکه با ادامه بحران طرفین خسته می‌شوند و ظرفیتهای مبارزه از بین می‌رود و در ‌‌نهایت غرب مجال پیدا می‌کند تا یک آلترناتیوی را که مطلوب غرب باشد پیدا کند. در واقع این درگیری‌ها را به نوعی مدیریت کرد تا در یک فرایند زمانی طولانی مدت استمرار پیدا کند.

 

خب، ارزیابی شما از آینده این تحولات چیست؟ مردم پیروز می‌شوند یا قذافی یا اینکه نهایتا غرب شرایط را به نفع خود مصادره می‌کند؟

 

لیبی اکنون با چهار وضعیت کلی و یک وضعیت احتمالی روبرو است:

 

1- اسلام گرا‌ها بتوانند در مواجهه با فشارهای غرب و رژیم قذافی مقاومت بکنند و اسلام گرایی در لیبی به نتیجه برسد و حکومت مردمی اسلامی با محوریت شخصیت‌هایی نظیر آقای عبدالجلیل و با کمک جریان اخوان المسلمین لیبی که جریان فراگیری هم هستند، شکل بگیرد. این گزینه قطعا مورد مخالفت یکپارچه غرب و اتحادیه آفریقا و اتحادیه عرب قرار خواهد داشت و موانع بسیاری بر سر راه موفیقت این جریان است، اگرچه این جریان به دلیل فراگیر بودن راهی را برای پیروزی پیدا خواهد کرد.

 

2- در ‌‌نهایت غرب برای به دست گرفتن لیبی وارد فاز شدید‌تر نظامی شود و یک حکومتی شبیه به حکومت گارنر در عراق در سال ۲۰۰۳را که یک حاکم نظامی در رأس قدرت قرار داشت و کشور کامل در اشغال بود و در این فاصله گارنر می‌بایستی آرترناتیو حکومت صدام را پرورش می‌داد. یک ژنرال عضو ناتو بیاید و به عنوان حاکم موقت لیبی با حکم شورای امنیت سازمان ملل لیبی را به دست بگیرد و در ‌‌نهایت آلترناتیو مطلوب را پرورش دهد. این مسئله مورد توافق یک پارچه در غرب نیست، زیرا کشورهایی نظیر انگلیس، ایتالیا و فرانسه با نگاه به تجربه عراق و اشغال افغانستان قطعا با چنین پدیده‌ای مخالف خواهند بود و معتقدند ورود نظامی به لیبی مساوی با ورود به یک میدان مین است.

 

3- در لیبی درگیری‌ها ادامه پیدا کند تا زمانی که مردم و فعالان فعلی کاملا خسته شده و به یک آلترناتیو غربی رضایت دهند که این آلترناتیو به احتمال بسیار زیاد، بقایایی از رژیم قذافی خواهد بود؛ ازجمله شخصیتی مانند آقای کوسه یا آقای شلغم و امثال این‌ها که چهره‌هایی کاملا وابسته به غرب هستند و روابطی هم با خاندان قذافی خواهند داشت، این‌ها بر سر کار می‌آیند. این گزینه مورد توافق در غرب است. یعنی هم انگلیسی‌ها فرانسوی‌ها وایتالیایی‌ها با آن موافقند، هم کسانی که با اشغال نظامی موافقند، مثل آمریکایی‌ها، بلژیکی‌ها و هلندی‌ها.

 

4- غربی‌ها لیبی را تجزیه کنند به دو بخش لیبی شرقی با مرکزیت بنغازی که درحال حاضر مرکز انقلابیون است، و لیبی غربی با مرکزیت طرابس که محل حکومت محمد قذافی است. تبدیل یک لیبی به دو لیبی متخاصم، به طوری که این دو لیبی با هم در حال جنگ باشند و در ‌‌نهایت چالش طولانی مدت و زمان بر لیبی شرقی و لیبی غربی عملا نیاز به دخالت دائمی غرب و سازمان ملل را ایجاب کند و لیبی در سیطره‌‌ رها نشدنی غرب باشد.

 

5- یک احتمال دیگری هم می‌توان اضافه کرد که البته احتمالش ضعیف است و آن این است که فرمول تانزانیا در لیبی به اجرا در بیاید به این معنا که یک نفر از خانواده قذافی و یک نفر از مخالفین شورایی تحت عنوان شورای ریاست جمهوری یا شورای دولت را تشکیل دهند که دولت بین نیروهای طرابلس و نیروهای بنغازی تقسیم شود که البته این احتمال ضعیف است؛ چرا که نیروهای انقلابی با ورود خانواده قذافی به حاکمیت مخالفند و اساسا چنین پدیده‌ای به معنای این است که انقلابیون در ‌‌نهایت سیطره قذافی را بپذیرند. زیرا این فرمول به قذافی این امکان را می‌دهد که در دراز مدت انقلابیون را از سر راه بردارد؛ کما اینکه در بوسنی چنین اتفاقی افتاد و در ‌‌نهایت مخالفان آقای علی عزت، توانستند ایشان و به کل جریان اسلامی را حذف کنند.

 

به نظر شما احتمال وقوع کدامیک از این احتمالات بیشتر است؟

 

به نظر بنده احتمال اول بسیار زیاد است؛ با این حال عرض کردم فضای لیبی پر از ابهام است و ممکن است هرگونه تغییری به سرعت به وقوع بپیوندد.

 

بعضی رسانه‌ها می‌گویند انقلابیون لیبی در واقع اعضای گروه‌های القاعده هستند و با روی کار آمدن آن‌ها، باز هم غرب ضررآنچنانی نکرده است؛ زیرا القاعده هم ازعاملان اجرای سیاست‌های کاخ سفید است.

 

اینطور نیست. القاعده در لیبی یک جریان ضعیف به نام المقاتلة الاسلامیه است و با پیروزی انقلابیون این جریان نقش خاصی درحکومت بعدی نخواهد داشت؛ زیرا در بین مردم جایگاهی ندارند و توده‌های مردمی لیبی طرفدار جریان اخوان المسلمین هستند. جریان المقاتلة الاسلام حتی از نظر مذهبی هم با جریان غالب مذهبی متفاوت هستند زیرا مردم در لیبی مالکی هستند اما جریان المقاتلة الاسلامی حنبلی هستند. لذا امکان پیروزی المقاتلة الاسلامی به هیچ وجه وجود ندارد، اگرچه آقای قذافی به نفعش است که روی این مسئله تأکید کند که جایگزین من جریان المقاتلة یا القاعده خواهد بود.

 

آیا حمله نظامی غرب به لیبی به نفع قذافی بود؟ یعنی ممکن است غربی‌ها هنوز خواهان ابقای قذافی باشند؟

 

از دل این بازی قطعا قذافی بیرون نخواهد آمد؛ چرا که قذافی با توجه به دریای خونی که در لیبی به راه انداخته و نیز با توجه به اینکه غربی‌ها سالهاست شعار برکناری قذافی را می‌دهند، اساسا امکان ابقای قذافی وجود ندارد، جدای از اینکه وی را وابسته بدانیم یا ندانیم، این‌ها کار قذافی را تمام شده ارزیابی می‌کنند و به همین دلیل هم برکناری قذافی از قدرت قطعی است ولی به احتمال زیاد فرایند برکناری قذافی چندماه دیگر به طول بیانجامد، یعنی نزدیک و در دسترس نیست و یک پروسه زمان بر خواهد بود.

 

به طور کلی مواضع قذافی را له یا علیه منافع غرب به ویژه آمریکا می‌دانید؟

 

در مورد آقای قذاقی باید بگویم وی در طول حکومت خود بسیار متناقض و متعارض عمل کرد. از یک طرف لیبی با چهره‌ای سوسیالیستی دیده می‌شد، درحالی که در بسیاری از موارد قذافی در پازل غرب بازی می‌کرد. در برخورد با جهان اسلام نیز برخورد قذافی متناقض بود، از یک طرف شعار حمایت از اسلام و مسلمین می‌داد، گاهی خود را امیرالمومنین می‌دانست، گاهی خود را پیرو جریان تاریخی فاطمی‌ها معرفی می‌کرد؛ در عین حال عملکردی ضد اسلامی داشت، درحالیکه لبنان و مسلمانان لبنان به شدت به امام موسی صدر احتیاج داشتند، ایشان امام موسی صدر را دستگیر کرد و عملا لبنان را دچار آسیب کرد. در شرایطی که سودان احتیاج به کمک مسلمان‌ها برای حفظ یک پارچگی‌اش داشت، محمد قذافی به شورشیان جنوب، اسلحه می‌داد و از آن‌ها حمایت می‌کرد. در بحث رژیم صهیونیستی هم وی متناقض عمل می‌کرد، از یک طرف شعار ضد صهیونیستی می‌داد، از یک طرف با حزب‌الله که در خط مقدم جبهه ضد صهیونیستی بود، روابط نا‌مناسبی داشت و علیه حزب الله تبلیغات می‌کرد. درمجموع می‌توان گفت قذافی پرونده‌ای مبهم مشکوک و چند پهلو دارد، که نمی‌شود قضاوت صحیح و دقیقی راجع به آن داشت. در عین حال می‌توان به قطع گفت قذافی برای رژیم صهیونیستی و آمریکا خطری نداشت و در بسیاری از صحنه‌های حساس هم این رژیم کار کرد مثبتی برای آن‌ها داشت، از جمله طی سالهای اخیر در مواجهه با ایران، لیبی در سالهای اخیر در سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی رأی می‌داد.

 

یعنی شما کمک قذافی به جمهوری اسلامی ایران در هشت سال جنگ تحمیلی را هم در همین راستا می‌دانید؟

 

بله؛ این جزو‌‌ همان رفتار‌های متناقض قذافی است که از یک طرف جزو همپیمانان جمهوری اسلامی در جنگ با صدام به حساب می‌آمد و در عین حال روابط بسیار خصمانه‌ای با حزب الله لبنان داشت و شیعیان را تحت فشار قرار می‌داد. به طور کلی زندگی قذافی پر است از صحنه‌های ضد ونقیض.

 

 

زمان انتشار : 1390-02-06