احمد نزل آبادی از فعالان فرهنگی سوریه در نشست مدافعان فرهنگی حرم با تاکید بر خدمت رسانی به مردم بیان داشت: وعده ی قرآن است که اگر به مردم خدمت کنید شما را بر آنان حاکم می کنم و آیین شما را در بین آن ها رواج می دهم و ما این را در سوریه امتحان کردیم و جواب گرفتیم.
در پنجمین نشست «مدافعان فرهنگی حرم» مطرح شد:
وقتی تکفیری ها از ایرانی ها حمایت کردند/ صدور انقلاب با خدمت به مردم نه بیلبورد!
به گزارش الأمه:
احمد نزل آبادی از فعالان فرهنگی سوریه در پنجمین نشست مدافعان فرهنگی حرم در خصوص کار فرهنگی اثر گذار بیان داشت: با تکیه بر آیه 55 سوره نور یکی از مصادیق بارز عمل صالح خدمت رسانی به خلق است. خداوند به کسی که عمل صالح انجام دهد سه وعده داده است. اول اعطاء حکومت، دوم نشر آئین او که ما قصدمان صدور انقلاب اسلامی است و سومین وعده برطرف کردن خوف با دادن امنیت است.
وی افزود: نبل الزهرا بعد از چهار سال محاصره آزاد شد. بعد از آزاد سازی مدیریت شهر را به بنده واگذار کردند. شهری که ساکنین شغل های خود را برای دفاع از کشور رها کرده بودند. اولین کاری که کردیم این بود که مرزها را تقویت کردیم که سقوط نکند. چون از محاصره ی 360 درجه ای فقط یک جاده ی باریکی که به سمت حلب می رفت آزاد شده بود و امکان محاصره مجدد وجود داشت.
نزل آبادی خاطر نشان کرد: برای تعمیر مقری که داشتیم بنا خواستیم، نبود! گفتند دارد دفاع می کند. آهنگر خواستیم همین طور. جوشکار می خواستیم همین طور. مردم برای برطرف کردن امورات شان می رفتند از شهرهای دیگر با هزار خواهش و تمنا آدم کاربلدش را می آوردند آن هم با سه برابر قیمت. این شد که ما تصمیم گرفتیم یک گردان درست کنیم از افراد فنی و متخصص به نام گردان صاحب عصر و الزمان (عج) که کارش برطرف کردن نیاز مردم شهر بود.
خودکفایی با کمترین هزینه
وی تصریح کرد: در طی فرایند بازسازی شهر مسالهی بازسازی مدارس نیز مطرح بود. مهندسی که آمده بود گفت هزینه آماده سازی میز و نیمکت ها 20 هزار لیر می شود. اما ما تصمیم گرفتیم با استفاده از جعبه های مهماتی که در سطح منطقه وجود دارد آن را تامین کنیم. برای این کار با استفاده از همان گردان فنی مهندسی یک کارگاه تشکیل دادیم که متشکل بود از خانواده های شهدا. زن هایی که عمدتا همسران و فرزندان شان شهید شده بودند و حالا گرفتار فقر شده بودند و نهایتا بنیاد شهید می خواست 4 هزار لیر به آن ها کمک کند. با به کارگیری این خانم ها در کارگاه توانستیم روند آماده سازی میز و نیمکت ها را تسریع کنیم و در نهایت کار را تحویل دهیم آن هم در حالی که مبلغ برآورد دوستان برای انجام این کار دو میلیارد تومان بود و ما آن را با ده میلیون تومان انجام دادیم. در کل هر اقدامی که انجام می دادیم با کمترین هزینه بود. قصدمان این بود که همه ی فعالیت ها با صرفه جویی برای جبهه مقاومت صورت بگیرد.
این فعال فرهنگی گفت: برای تامین لباس های نظامی نیز به همین ترتیب عمل شد. از یکی از سوری ها که خیاطی بلد بود خواستیم بیاید آموزش دهد. در یک اتاق سه در چهار چرخ خیاطی آوردیم و کم کم این اتاق تبدیل شد به یک کارگاه 300 نفره به طوری که افراد در دو شیفت یا سه شیفت کار می کردند. کسی که قرار بود برای گرفتن 40 هزار لیر دست دراز کند حالا برای گرفتن هفتاد هزار لیر دست به کمرش می زد و می گفت حقم را بده!
وی اضافه کرد: در اعراب اصلا فضا طوری نیست که خانم ها اشتغال داشته باشند برای همین فضای عمومی شهر با این کار مخالف بود. اما چند ماه که گذشت همان کسانی که مخالف بودند از ما می خواستند که مادر و خواهرشان بیاید در کارگاه مشغول شوند.
این جهادگر فرهنگی ادامه داد: حلب که آزاد شد با منطقه ای مواجه بودیم که چهار سال در محاصره مسلحین سنی بوده است که حضرت آقا فرمودند عمده مسلحین گمراه شده اند و نا آگاه اند. ما هم بنا را گذاشتیم بر اینکه نگاه حضرت آقا را در پیش بگیریم.
دفاع مسلحین از ایرانی ها
وی توضیح داد: مردم حلب چهار سال زیر گلوله بودند، کشته داده بودند و به شدت تبلیغات ضد ایرانی برای این ها انجام شده بود. در چنین شرایطی یک سری از مردم که در محاصره قرار داشتند فرار کرده و به سمت ما آمده بودند. خود مسلحین هم سپر انسانی درست کرده بودند و اجازه نمی دادند خانواده های شان از آنجا خارج شوند. یک بار یکی از این خانواده ها در یک خانه ای گیر افتاده بود و تک تیراندازها این ها را می زدند. یکی از برادرها سینه خیز رفت مادر و بچه های قد و نیم قدش را با خودش بیاورد. مسن ترین زنی که همراه شان بود همه ی این ها را هدایت کرد و خودش که داشت سینه خیز می آمد لحظه ای نشست و در همان لحظه تک تیرانداز او را زد و جیغ و فریاد همه بلند شد. به سمت تویوتا آرپی جی شلیک شد و ما مجبور به حرکت شدیم. به اولین مقری که رسیدیم این ها عین برگ خزان از ماشین می ریختند پایین. در همین حین دیدیم خانمی که بچه در بغل دارد ضجه می زند. نگاه کردم دیدم از کف پاشنه ش خون فواره می زند. چفیه آوردم و آب ولرم ریختیم و پاشنه ش را بستم. اما دیدم هنوز گریه می کند. گفت مادرم. گفتم کدام؟ گفت همان که با تیر زدنش. به یکی از برادرها گفتم می روی آن زن را بر می داری می آوری. آمد بگوید آنجا می زنند گفتم اگر نمی روی خودم بروم. زن که این حرف ها را شنید گفت شما کُرد هستید؟ گفتم نه. گفت ترک اید؟ گفتم نه ایرانی هستیم. این را که شنیدم پایش را کشید و رفت عقب. این رفتار ها نشان از تبلیغات ضد ایرانی در آن منطقه داشت.
من سرم شلوغ بود و باید 20 هزار نفر مردم حلب را اسکان می دادم. یک هفته کارمان همین بود. اسکان مردم در سوله های گاوداری خیلی بزرگ که نه در داشت و نه پنجره. در هر سوله ای هزار نفر را اسکان دادیم و همان شیعیان نبل الزهرا که برای شان اشتغال درست کردیم به این خانواده های مسلحین خدمات می دادند. یک شب دم در یکی از سوله ها آتش روشن کرده بودند و مردی که با تیپ سلفی ایستاده بود تکه نانی دست ش گرفت و رو به جمعیت گفت این ایرانی ها چهار سال است ما را می کشند حالا به ما نان می دهند. ما این نان شما را نمی خواهیم. چون می دانست امروز و فردا او را می گیرند داشت عملیات روانی ایجاد می کرد که این بیست هزار نفر را علیه ما بخروشاند. من هم به عربی بلند جواب دادم که ما شما را کشتیم؟ ما بچه های همان روح اللهی هستیم که زمانی که هشتاد و یک کشوری که امروز علیه مردم سوریه بسیج شده اند، آن روزها در کوچه های ما گلوله می ریختند، وقتی از امام اجازه خواستند که ما هم شهرهایشان را بزنیم حضرت امام فرمودند اجازه ندارید روی سر یک نفر غیر نظامی گلوله بریزید. در همین لحظه دیدم که یک خانمی بلند شد گفت شما دروغگویید. شما چهار سال به ما دروغ گفتید. شما به ما گفتید ایرانی ها دست شان به شما برسد به انتقام کربلا برهنه ی تان می کنند و شما را در شهر می چرخانند. مردان شما را ذبح می کنند و زنان تان را به اسارت می برند در حالی که این ها حتی برای پیکر بی جان مادرم، جان خود را به خطر انداختند. پای زخمی مرا بستند. در همین لحظه یک پیرمردی بلند شد و گفت به روح خمینی صلوات.
نزل آبادی تاکید کرد: بر اساس آیه قرآن، بر اساس سیاق امیرالمومنین، بزرگ ترین کار فرهنگی، خدمت رسانی به مردم است و بس. الگوی ما امام علی (ع) است که روز با دشمن می جنگید و شب خرما به دوش به در خانه ی زن یهودی می رفت که مردش به دست سپاه اسلام کشته شده بود. ما چقدر بنر می خواستیم بزنیم در بین مسلحینی که چهار سال علیه ما شنیده بودند؟
ایرانی ها به ما عزت و شرف دادند!
وی افزود: حلب که آزاد شد گفتم می خواهم با این مردم کار کنم و حشر و نشر داشته باشم. گفتند امنیت ندارد. این ها زن و بچه ی مسلحین هستند و می کشند. گفتم خدا وعده داده که وقتی به مردم خدمت می کنی محبت شما را در دل آن ها می اندازیم و ترس شما را به امنیت تبدیل می کنیم. یک خانه ی مخروبه ای بود در حلب که وارد آن شدیم. در و دیوار و سقف نداشت. زیر یک سقف کجی، پدر معلول شان نشسته بود که یک چشم ش هم نمی دید. اول ش ترسیدند و فکر کردند ما می خواهیم سین جین شان کنیم. پرسیدم در خانه ی شما قهوه پیدا نمی شود؟ گفت بر روی چشمم . گشت قهوه جوش پیدا کرد و خوردیم و بعد گفتم دیوار جلوی خانه را چهار تا آجر بذار کسی داخل خانه ت را نبیند. با بچه ها آجرها را گذاشتیم روی هم. سنگ های داخل حیاط را ریختیم بیرون. زیلوی شان را پهن کردیم. گلدان ها را مرتب کردیم. بچه ها طوری خوشحال بودند که یک آپارتمان به آن ها داده ایم. پرسید ایرانی هستید؟ گفتم بله. می خواست دست رفیق ما را ببوسد. آیا ما با بیلبورد می توانستیم به چنین نتیجه ای برسیم؟
این فعال فرهنگی ادامه داد: استاندار حلب به من گفت ما خیلی تعریف شما را شنیده ایم. گفت من خودم سنی ام اما خانمم شیعه است. گفت همان قدر که برای شیعه های نبل الزهرا کار کردید برای ما هم بکنید. گفتم اتفاقا ما برای حلب برنامه ی بیشتری داریم. گفت مدرسه های مان را درست کن. حالا پول هم نداشتیم. جعبه مهمات هم نداشتیم. با معاون صنعت صحبت کردیم و گفتیم می خواهیم مدارس را تجهیز کنیم شنیدیم یک انبار الوار دارید. گفت کلید انبار مال شما. گفتیم چند تا کامیون الوار می خواهیم. مدارس راه افتاد و یک روز هم خانم بشار اسد آمد برای بازدید. یک روز گفتند هر جا هستید بیاید که وزیر آموزش و پروش می خواهد شما را ببیند. یک سری خبرنگار هم همراه او بودند و از او پرسیدند برای چه به اینجا آمده ای گفت آمده ایم ببینم اینجایی که صد نفر هم دانش آموز نداشته است چه شده که از همه ی مناطق اطراف می آیند اینجا ثبت نام می کنند. بعد دوربین ها که خاموش شد به من گفت شنیده بودم شما از خانواده های مسلحین به کارگیری کردی آمده ام ببینم راست است یا دروغ. [چون ارتش سوریه خانواده های مسلحین را شکنجه می کرد.] وارد کارگاه خانم ها شد. یک خانمی بود در کارگاه رنگ داشت با پوشیه کار می کرد. آقای وزیر پرسید راضی هستی؟ خانم جواب داد من شما را نمی شناسم ولی از تیپ شما معلوم است که از مسوولین سوری هستید. ولی این ها را می شناسم و اشاره کرد به بسیجی ای که سر تا پایش رنگی بود. گفت این ها به ما عزت و شرف و کار دادند. ما امروز داریم نان در می آوریم. گفت دو برادرم از مسلحین هستند. چندین سال علیه این آدم ها به ما دروغ گفتند. امروز اگر حرف های شان را پس نگیرند من حاضرم جفت شان را ذبح کنند. بعد هم پوشیه ش را برداشت و خودش را معرفی کرد و گفت من از هیچ چیز نمی ترسم.
سوء مدیریت، عامل بحران زای سیل لرستان
وی عنوان کرد: یک سری ها هم بودند آمدند سوریه سینما زدند، نمایشگاه زدند، ولی نگاهی که به این ها وجود داشت این بود که می گفتند این ها می خواهند ما را از مسیر خودمان برگردانند به این ها نزدیک نشوید! اما ما گروه جهادی تشکیل دادیم در دانشگاه نبل و حلب. همه ی کسانی که با ما مخالف بودند، کسانی که دست به سیاه و سفید نزده بودند، آمدند پای کار برای مدرسه سازی. رئیس حزب بعث که با ما مخالف است می گفت شما چه کار کردی که بچه های ما که دست به سیاه و سفید نمی زنند الان می روند مدرسه درست می کنند؟ آیا وعده خدا محقق نشد؟ آیین ما نشر داده نشد؟ همان الگوی حضرت روح الله را در یک کشور دیگر پیاده کردیم و جواب داد. همان تجربیات را آمدیم در پل دختر پیاده کردیم و جواب داد. الان در پل دختر همه ما را می شناسند.
نزل آبادی بیان داشت: سوء مدیریت در سیل لرستان، خودش عامل ایجاد بحران بود. به طوری که الان در یک خانه شش تا یخچال وجود دارد و یک خانه هیچی نیست! در یک خانه ده تا کارتن شیر خشک است در یک خانه ی دیگر هیچی نیست! پک طراحی کرده اند 20 هزارتا گاز آورده اند که دست کم می شود 20 میلیارد. ما یک پمپ باد بردیم پل دختر، با یک پمپ باد گِل ها برطرف شود. الان بعد چند ماه تازه کولر آورده اند! ما از برج دو اکیپ کولر ساز بردیم. کولر روی پشت بام است. مشکلی ایجاد شده باشد برای کلید آن است. ما بیش از هزار تا کولر تعمیر کردیم. تسمه و دینام عوض کردیم. کولر ساز آموزش و پرورشی داشتیم، وزارت خارجه ای داشتیم، همه شان آخر هفته مرخصی می گرفتند و می آمدند. برای هزار تا کولر 35 میلیون هزینه کردیم نه 20 میلیارد.
شیرخشک، به نام سیل زده ها، به کام دلالان
وی اضافه کرد: ما برای کارمان کارتکس تدارک دیدیم. تک به تک دم در خانه ها تحویل می دادیم و کارتکس را پانچ می کردیم. 3500 خانه را یکی یکی تحویل دادیم. از یک سری از محله ها آمدند گفتند بیایید محله ی ما را هم انجام بدهید آنجا سپاه دارد توزیع می کند. گفتم ما می توانیم مدل مان را به شما توضیح بدهیم.
این کارشناس فرهنگی تصریح کرد: آقای مدیر بحران می تواند در کل کشور، از افراد مختلف با تخصص های گوناگون ثبت نام کند بعد از اتحادیه ها بخواهد که توانمندی فرد را تایید کنند. در شرایط بحرانی این افراد را به کارگیری کند و به آن ها مبلغی را بپردازد. وقتی بعد پنج ماه برای سیل زده هزینه می کنی وسیله می خری به چه کارش می آید؟ این هزینه را همان روز اول به حساب ش می ریختی بیشتر قدردان تو می شد. با همین سوء مدیریت در تهران بحران شیرخشک درست کردیم. به اسم حمایت از سیل زده ها. به محض اینکه سیل آمد یک عده در فضای مجازی لیست اقلام اعلام کردند. همه ملت سرازیر شدند بازار برای خرید شیر خشک. یک میلیون شیرخشک از بازار تهران جمع شد و بیرون آمد. نتیجه ی این می شود تورم. بحران اول! شیر خشک کجا رفته؟ در خیابانی توزیع شده که 32 کودک بیشتر ندارد. یعنی شما به هر نوزاد 300 تا شیر خشک دادی؟ آن هم با چه وضعی توزیع کردی؟ یکی بچه به بغل دنبال ماشین بدود. یکی بسته ها را پرت کند. یکی فیلم بگیرد و منتشر کند از تحقیر کردن ملت و عدم حفظ کرامت انسانی؟ از آن طرف هم یک سری دلال پیدا بشوند که شیر خشک 40 هزار تومانی را 10 تومان بخرند. این را تعمیم بدهیم به همه ی کارهای افتضاحی که در مملکت انجام می شود.
وی افزود: بعد 15 روز که همه در خانه دوست و اقوام شان ساکن شده اند آمده اند پنج هزارتا چادر توزیع می کنند. هر چادر یک میلیون تومان. بنا به چادر زدن هم باشد باید در یک نقطه ای چادر بزنی به صورت کمپ نه اینکه آن را بین ملت توزیع کنی. این می شود که باز دلال ها بیایند چادرها را بخرند و برود در مرز بین عشایر بفروشند. یک مدیر بحرانی آمد و گفت می خواهم در خدمت شما باشم گفتم دو هفته مرخصی بگیر بنشین خانه، خیلی از بحران ها حل می شود!
نزل آبادی در پایان گفت: ما اگر می خواهیم گشایشی در این وضعیت حاصل شود باید برویم سراغ معیشت مردم. آن هم محقق نمی شود جز با فکر جهادی، مدیریت جهادی و عنصر جهادی. در شرایطی که فقر معیشتی وجود دارد شما نمی توانی فقر فرهنگی را برطرف کنی.