در آستانه ی سومین سالروز درگذشت «ویکتور الکِک» نویسنده ی فارسی دان لبنانی، جمعه شب ششم دی ماه 98 به اتفاق همسرم نزد همسر و فرزندان وی در منطقه ی مسیحی نشین «حازمیه» در شرق بیروت رفتیم و سالروز میلاد پیامبر صلح و دوستی را به آنان تبریک گفتیم.
یادی از پیغامبر ایران در لبنان
به گزارش الأمه:
آنچه از اولین برخورد به چشم آمد بی آلایشی، ادب و فرهنگ پارسی گونه آنان بود که با تلفیقی از عربی وگویش شیرین فارسی خوش آمدمان گفتند.
عشق به ایران و فرهنگ آن در تار و پود اعضای خانواده ی «ویکتور الکِک» استاد کرسی زبان فارسی دانشگاه لبنان ، ریشه دوانده است و حلاوت آداب ، رسوم و سنت های دیرین ایرانی - اسلامی در لابلای سخنان و رفتارشان احساس می شود.
همسر و چهار فرزند پسر به نام های هادی، جهاد ، عماد و رانی از آن دانشمند فقید ایران دوست، به یادگار مانده است. هر گوشه ی منزل موزه وارش، آثار فرهنگ مشرق زمین به ویژه ایران و صنایع دستی شهرهای مختلف کشورمان به چشم می خورد که با سلیقه ی منحصر به فرد کنار هم چیده شده بودند.
پرسیدم: مرحوم ویکتور چه نقشی در این چیدمان زیبا داشت؟ همسر ش پاسخ داد: در همه چیز، از انتخاب گرفته تا خرید و چینش .
کتابخانه اش با انبوهی از کتاب های مرجع ، دفتر و میز و صندلی نویسندگی اش با نشان هایی از اوایل قرن گذشته، شاهد نگارش تألیفات ارزشمند آن ایران شناس برجسته بود.
این کتابخانه به همان شکل اولیه اش نگه داری شده است تا حضور دکتر ویکتور، جاودان بماند. تقدیرنامه جشنواره ی خوارزمی که دو سال پیش با امضای رئیس جمهوری ایران به وی و به پاس خدمات ارزنده اش به زبان وفرهنگ فارسی اهدا شد، در کنار درخت کاج تزیین شده ی شب عید سال خودنمایی می کرد.
ایران در لبنان" href="https://img9.irna.ir/d/r2/2019/12/30/3/156856005.jpg" data-fancybox="gallery">
ویکتور الکِک از زمان دوره تحصیلاتش در دانشگاه تهران، از عشق وافرش به استاد عزیزش ، « بدیع الزمان فروزانفر» خاطرات جالبی گفته و از شیفتگی و دلدادگی اش به شاعران نامدار پارسی گوی ایران به ویژه خیام سخن ها رانده و در بخشی از خاطرات شیرین سال های متمادی سکونتش در ایران، راجع به غذاهای ایرانی بویژه صبحانه با نان بربری داغ و نیمرو حکایت ها گفته است.
در منزل ویکتور الکِک خاطراتم را در مورد چگونگی آشنایی خود با او در جریان مأموریت فرهنگی ام به لبنان، در اوایل دهه نود قرن گذشته و در مأموریتهای فرهنگی بعدی ام در قطر و کویت، مرور کردم.
بارها میزبانش بودم و در برنامههایی که برایش تنظیم میکردم، می دیدم که فرهیختگان حوزه مأموریتم را با علم، اخلاق و دانشش به وجد میآورد و همگان را شیفته ی ادب خود میکرد و با سخنانش مخاطبان فراوان را به دنیای اندیشه خود درباره ایران، اهل البیت (ع) و زبان فارسی میکشاند.
در منزل آن استاد فقید از سهشنبه 24 اسفند ماه ١٣٩٥ که روز تشییع پیکرش بود گفتم که چطور خود را به سختی به بیروت رساندم، تا وداع آخر را با پیکرش در کلیسای مارونی حازمیه بیروت و در کنار همسر، فرزندان و صدها تن از دوستانش داشته باشم.
به یاد آوردم آن روز را که بهت و ماتمزده، در مراسم خاکسپاری و آیین بزرگداشت او در کلیسا، بیانی کوتاه، عاطفی و دردآلود به نمایندگی از حوزه فرهنگی کشورمان ایراد کردم .
در شب نشینی سه ساعته ی هفتم دی ماه در منزل مرحوم ویکتور، نشانه های تلاقی دین وفرهنگ اسلامی ـ مسیحی را یافتم و از آنجا که وی ایران شناس سرشناس و استاد بزرگ زبان فارسی و از شیفتگان شاعر بزرگ ایرانی حافظ شیرازی بود، می توان حُسن حضور روح بلند آن مرحوم در آن شب را با این ابیات زیبای لسان الغیب، ترسیم نمود که :
هرگز وجود حــاضر غایب شــنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شاهد که در میان جمع نبود شمع گوبمیر چون هست اگر چراغ نباشد منورست
پروفسور ویکتور الکِک، مسیحی بود؛ پژوهشگری تیزبین و ایرانشناسی حقبین، شاعر و استادی زبردست در زبان فارسی و از فعالان حوزه ادبیات تطبیقی دانشگاههای لبنان.
او ٥٧ سال پیش، تحصیل در رشته ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران آغاز کرد و از محضر اساتیدی چون بدیع الزمان فروزانفر، جلال الدین همایی، سعید نفیسی، محمد معین، ذبیحالله صفا و پرویز ناتل خانلری بهره گرفت.
پیوند ایشان با زبان و ادبیات فارسی داستان شگفتی دارد؛ نخستین خاطرات کودکیاش شنیدن نجواهایی از انجیل بود که درباره زرتشتیان مژده دهنده مسیح در کلیسا زمزمه میشد و از نخستین پرسشهایش آن بوده که زرتشتیان کدام مردمانند و کجایند؟
هنگامی که در دارالحکمه لبنان، دانشآموز ممتاز شد کتابی دو زبانه به فارسی و عربی از رباعیات خیام به او اهدا شد و در راه بازگشت به خانه همه ی آن را خواند و چند رباعی را در ذهن و جان خویش سپرد. از همان جا تصمیم گرفت پای در شناخت این ادب و فرهنگ نهد و جانانه به یادگیری زبان فارسی و خواندن شاهکارهای ادب فارسی مشغول شود.
در دوران دانشگاه پس از آن که به واسطه استادان بزرگ ادبیات عرب چون «فواد البستانی» در زبان و ادب عرب به اوج رسید، تحت تعلیم علامه «محمدی ملایری» قرار گرفت و برای اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی به ایران آمد.
موضوع رساله دکتری مرحوم الکک «تأثیر زبان و ادبیات و فرهنگ عرب در اشعار منوچهری دامغانی و شعرای قرن چهارم و پنجم هجری در ایران» است. در این رساله تأثیر قرآن و حدیث نبوی و فنون شعر عربی از جمله عروض، بر شعر منوچهری و دیگر شعرای قرن چهارم و پنچم هجری، مورد تتبع عمیق قرار گرفته است.
استادانش او را در همه جهات ممتاز میدانستند و خواهان ماندنش در دانشگاه تهران بودند اما او به لبنان بازگشت تا پیغامبرِ زبان و ادبیات فارسی در آن دیار باشد.
الکک، زبان گویا و پرشورِ فرهنگ، ادب و تمدن ایرانزمین بود، عشق به ایران چنان در جانش ریشه دوانده بود که مُبلّغ ایران در محافل علمی و ادبی و مجامع فرهنگی جهان طی سالیان متمادی و در شرایط بسیار دشوار بود. وی در آذرماه 84 در دانشگاه تهران که زادگاه علمیاش به شمار میرود، با صدایی رسا و با صراحتی تمام که همواره روش و منش او بود، اعلام کرد: «زاده لبنانام، اما وطن روحی من ایران است».
ویکتور خود را پیغامبر اصیل ایران در لبنان می خواند، نیز خود را پیغامبر فرهنگیِ میدانست که به انسان احترام میگذارد و بشردوستی را میآموزد. او همین گفته را در مهر ماه ١٣٩٢ خورشیدی در مراسم گرامیداشت دانشگاه تهران که به پاس عمری مجاهدت علمی وی برگزار شده بود، به زبان آورد.
شیفتگی آگاهانه و عالمانه وی به ایران به حدی بود که یک بار در مراسم باشکوه تجلیل از او که در دانشگاه لبنان برگزار شد، «سلیم دکاش» رییس دانشگاه «قدیس یوسف» در سخنرانیاش بیان کرد: «دلدادگی تو را به ایران و فرهنگ پارسی میستایم! هنگامی که از ایران سخن به میان میآوری گویی که از پاره تن و روح و روان خود سخن میگویی. هنگامی که مرا به دیدار از کشور متمدن و تاریخی و بزرگ ایران دعوت میکنی میگویی کسی که از سرزمین پارس حداقل یکبار دیدن نکند؛ به ویژه این که لبنانی باشد و بین دو کشور پیوندی دوستانه، معنوی و دینی نیز وجود داشته باشد، احساس نوعی کمبود خواهد کرد؛ ارتباط تو با سرزمین ایران برخاسته از مصالح سیاسی و اقتصادی نیست؛ بلکه برآمده از عشق و محبتی است که تو در درون خود نسبت به آن کشور داری».
ویکتور که شیفته فرهنگ و تمدن ایران و ایرانیان و پیامآور صلح و گفتوگو و تعامل فرهنگی میان ایران و جهان عرب بود، همواره مخاطبان عرب خود را دلسوزانه و مشفقانه اندرز میداد که: «نباید اجازه داد فضای آلوده سیاسی امروز و توطئههای فرهنگ ستیزان، بر روابط فرهنگی ما عربها با ایرانیان تأثیر گذارد و ما را از ثمرات این نعمت الهی دور سازد. فرهنگ فارسی، فرهنگ تمدن، ادب و انسانسازی است و باید قدردان آن باشیم».
استاد فقید، پیوند میان ادبیات فارسی و عربی را «یک حماسه فرهنگی مشترک میدانست که تاریخ هرگز همانند آن را ثبت نکرده است». او گاه دنیای اندیشه عربی را مخاطب قرار میداد که: «نباید اجازه دهد روزمرگی سیاسی و سیاستزدگیهای رایج، فرهنگ را تحت تأثیر خود قرار دهد. فرهنگ ایرانی، فرهنگ تمدن بشری و سرشار از آموزههای انسانی است که بایستی آن را پاس داشت.»
زندهیاد ویکتور الکک، از منظر خلق و خو و روش و منش، همچون نویسندگان مسیحی فرهیخته همنسلش، سلیمان کتانی، جورج جرداق و ژوزف الهاشم، به شدت متأثر از آموزهها و فرهنگ اسلامی است و کمتر کسی میتوانست به مسیحی بودن او پی ببرد. او دلبسته فرهنگ اسلامی بود، سرودههای پرمغزی در مدح و رثای پیامبر خاتم (ص)، امیرمؤمنان (ع) و سالار شهیدان (ع) و نیز در ثنای امام هشتم (ع) به یادگار گذاشت.
دیدارهایش از ایران را با زیارت امام رضا (ع) تکمیل میکرد و در این باب میگفت: «من مسیحی هستم؛ اما به دلیل این که اسلام بسیار آزادانه با پیروان سایر ادیان برخورد کرده و امام رضا (ع) با بزرگترین مقام مسیحیت در زمان خود مناظره کرده است، این مسأله باعث جذب من نسبت به شخصیت این امام همام شده است.»
او که تنها عضو مسیحی کمیته بینالمللی جشنواره فرهنگی امام رضا (ع) بود، سال قبل از درگذشتش به عنوان «خادم ِامام» میهمان جشنواره مزبور در مشهد مقدس شد و خادمی امام رضا (ع) را بزرگترین هدیه زندگی خود خواند. در عین حال او برای تحقق هدف انسانیاش به امام رئوف متوسل شد و اظهار امیدواری کرد که «امام رضا (ع) نمادی برای تفاهم اعراب و ایران» باشد.
ویکتور میگفت: برای حفظ سیادت کشورهایمان به این همیاری احتیاج داریم، در غیر این صورت بیگانگان از جدایی این دو، سوءاستفاده میکنند. او در سالهای پایانی عمرش به کربلای معلی و نجف اشرف نیز سفر معنوی و پرمایهای داشت.
وی علاوه بر دو دکترای ادبیات فارسی و عربی، دکترای فلسفه را نیز از فرانسه داشت. درباره فلسفه اسلامی و تأثیر فرهنگ و ادبیات ایران بر آن معتقد بود علیرغم آنچه مشهور است که «فلسفه اسلامی، روح یونانی ندارد اگر چه از فلسفه یونان اقتباس شده اما روح فلسفه اسلامی، ایرانی است و بزرگترین فلاسفه اسلامی، ایرانی و شیعه بودهاند».
زندهیاد الکِک، باداشتن سه رساله دکتری به چهار زبان فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت و در دانشگاههای آمریکا، کانادا، لبنان، فرانسه و دانشگاه تهران، تحصیل کرد. وی بیش از 20 عنوان کتاب، یکصد پژوهش در موضوع های متنوع ادبی، زبان، فلسفه و عرفان منتشر کرد و به حق می توان او را دایرهالمعارف دیوانهای شاعران نامدار ایرانی نامید.
او که سالها رییس « گردهمایی فرهنگی عربی» بود، پس از فروکش کردن آتش جنگهای داخلی کشورش، یادگار استاد محبوبش محمدی ملایری، مجله معتبر «الدراسات الادبیه» دانشگاه لبنان را که درباره فرهنگ ایرانی ـ عربی و تأثیر آنها بر یکدیگر است، احیا و منتشر کرد و تا اواخر عمرش و حتی در بستر بیماری دغدغه استمرار انتشار آن را داشت و این مجله را هویت خود میدانست. ریاست مرکز آموزش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان از دیگر مسئولیتهای وی بود.
ویکتور می گفت: «داستان من با زبان فارسی داستان نیم قرن عشقبازی با معنویت و زیباییهای دومین زبان جهان اسلام است». در جایی دیگر میگوید: «45 سال است که به قرائت اشعار مولانا سخت معتاد شدهام».
هنگام قرائت مثنوی آن چنان احساسی به او دست میداد که گویی از خود بیخود شده است و درباره آن حالات میگفت: «ویژگی ادبیات فارسی جنبه انسانی آن است که نه تنها هیچگونه تفاوتی بین نژادها و ادیان قائل نمیشود که انسان را از حیث انسانی ، در هر برهه از زمان و مکان مورد توجه قرار میدهد، چرا که انسان دارای ارزش اساسی در زندگی است و چنین ویژگی در اغلب شعرای پارسی به ویژه در اشعار سعدی، حافظ ، مولانا و دیگر شاعران و عرفای ایرانی دیده میشود. به باور او ، شاعران پارسیزبان، از مرز رعایت حقوق بشر نیز گذشته و به مهربانی با جانوران نیز پرداختهاند و بر این باور هستند که آنچه خداوند آفریده است مقدس و آزاد است که این ویژگی در سایر ادبیات جهانی مگر در مواردی بسیار نادر، مطرح نشده است. در این خصوص صدها بیت از شاعران وجود دارند که بر این امر تأکید میکند.
ویکتور الکک، درباره امام خمینی (ره) و اشعار عرفانی ایشان معتقد بود: «امام خمینی (س) کسی بود که راهی نو در مقوله عرفان گشود و مانند بزرگانی چون خواجه عبدالله انصاری، آن را به فعلیت رساند، همچنان که خواجه معتقد بود که عرفان، جهاد و پیکار در راه خداست و نه انفعال و گوشهنشینی؛ امام هم معتقد بود عرفان آن است که انسان در متن جامعه حضور داشته باشد، تشکیل خانواده دهد و وظایف خود را در جامعه به انجام رساند. امام خمینی (س) علاوه بر آنکه مفهوم اصلی عرفان را به آن بازگرداند، بُعد جدیدی نیز بر آن افزود که عبارت بود از بُعد جهاد و مبارزه با نفس که همان جهاد اکبر است.
آخرین تلاش ویکتور ترجمه و انتشار مجموعه اشعار برگزیده فارسی از ابتدا تا کنون به زبان عربی بود که آن را «عیون الشعر الفارسی» نام نهاد. وی یک سال قبل از درگذشتش در دیدار با فعالان فرهنگی کشورمان گفته بود: «حسرت دیدار قیصر امینپور بر دلم سنگینی میکند.»
دریغا که ناگه چقدر زود دیر میشود و امروز پس از گذشت حدود سه سال از فقدان او ، حسرت دیداری دیگر از ویکتور بر دل من و دل ما سنگینی میکند.
عباس خامه یار
منبع: ایرنا