در ایام اربعین بود که تصاویر و ویدیوهایی که یک خانم عکاس انگلیسی در صفحه شخصیاش از راهپیمایی اربعین منتشر کرد، بازتابی جهانی یافت و در ایران هم با اقبال گستردهای مواجه شد. چند روزی هست که آن عکاس یعنی خانم «امیلی گرث ویت» به همراه یک عکاس ایتالیایی؛ خانم «کلودیا بورجیا»، به ایران آمدهاند. این دو عکاس به همت گروه رسانهای «فطرس مدیا» به ایران سفر کردهاند و پس از سفر به قم و کاشان از روز یکشنبه چهارم اسفندماه نمایشگاهی از عکسهایشان، در تهران برپا کردهاند. نمایشگاه «به سوی اربعین» با اکران بیش از 20فریم از عکسهای این دو هنرمند عکاس در نگارخانه رسول مهر واقع در بلوار دریا از ساعت10 تا 19 تا روز چهارشنبه پیش رو میزبان علاقهمندان است. در این گزارش با روایت عکسها و حال و هوای این نمایشگاه تلاش کردهایم علت استقبال گسترده از آنها را توضیح دهیم.
عکاسی از آیینهای هرساله که منطق و مسیر مشخصی دارند بسیار دشوار است. خصوصاً اگر این آیین بزرگترین پیادهروی و گردهمایی بشری در دوران معاصر باشد. اگر عکاس با این منطق آشنا نباشد و تنها توریستی در میان انبوه زائران باشد، این دشواری به غیرممکن میل میکند.
اما خانم امیلی گارث ویت و خانم کلودیا بورجیا علیرغم جوانی توانستهاند گوشههایی از واقعیت این پدیده بینظیر را با لنز دوربینهایشان ثبت کنند. گوشههایی که هرچند پراکندهاند، اما در نهایت تصویری کلی از راهپیمایی اربعین را در نزد بازدیدکنندگان حاضر میکند.
پیش از این عکسها و پروژههای عکاسی متعددی با موضوع پیادهروی اربعین دیده بودم. از عکاسهای گمنام گرفته تا عکاسهای مشهور و حرفهای. عکس خوب و چشمگیر هم بین این عکسها کمنبوده. اما همه آنها در یک ویژگی مشترک بودند؛ عکاسهایشان میدانستند که از چه چیزی عکس میگیرند، قدر و اهمیت آن را کموبیش تشخیص میدادند. آنها قابشان را «انتخاب» میکردند.
ولی عکسهای این دو عکاس خصوصاً عکسهای خانم گارث ویت حاکی نحوی سرگشتگی و حیرانی است. عکاس نمیدانسته باید به چه چیزی توجه کند. گاهی پرتره گرفته، گاهی تبدیل به عکاس خبری شده و گاهی هم مثل یک توریست ذوقزده «جالبگرافی» کرده. همین حیرانی باعث شده چیزی در میان تابلوها جان بگیرد و خودش را جلو بکشد. چیزی از برادههای همان روح سربلندی که 1400سال است مردمان را بهدنبال خود به کوه و بیابانهای تفتیده عراق میکشاند. اگر اربعین هجرت انسان عصیانزده به ریشههای معنویاش باشد، این عکاسها هم توانستهاند با هجرت از سرزمینهای غربی، گوشههایی از روح شرقی این هجرت عظیم انسانی را به تصویر بکشند.
در نمایشگاه «به سوی اربعین» شما با نتیجه یک پروژه عکاسی منسجم روبهرو نیستید؛ بلکه با فریمهایی از سلوک دو جوان مهاجر به سوی اربعین مواجهید. جوانهایی که احتمالاً خودشان هم نمیدانستند به کدام سو حرکت میکنند، اما این «حرکت»، آنها و قابهایشان را تسخیر کرده و حاصلش عکسهایی شده که قدرت، عشق و استقامت زائران را خیلی ساده و صمیمی به تماشاگر منتقل میکند.
عکسهایی که نمای نزدیک یا متوسط دارند عمدتاً به زنان اختصاص پیدا کرده است. زنانی که چه پیر و چه جوان در «مرکز» هستند و خانواده و زندگی اطراف آنها شکل گرفته است. یکی از پرترهها مربوط به زنی سالخوردهاست که دستان مردی بر شانهاش قرارگرفته است. زن دست راستش را به آرامی و عطوفت روی دست چپ مرد گذاشته و با لبخند محوش به دوربین، اطمینان و وقارش را به رخ میکشد.
جز این پرتره عکس دیگری هست که در موکب و هنگام خواب گرفته شده است. زنی در مرکز عکس خوابیده، همسرش به سمت او در خواب است و بچههایش زیر دستانش آرام خوابیدهاند. اگر عکاسی میخواست خانوادگی بودن این آیین را ثبت کند و تلاش میکرد خانوادهای نمادین برای این منظور انتخاب کند، بعید میدانم که به موفقیتی بیش از این دست پیدا میکرد، اما درخشانترین عکس این مجموعه بدون تردید عکسی است که از چند دختر بچه در پس جسم کدر گرفته شده است. دختری در مرکز عکس دو دست و نیمرخش را به این جسم کدر؛ چنان که به ضریح پناه میبریم، چسبانده است. دختر دیگری در کنار او، صورتش را مستقیم به این جسم نزدیک کرده است.
در پس زمینه، کاروان زائران به پیش میرود که شبحی از یک پرچم بزرگ به چشم میخورد. این عکس درخشان، در فرایندی ناخودآگاه، زائران اربعین را با کاروان فرزندان اباعبدالله قرینهسازی میکند. قرینهسازیهای معنایی در عکسها معمولاً نتیجه خوشایندی ندارد و عکاس را پیش از عکس سر وقت بیننده میفرستد. اما اینجا به واسطه ناخودآگاهی عکاس قاب بدون این که معنا را به رخ بکشد، حسی قدرتمند را از درون بیننده شیعه که ماجرای کربلا را بارها شنیده و گریسته، فراخوانی میکند.
میان فریمهای نمایشگاه «به سوی اربعین» یکی دو قاب توریستی هم هست. قابهایی شرقشناسانه که مستشرق غربی را از مواجهه با فضای اگزوتیک شرقی ذوقزده میکند و بیاختیار انگشتش را به روی دکمه دوربین فشار میدهد، اما اینقدر قابهای ارزشمند و «زنده» در این نمایشگاه هست که میشود دلمردگی و کهنگی آن چند فریم را فراموش کرد. از عتبات مقدسه هم چند فریم وجود دارد. یکی از این قابها به واسطه معنای استعاریاش چشمنوازتر از باقی فریمهاست. عکس از «های- انگل»، یکی از ورودیهای حرم مطهر حضرت اباعبدالله الحسین؟ع؟را نشان میدهد که جمعیت زائران تمامی ذرههایش را پر کرده است. بالای ورودی با خط عربی و نئون سبز رنگ نوشته شده «السلام علیک یا شفیع المذنبین» یعنی «سلام بر تو ای واسطه بخشش گناهکاران». این جمله و آن مردمی که از این در رفتوآمد میکنند استعارهای از معنای این راهپیمایی بزرگ میشود و دل هر بینندهای را که به این معنا آگاه است میلرزاند.
در زمانهای که رسانههای جریان اصلی از پوشش این راهپیمایی بزرگ حتی در بخش عجایب و شگفتیها هم خودداری میکنند، سفر این دو خانم عکاس جوان و عکسهایی که گرفتهاند به خودی خود واجد ارزش و اهمیت است، اما این عکسها چنان که گفتم تنها ارزششان موضوعی که به سراغش آمدهاند یا ملیت عکاسهایش نیست؛ زاویه و نگاهی که عکسها به سوی راهپیمایی و زائرانش دارد باعث میشود در مرتبهای بالاتر از ارزشهای خبری قرار بگیرند و ارزش هنری پیدا کنند.