۱۳۹۸/۰۳/۲۷
۱۱:۲۴ ق٫ظ

در زمانی‌که هنوز داعش در سوریه و عراق مسلط بود و حکمرانی می‌کرد، روزنامه‌نگار جسوری پیدا شد که فکر کرد اگر بخواهد داعش را از نزدیک بشناسد و لمس کند چاره‌ای ندارد جز اینکه پا به سرزمینی که آن روزها دولت اسلامی شام و عراق خوانده می شد.

روزنامه‌نگار آلمانی در کتاب «ده روز با داعش» از حضورش در قلمرو خلافت ساختگی آن‌ها گفت

سروکله با داعش در قلمرو سیاه‌پوشان

به گزارش الأمه:

یورگن تودنهوفر، خبرنگار، قاضی و سیاستمدار آلمانی، در یکی‌دو دهه اخیر به‌دلیل حضور در منازعات سیاسی در اقصی نقاط جهان به‌شهرت رسیده است. او به‌دلیل بازتاب دیدگاه‌های دو طیف مخالف یک منازعه شهرت دارد و در بحران سوریه هم در چند سال گذشته، هم دیدگاه‌های دولت قانونی سوریه را منعکس و هم با تروریست‌های مخالف دولت مصاحبه و گفت‌وگو کرده است.

بااین‌حال، موضوع داعش ازجمله موضوعاتی است که خیلی از خبرنگاران را وادار می‌کند تا کمی بیش‌از‌حد احتیاط کنند؛ اما یورگن تودنهوفر ظاهرا تصمیم خود را گرفته که با کمک پسرش بکوشد مقدمات کار را آماده کند. نخستین قدم برای وی، پیدا‌کردن نیروهایی است که از اروپا به خلافت داعش پیوسته‌اند. البته در این راه زیاد هم سختی نمی‌کشد؛ چراکه بعد از مدتی، چند نفری را پیدا می‌کند و حتی با آن‌ها ساعت‌ها مباحثه می‌کند. در قدم بعدی، به‌سراغ خانواده این نیروها می‌رود و حالات روحی آن‌ها را منعکس می‌کند. مرحله بعدی، پیداکردن نیروها و صحبت با آن‌ها و راضی‌کردنشان به مصاحبه و البته گرفتن امان‌نامه به‌منظور حضور در سرزمین‌های داعش است.

این اتفاق بعد از بحث‌های زیاد با اعضای عالی‌رتبه داعش رخ می‌دهد و تودنهوفر به‌همراه پسرش و یکی از دستیارانش، از ابوبکر بغدادی امان‌نامه‌ای برای حضور در عراق و سوریه دریافت می‌کند و البته با احتیاط و رعایت جوانب امنیتی و رسانه‌ای عازم این سرزمین می‌شود. بخش آخر کتاب درباره حضور وی در سرزمین داعش است که دیده‌هایش را با خواننده به‌اشتراک می‌گذارد و سعی می‌کند هر آنچه دیده، بگوید و کمتر به اخبار ازپیش‌منتشرشده توجه می‌کند. وی معتقد است در موصل عراق، داعش پذیرفته شده؛ اما در رقه سوریه این گروه محبوبیت کمتری دارد و هنوز اسد اینجا حاکم است، البته به‌صورت معنوی.


کتاب در 10 فصل تنظیم شده؛ اما در ساختاری که من برای خودم ترسیم کرده‌ام، تنها دو بخش جذاب داشت: 1. بخش مربوط به مباحثات یورگن تودنهوفر با نیروهای جهادی داعش که گاهی بحث‌های چندساعته درباره اعتقاد‌ها و رفتارهای این گروه میان وی و آن‌ها شکل می‌گرفت و او به‌دلیل تسلط نسبی به مباحث اسلامی سعی می‌کرد طرف خود را مغلوب کند و در برخی اوقات هم موفق می‌شد؛ 2. بخش جذاب دیگر حضور وی در سرزمین داعش است؛ آنجا که افسانه‌های زیادی از آن ساخته شده و چون داعش غریبه‌ها را به خود راه نمی‌دهد، راه برای افسانه‌سرایی بازشده است.


همان‌طورکه گفتیم، یورگن تودنهوفر قبل از حضور در سرزمین داعش سعی می‌کند عناصر اروپایی این گروه را پیدا کند تا راه را برای ورود خود هموار کند. در‌این‌میان، مباحثات وی با آن‌ها جالب و حتی جذاب است؛ چون بسیاری از مباحثات به اعتقادات داعش مربوط می‌شود و آن‌ها به‌هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آیند. تودنهوفر یک فصل را با عنوان «چت با تروریسم» نام‌گذاری کرده است؛ زیرا محتوای آن فراتر از بحث عادی میان روزنامه‌نگار و عضوی از داعش است. در این مباحثات، اعتقادات اعضای داعش دوره می‌شود و تودنهوفر سعی می‌کند آن را به‌چالش بکشاند. این بخش تقریبا مفصل است و شامل جدل‌های وی با یکی از نیروها به‌نام «سلیم» از فرانکفورت آلمان و «ابوقتاده» که آلمانی اصیل و از بخش رسانه‌ای داعش است که مسائل مربوط به امان‌نامه را هم وی هماهنگ می‌کند. حالا که من و شما این مطالب را می‌خوانیم، برایمان جذاب است؛ اما باید تصور این را هم داشته باشید که وقتی با یکی از نیروهای از‌جان‌گذشته بر سر عقایدش بحث می‌کنید، تبعاتش را هم بپذیرید، آن‌هم وقتی که قرار است با امان‌نامه آن‌ها به سرزمینشان هم سفر کنید.


بااین‌حال همان‌طورکه ذکر شد، مهم‌ترین بخش کتاب که شاید جذاب‌ترین آن هم باشد، آغاز سفر به‌سمت سرزمین داعش است، آن‌هم به‌شیوه کاملا پارتیزانی و البته غیرقانونی ازطریق مرز ترکیه. جالب است که توصیف‌های تودنهوفر مشخص می‌کند عناصر داعش کاملا در هماهنگی با مرزبانان ترکیه هستند و در‌این‌میان، امور مرزی فقط به‌طورصوری کنترل می‌شود و برای خالی‌نبودن عریضه: «بعد از چند دقیقه راندن در بزرگراه، ناگهان وارد فرعی ناهمواری می‌شویم که از میان کشتزارها می‌گذرد. دو تاکسی شتابان به‌سوی مرز می‌روند. این صحنه را باید از بالا تصور کرد. آشکارتر از این نمی‌شود. روی تپه‌ای که پیش رویمان بود، پرچم ترکیه تکان می‌خورد. آیا اینجا مرز است؟ ناگهان به‌سمت راست می‌پیچیم و به مزرعه‌ای می‌رویم. صد متر جلوتر از ما، مردی پای حصار ایستاده و سراسیمه سیم‌خاردار را بالا نگه داشته تا همه رد شوند» (صص196و197).


حضور در سرزمین داعش برای این روزنامه‌نگار آلمانی پر از اتفاقات عجیب است و البته، کلیشه‌های آشنایی که در همه جا وجود دارد؛ مثلا بازکردن باب گفت‌وگو با اعضای آلمانی داعش با بحث‌های فوتبالی. تودنهوفر البته ابایی ندارد از اینکه تصویری غیر از آنچه رسانه‌ها از داعش ساخته‌اند، نشان دهند: «آدم‌های اینجا تا بخواهی با ما مهربان هستند. پیکارجوی مهربان داعشی توضیح می‌دهد که چیزی بیش از پنج‌هزار خارجی در دولت اسلامی هستند» (ص198). از این قِسم توصیفات زیاد است و البته توصیفاتی که نشان می‌دهد داعش همان چیزی است که توصیف شده و این به‌دلیل آن است که تودنهوفر هرچه دیده، نوشته نه هرچه نشان داده‌اند: «از میدانی می‌گذریم که داعش گاهی در آن سرهای قطع‌شده را به نمایش عمومی می‌گذارد» (ص231).


قرار بود این روزنامه‌نگار آلمانی از رقه دیدن کند؛ اما درنهایت، قرار می‌شود موصل مقصدی باشد که او و تیمش به آنجا می‌روند؛ شهری بزرگ در عراق که به‌راحتی داعش آن را فتح کرد و حالا بزرگ‌ترین شهر خلافت داعش است با چندین میلیون جمعیت. اینجاست که نویسنده آشکارا می‌بیند جماعت موصلی همراه با داعش هستند و این است راز فتح آسان بزرگ‌ترین پایگاه نظامی عراق به‌وسیله داعش: «پسران خانواده‌های بسیاری در پلیس داعش کار می‌کنند» (ص255). هرچند تودنهوفر خیلی هم اوضاعش به‌کام نبوده و حتی موبایل و وسایل الکترونیکی‌اش را گرفته بودند و چندمرتبه هم با اعضای داعش به‌شدت با خشونت رفتار کرده، ظاهرا امان‌نامه‌ کارش را راحت کرده است. هرچند خودش خیلی مطمئن نبوده که درنهایت، سالم از منطقه داعش خارج شود؛ به‌ویژه اینکه اتفاقی چهره «جان جهادی»، جلاد معروف و مشهور داعش را می‌بیند تا این‌چنین داعشی‌ها از او شاکی شوند: «اعصاب فرماندهان داعشی‌مان به‌هم ریخته، مال ما هم همین‌طور» (ص259).


کتاب «ده روز با داعش» از یک منظر کتاب مهمی است و آن روایت بی‌واسطه از درون سرزمین‌های داعش، آن‌هم از سوی کسانی که نگاهشان به آن‌ها انتقادی بود و قرار نبوده برای داعش رپورتاژ خبری بروند. نویسنده که خود روزنامه‌نگاری چیره‌دست است، در کتابش سعی کرده بر واقعیات تکیه کند و این امر کتاب را خواندنی کرده است.

 

منبع: صبح نو