۱۳۹۷/۰۲/۳۰
۱۰:۵۷ ق٫ظ

نومي كلاين نويسنده كانادايي معتقد است آمريكا درحالي شعار بازسازي عراق را مي دهد كه اقتصاد اين كشور عربي در سراشيبي سقوط است. اكنون مثلث چنگ اندازان بر منابع نفتي، صهيونيست ها و شركت نفتي هاليبرتون برندگان اصلي جنگ عراق هستند.

مقاله/شوک درمانی در عراق؛ رژیم صهیونیستی و شرکت نفتی هالیبرتون

هاليبرتون شركت بزرگ نفتي آمريكايي است كه سياستمداران آمريكا از جمله سهامداران بزرگ آن هستند. اكثر اعضاي حزب جمهوري خواه ، كاندوليزا رايس وزيرخارجه و ديك چني معاون رييس جمهوري بوش از جمله سهامداران اين شركت نفتي فعال در عراق هستند.

به باور نماينده يك شركت تجاري در عراق؛ 'بهترين زمان براي سرمايه گذاري، زماني است كه هنوز خون روي زمين باشد'. مسائلي كه در اقتصاد عراق تحت اشغال نيروهاي آمريكايي روي داده يكي از مهمترين و در عين حال مغفول ترين مسايل اين كشور است كه حلقه اي آن چيزي است كه در اقتصاد جهان از دهه 70 ميلادي آغاز شد و هنوز ادامه دارد.

پس از آن كه دست اندركاران نهضت تهاجمي بازار آزاد، آمريكاي لاتين، آفريقا، اروپاي شرقي و آسيا را فتح كردند اكنون نوبت به دنياي عرب يعني آخرين سرحد فتوحات مي رسيد. در عراق خيلي چيزها بود كه به توان از آن سود برد. عراق نه تنها سومين كشور بزرگ نفتي با ذخاير شناخته شده بود بلكه يكي از آخرين استحكامات مصون مانده از شبيخون سرمايه داري لگام گسيخته فريدمني، براي برپايي بازار جهاني هم بود.

'نائومي كلاين' نويسنده كتاب 'دكترين شوك' در اين باره مي نويسد: 'خشونت خيلي زياد، به طريقي مانع ديدن منافعي مي شود كه خشونت در خدمت آن است. اين امر براي جنبش ضدجنگ از پيش روي داده است. معماران تهاجم به عراق از معتقدان جدي 'دكترين شوك' بودند بر آنها معلوم بود كه با درگير شدن عراقي ها با (نيازهاي) فوريت هاي روزمره، اقتصاد را مي توان به طور نامحسوس به حراج گذاشت و نتيجه حراج را معامله قطعي اعلام كرد. طرف هايي كه بيشترين سود را مي بردند در صحنه هاي كارزار پيدايشان نيست'.

 

درسال 2003 عراق براي دومين بار از سوي نيروهاي نظامي غرب به رهبري آمريكا مورد تهاجم گسترده اي قرار گرفت كه در طي چند روز، اغلب زير ساخت هاي اقتصادي و تاسيسات شهري آن زير حملات شديد ارتش آمريكا نابود شدند و شهرهاي عراق بمباران هاي زيادي را تحمل كرد. موزه هاي اين كشور به غارت رفت و منابع فرهنگي و آموزشي عراق مورد شديدترين حملات قرار گرفت.

طرح حمله به عراق و نقشه نابودي اين كشور از سوي نظام 'سرمايه داري فاجعه'(1) ريخته شده بود تا بتوانند پس از نابودي همه جانبه اين كشور، از نو همه چيز را بر مبناي اميال خود بسازند.

نائومي كلاين معتقد است: اين فكر كه جنگ يك خط مشي حساب شده و عقلايي است، اين كه جنگ يك گزينه انتخاب شده است، اين كه معماران تهاجم به عراق چون نمي توانستند اقتصادهاي بسته خاورميانه را به صورت صلح آميز بگشايند، قلاده سگ خشونت را باز كرده بودند و اين كه ابعاد وحشت آفريني با منافع كلاني تناسب دارد كه در معرض برد و باخت است و همه اين چيزها توجه كمي را جلب كرده است.

بر مبناي هراس ناشي از سلاح هاي كشتار جمعي بود كه تهاجم به عراق را بر مردم جهان قالب كردند زيرا به قول 'پل ولفويترز'، سلاح هاي كشتار جمعي موضوعي بود كه همه بر سر آن توافق داشتند و يا اين كه در ميان بهانه ها، سلاح هاي كشتار جمعي كوچك ترين مخرج مشترك بود.

كلاين در اين باره مي نويسد: 'حرف آخر را خود جنگ مي زند. در اينجا دستور كار را بمب ها تعيين مي كنند نه روزنامه نگاران. بمب ها نه تنها اكسيژن پيرامون خود را در تنوره انفجار مي مكند بلكه به خيلي چيزهاي ديگر هم نياز دارند: توجه ما، دلسوزي ما و خشم ما.

به اعتقاد كلاين 'دليل راه انداختن جنگ بيش از چند كلمه نبود: 'نفت'، 'اسراييل' و 'هاليبرتون'.

دليل مهم تري كه روشنفكرترين هواداران جنگ از آن حمايت مي كردند نظريه 'الگو' بود. طبق نظر كارشناسي اين نظريه، خاستگاه تروريسم نقاط مختلف جهان عرب و اسلام بود، ربايندگان هواپيما در يازده سپتامبر اهل عربستان سعودي، مصر، امارات متحده عربي و لبنان بودند، ايران حزب الله را تامين مالي مي كرد، سوريه رهبري حماس را اسكان داده و عراق هم براي خانواده هاي انتحاريون فلسطيني خرجي مي فرستاد. براي حاميان جنگ كه حملات عليه اسراييل را با حملات عليه آمريكا در مي آميختند و تفاوتي بين اين دو قايل نبودند نظريه الگو كفايت مي كرد تا سراسر منطقه به عنوان سرزميني بالقوه تروريست پرور شناخته شود.

كارشناسان مي پرسند ويژگي اين بخش از جهان چيست كه تروريسم مي آفريند؟ آنان در تشخيص سياست هاي آمريكا يا اسراييل به عنوان عوامل موثر به لحاظ ايدئولوژيك نابينا بودند و علت حقيقي را در نبود دموكراسي بازار آزاد در منطقه مي ديدند.

به چند دليل موج بازار آزاد از كنار اين منطقه عبور كرده و وارد آن نشده بود. ثروتمندترين كشورها مثل كويت، عربستان سعودي و امارات به قدري از پول لبريز بودند كه توانستند خود را از بدهكاري و در نتيجه تسلط صندوق بين المللي پول دور نگه دارند. مثلا 84 درصد اقتصاد عربستان در اختيار دولت است. عراق بدهي سنگيني داشت كه در دوران جنگ با ايران انباشته شده بود، اما درست هنگامي كه عصر جهاني سازي شروع مي شد جنگ اول خليج فارس پايان يافت و با اعمال تحريم هاي سنگين، دروازه هاي عراق به روي جهان خارج بسته شد. اصلا نه تجارت آزاد كه هيچ گونه تجارت قانوني هم در كار نبود.

بنا به تشخيص سرمايه داري فاجعه از آن جا كه نمي شد سراسر جهان عرب را يك جا فتح كرد، ضرورت داشت از كشوري به عنوان يك كاتاليزور (تسريع كننده) استفاده كنند: آمريكا به آن كشور حمله مي كند و آن را به قول 'توماس فريدمن'، 'الگويي متفاوت در بطن جهان عرب اسلام مي سازد'. الگويي كه به نوبه خود يك رشته امواج دموكراتيك – نوليبرالي در سراسر منطقه پخش خواهد كرد. 'جوشوآ موراچيك' كارشناس انستيتوي ابتكار و كار آفريني آمريكا، سونامي اي را در سراسر جهان اسلام از جمله در تهران و بغداد پيش بيني مي كرد. در حالي كه محافظه كار اعظم 'مايكل لدين' مشاور دولت بوش هدف را جنگي توصيف كرد براي 'ساختن دوباره جهان'.

نويسنده كتاب دكترين شوك معتقد است: 'در منطق دورني اين نظريه جنگ با تروريسم، گسترش مرزهاي سرمايه داري و برگزاري انتخابات در يك برنامه واحد بسته بندي شده بود. خاورميانه بعد از پاك شدن از وجود تروريست ها و ايجاد منطقه آزاد تجاري وسيع، آنگاه سراسر درگير انتخاباتي مي شود كه تمام زمينه هاي لازم پيش تر براي آن چيده شده است. يعني انتخاباتي ويژه با سه مولفه و يك هدف.

جورج بوش رييس جمهور پيشين آمريكا دستور اين كار را چنين خلاصه كرده است: 'گسترش آزادي در منطقه اي آشوب زده كه بسياري به اشتباه آن را تعهدي خيال پردازانه به دموكراسي پنداشتند'.

نومي كلاين مي نويسد: 'حال آن كه آزادي كه از آن سخن مي رود از نوع ديگري است نوعي كه به چين در دهه هفتاد و به روسيه در دهه نود عرضه شد. آزادي براي چند مليتي هاي غربي كه از حكومت هاي تازه خصوصي سازي شده تغذيه كنند. اين آزادي، محور تئوري 'الگو' بود. هنگامي كه ايده تهاجم به كشوري عربي و تبديل آن به كشوري الگو و مدل بعد از حملات يازده سپتامبر مطرح شد، نام چند كشور بر سر زبان ها افتادعراق، سوريه، مصر و بعد هم ايران'.

اما عراق خيلي چيزها داشت كه به آن اولويت مي داد. علاوه بر ذخاير گسترده نفتي، عراق از نظر موقعيت مكاني با توجه به كاهش اتكا و اطمينان عربستان سعودي، مركز خوبي براي پايگاه هاي نظامي بود. استفاده از سلاح هاي شيميايي عليه مردم، نفرت از صدام را آسان تر ساخته بود.

امتياز ديگر عراق نسبت به ساير گزينه ها، آگاهي و شناخت آمريكا از آن كشور بود. جنگ سال 1991 خليج فارس با شركت صدها هزار نظامي، آخرين تهاجم بزرگ زميني آمريكا بود. پنتاگون دوازده سال بعد، از آن چون الگويي در كارگاه ها و رزمايش هاي تربيتي و آموزشي استفاده كرد.

عراق مزيت ديگري هم داشت و آن به تحليل رفتن قواي نظامي عراق بود. در حالي كه ارتش آمريكا مشغول خيال پردازي درباره راه انداختن توفان صحراي دوم با استفاده از فناوري هاي پيشرفته تري بود، توان نظامي عراق با سرعت افول كرده بود. با اعمال تحريم ها از نا رفته بود و عملا با برنامه بازررسي سازمان ملل بر سلاح هاي عراق از هم پاشيده بود. 'توماس فريدمن' درباره گزينه عراق به عنوان مدل و الگو مي نويسد: 'ما در عراق ملت سازي نمي كنيم ما ملت خلق مي كنيم'.

اين توصيف ها در باره كشور عراق با قدمتي هزار ساله موضوعي است كه در قرن بيست و يكم موجب اعجاب و حيرت است. عراق مكاني تهي بر روي نقشه نبود، عراق با غرور سخت ضدامپرياليستي، با ناسيوناليسم قوي عربي، مردماني با ايمان عميق و با اكثريتي از مردان آموزش ديده نظامي، فرهنگي به قدمت تمدن بوده و هست. اگر قرار بود 'خلق كردن ملتي' در عراق روي دهد،‌ بر سر ملتي كه پيش از اين در آنجا مي زيستند قرار بود چه بيايد؟

نومي كلاين مي نويسد: 'فرض ناگفته از همان آغاز اين بود كه بخش بزرگي از آن مي بايست محو شود تا كه زمينه براي تجزيه عظيم مهيا شود ايده اي كه لزوم كاربرد خشونت سخت استعمارگرانه چون امري مسلم محور آن بود.'

'جورج بوش' در سخنراني معارفه رياست جمهوري خود در سال 2005، دوره بين 'جنگ سرد' و آغاز 'جنگ با ترور' را اين گونه توصيف مي كند: 'سال هاي فراغت، سال هاي مرخصي مطالعاتي و آنگاه روز آتش فرا مي رسد'.

بر اين اساس تهاجم به عراق، بازگشت بي رحمانه به ساز و كارهاي اوليه نهضت تهاجمي بازار آزاد را به ياد مي آورد. استفاده از حداكثر شوك براي محو و نابودي قهرآلود همه موانع، تا حكومت هايي شركت گرا، مطابق الگو و مدل و به دور از مداخله جويي ها ساخته شوند.

راهبرد تهاجم به عراق با توجه به دريافت هاي 'ايوون كامرون' روان پزشك دريافت كننده كمك هاي سازمان سيا كه بيمارانش را به دوران و حالات كودكي پسرفت مي داد تا قالب ذهني آنها را بشكند، صورت گرفت. معماران جنگ زراد خانه جهاني سازو كارهاي شوك را بررسي كردند و تصميم گرفتند با بكارگيري تمام آنها وارد كارزار شوند. بمباران هاي برق آسا، همراه با عمليات روان شناسانه دقيق و به دنبال آن اجراي سريع ترين و گسترده ترين برنامه شوك درماني سياسي و اقتصادي كه تا آن روز اجرا شده بود. اگر برنامه شوك درماني با مقاومتي روبرو مي شد، مقاومت كنندگان را بازداشت و با آنها شنيع ترين سورفتارها را مي كردند.

شوك و ارعاب دكتريني نظامي است كه در تقابل آشكار با قوانين جنگي، منع مجازات جمعي، به اين مباهات مي كند كه نه تنها نيروهاي دشمن بلكه كل جامعه را هدف قرار مي دهد. بخش اصلي اين راهبرد ايجاد ترس جمعي است.

برنامه طراحي شده واشنگتن براي عراق اين بود؛ شوك و مرعوب كردن همه ملت، تخريب عمدي زيرساخت كشور، دست روي دست گذاشتن به هنگام غارت تاريخ و فرهنگ كشور. بعد از همه اين بلايا، سرازير كردن وسايل ارزان قيمت خانگي و واردات مواد غذايي بنجل. انتظار مي رود طبق برنامه همه چيز روبه راه شود. چرخه امحا و جايگزيني فرهنگ در عراق فقط حرف نبود بلكه اين چرخه در چند هفته عملا اتفاق افتاد. در حالي كه يك فرهنگ مي سوخت و تكه تكه مي شد، فرهنگ ديگري در بسته بندي هاي از پيش آماده براي جانشيني آن آماده سرازير مي شد.

هفته نامه انگليسي اكونوميست در باره آنچه بر سر كارخانه هاي عراقي پس از اشغال عراق آمد در گزارشي در ژوئن سال 2010 نوشت: بيشتر كارخانه هاي عراقي كه پيش از حمله آمريكا، هرچند لنگان لنگان، به كار خود ادامه مي دادند، امروز تعطيل شده اند.

نويسنده كتاب دكترين شوك ادامه مي نويسد: 'در تحليل هاي جنگ عراق اغلب چنين نتيجه گيري مي شود كه تهاجم به عراق توام با موفقيت بوده است ولي اشغال آن همراه با ناكامي. آنچه در اين ارزيابي ناديده گرفته مي شود اين است كه تهاجم و اشغال دو بخش از يك راهبرد واحد است بمباران هاي اوليه براي زدودن صحنه و ساختن كشوري الگو بر روي آن طراحي شده بود.

آنچه پس از سال ها از دورنماي صحنه عراق مي توان ديد اين است كه اين اقتصاد كشور عليرغم سپري كردن روزهاي سخت جنگ و سال هاي دشوار ترور و خشونت، هنوز نتوانسته به ميل اربابان سرمايه داري شكل گيرد.

 

زمان انتشار : 1390-01-14